حرف دل شاگرد با معلم
تبریز (پانا) - دانشآموز خبرنگار پانا دست به قلم میشود تا وصفی بینظیر را در روز معلم تقدیم معلم خاطرات خود کند.
در پلههای مدرسه نشسته و چشمانم را بسته بودم و در خیال اینکه آن معلم رویاهایم را به تصویر ذهنم در قاب دل خود به یادگار کنار بگذارم فکر میکردم. ذهنم در اندیشه آن معلم، قلب تپندهام در احساس آن معلم و چشمهای پریشانم به دنبال جسم آن معلم و دل بیقرارم دنبال روح آن معلم بود. دانشآموز خبرنگاری بودم که میخواستم تاثیر معلمان را در گامهای زندگی بهصورت متفاوت به اثبات برسانم، آن معلم رویایی که همیشه کنار این ملت بود و در هر حال و در هر زمان و نقطهای وجود این فرشته را ناخودآگاه احساس میکردند.
برگمانم این معلم هر روز هر ساعت و هر دقیقه و ثانیه آموزگار فداکار و جان فدایی بود که در زندگانی هر شخص به صورت متفاوت نقش داشت. کاغذ قلمی همراه داشتم، قلم را بر دست گرفتم و شروع به نوشتن کردم تا بدانم آن معلمی که هر روز کنار ما حضور پررنگی دارد چه کسی میتواند باشد. این جمله در ذهنم بازتاب میشد و غرق افکارم بودم،که ناخودآگاه با خود گفتم: «مشخص نیست باید آخر کار فهمید.»
در این سرزمین کدام معلم، شاگرد بیشتری برای خود داشت؟ یا برنامهریزی و گامهای آن معلم برای تربیت شاگردانش چه میتواند باشد؟ پلههارا یکی پس از دیگری پشت سر میگذاشتم. سوالهایی در ذهن داشتم که جواب آن بهطور قاطعانه مشخص بود ولی مگر به کسی که من فکر میکردم میتوانست معلم باشد؟
در تحصیل به سوالهای آموزشی که برمیخوریم به دنبال همان آموزگار فداکاری میرویم که تمام داشتههایمان را مدیون همان معلم بودیم اما چیزی که ذهنم را درگیر خود کرده بود این است که سوالهای زندگی خود را از چه کسی میپرسیم.
معلم نمونه، آن معلمی است که برای آموختن دانشآموزش دست به هرکاری میزند، معلمی شغلی است که با عشق ساخته شده است قلب هر دانشآموز گره بر قلب همان جان فدایی است که مرهم شده بر دل هر کَس!
توی فکر این بودم که خداوند یکتا و یگانه تنها معلمی است که در زندگی هر شخصی احساس شده است. خداوند نه تنها معلم بلکه رفیق، پدر و مادر، خواهر و تمام زندگی ما خلاصه شده است.
معلم رویاهای من، معلمی بود که مادرانه حروف الف بِ را برایم آموخت. معلمی که ما او را به دنبال خود میکشاندیم. معلمی که دوست بود، رفیق بود. با گریههایمان گریه میکرد و با خنده از ته دلمان میخندید و همه زندگیاش ما بودیم. دوم دبستان بیشتر نمیخواندم که خانم «معصومه قرهداغی» شد تمام زندگیام، معلم نمونهای که سختی کشید تا بیاموزد، تا بیاموزیم.
همان معلم حالا و هم اکنون در جای جای این کشور دارد درس عشق و محبت میدهد.
من به یاد معلم عزیزم و همه معلمان سرزمینم فقط یک جمله میتوانم تقدیمشان کنم و آن این است: «دوستت دارم معلم»
دانشآموز خبرنگار: سنا بهروز
ارسال دیدگاه