واما ناگهان خیابان؛ امیدیه
روزهای کرونایی خیلی سخت و اما آرام آرام برگ های تقویم زندگی را یک به یک ورق می زند و هرچه دلش میخواهد بر برگهای آن می نویسد. تا این لحظه کسی نتوانسته این قلم از دستش بگیرد و خودش برنامه روزانه را تنطیم کند.همه چیز در احاطه کرونا معنا و مفهوم خاصی به خود گرفته است. نمایشنامه کرونا انگار سکانس پایانی ندارد و همواره در آغاز و تکرار است و خطی دنبال نمی کند بسان کهکشانی که کره زمین را درمدار خود گرفته و بی مهابا می تاباندش حالا هرچه می خواد سرش بیاید باکی ندارد. با لبخند و بی لبخند عبوس و نگران... تا تنها و رها شده . اما آنچه که هنوز کرونا به آن نرسیده و نخواهد رسید امید آدمی است که تا کنون ستبر و سترگ مانده است.
ارسال دیدگاه