لب کارون ؛سمفونی روزهای خستگی و فرسودگی
این روز ها دیگر کسی برای کارون شعری نمی خواند یا نغمه ای نمی سراید.هرچه هست تکرار تاریخ و وبازخوانی گذشتهایی است که دیگر نمودی ندارد.کم آب و پوشیده از هرزه نیزارهای بلند که همه روزه به کامش سرازیر است. ازپگاه تا شامگاهش یکی است خستگی و فرسودگی اگرچه جاری است اما جانی ندارد ماهیانش خرد و آشوب سگان در انبوه نیزارها جای نغمه جاری رود را گرفته است و ماه در آیینه آب نمی تابد و خاکش تفتیده.
ارسال دیدگاه