نتایج جستجو : محمد حسین محبیان

  • تهران (پانا) - «یک روز بعد از شب چله بود؛ اول دی. عصر بود، توی محوطه بودم، داشتم سیگار می‌کشیدم. برگشتم آمدم توی سالن بنشینم که دیدم آن پسر، دارد بخاری روشن می‌کند. دیدم که سیم را برد زیر نفت. یک دفعه بخاری ترکید. دیگر متوجه نشدم دنیا دست کیست.»

۱