تهران (پانا) - «حرفها توی سرم رژه میروند. دلم برای فرهاد شاگرد سوپری میسوزد که دلش برای دیدن پدر و مادرش لک زده و لابد هر زن پا به سن گذاشتهای را میبیند، یاد مادرش میافتد که از زبان خودش هم شنیدم که چند بار گفت آنها هم مثل مادر خودم... یا حرفهای جانعلی پاکبان که دلش گرفته از این که مردم فکر میکنند رفتگرها تمیز نیستند و مریضشان میکنند. لابد این قصه کرونا هم میگذرد و دلتنگی و وسواس آدمها هم تمام میشود. کاش زخم دلها هم خوب شود ولی...»