تهران (پانا) - «خوشحالم زنده ماندم.» پسر جوانی که روی شاخه درخت میان حیاط خانه تاب میخورد؛ چهرهای رنگپریده و دست و پاهایی که به زحمت حرکتی به خود میدادند. رد طناب روی گردنش از تقلایش برای زندگی میگفتند. «همه چیز تو یک لحظه اتفاق افتاد.» سردی موزاییکهای کف حیاط که میدوید در کمرش خبر از نجاتش میدادند.