یک جامعه شناس شهری از تبعات اجتماعی اجرای طرح خانه های کوچک می گوید:
در این خانه فقط یک چراغ روشن است
تهران (پانا) - ساخت خانههای کوچک، ایدهای است که در این چند ماه واکنشهای زیادی را بهدنبال داشته است. آخرین خبرها از این حکایت دارد که این خانهها قرار است از سوی شهرداریها برای افرادی که قادر به تأمین خانه نیستند، ساخته شده و بهصورت استیجاری در اختیار افراد کم بضاعت قرار داده شود. خانههای خیلی کوچک البته در ایران یک عنوان تازه محسوب میشود، اما در شهرهای شلوغ و پر جمعیت دنیا، از یک ایده و طرح فراتر رفته و بهعنوان یک شیوه زندگی پذیرفته شده است.
به گزارش ایران، خانههای کوچک در بعضی کشورها به خانه کوچولو هم معروفند و طرفداران کنشهای اجتماعی یکی از مخالفان اصلی ساخت آنها هستند. نگرانی بیشتر آنها از زندگی منهای ارزش در قفسهای تنگ و تاریکی است که به اسم خانه در اختیار شهروندان قرار میگیرد. در مقابل البته دیدگاهی هم وجود دارد که زندگی در خانههای کوچک را تبلیغ میکند.
طرفداران این دیدگاه اغلب معتقدند که برای زندگی در شهرهای شلوغ، چارهای جز ساخت این خانهها وجود ندارد و اگر افراد به زندگی در این خانهها تن ندهند، به ناچار باید یا شغلشان را از دست بدهند یا در گوشه خیابانها بخوابند.
اما فراتر از این دو دیدگاه، برخی کنش گران اجتماعی مدعی هستند که طرح خانههای کوچک، یک طرح کاملاً اقتصادی است که تنها رفاه اقتصادی خانوار را در نظر گرفته و فارغ از درست یا نادرست بودنش باید از نظر اجتماعی هم تحلیل شود. آنها از طرح مسکن مهر بهعنوان یک ایده شکست خورده نام میبرند که اگرچه قرار بود برای اقشار کم درآمد سرپناهی ایجاد کند، اما در نهایت به تولید آسیبهای اجتماعی در برخی شهرها منجر شد و البته نتوانست گره اقتصادی کور مسکن را هم برای متقاضیان باز کند، اما آیا در اجرای این پروژهها به این اصل مهم توجه میشود؟ دکتر حسین ایمانی جاجرمی، جامعه شناس در گفتوگو با «ایران» درباره تبعات مثبت و منفی اجتماعی ناشی از اجرای طرح خانههای کوچک توضیح میدهد.
پیشنهاد ساخت خانههای ۳۰ متری در شرایطی که حالا خرید هر متر خانه در کلانشهر تهران بیش از ۱۰ میلیون تومان تمام میشود، برای خیلیها جالب توجه است. خیلیها از این ایده استقبال کردند و اما برعکس، مدافعان نهاد خانواده معتقدند که این خانهها از نظر اجتماعی، مشکلات زیادی به وجود میآورند و اگرچه از نظر اقتصادی به کمک خانوارها میآید، اما در نهایت منجر به کوچک شدن نهاد خانواده در سالهای آینده میشود، شما بهعنوان یک جامعهشناس، چنین طرحی را چگونه میبینید؟
ببینید معمارها و طراحان حوزه شهرسازی از شش، هفت سال پیش در تلاشند مفهوم مسکن را تغییر دهند. البته همه چیز در مرحله ایدهپردازی است. اما آنها بهدنبال ساخت خانههایی هستند که در وهله اول خلاقانه باشد، اگرچه در کشورهای آسیایی ساخت این خانهها با فقر پیوند خورده است، اما در کشورهای توسعهیافته اغلب این ایدهها، سمت وسوی زیستمحیطی میگیرد تا مصرف انرژی را کاهش دهد.
از طرفی در این کشورها پذیرفتهاند که عصر خانوادههای بزرگ و گسترده به پایان رسیده و آدمها ترجیح میدهند تنها زندگی کنند. چون اغلب ازدواجها دوام ندارد یا خانهها کوچک و آپارتمانها اشتراکی است. جالب اینکه برای این خانهها، قوانین ویژهای هم درنظرمیگیرند. مثلاً شهردار نیویورک بتازگی روی آپارتمانهای اشتراکی، مقررات ویژه وضع کرده است، چون بنا دارند که در این شهر طرح ساخت «خانه کوچولو» را پیاده کنند. با این حال در برخی کشورها ساخت این خانهها که در دنیا به خانهکوچولو معروفند، به یک خطر تبدیل شده است، کارشناسان هشدار میدهند خانههای قفسی نسازید. واقعیت این است که در برخی نقاط پرتراکم و گرانقیمت، افراد کمدرآمد نمیتوانند سرپناهی داشته باشند. نمونه آنهم هنگکنگ، اگرچه کشور ثروتمندی است، اما فقیر زیاد دارد و فقر این افراد را مجبور میکند در خانههای کوچک زندگی کنند. در این خانهها، زندگی به شکل عمودی در جریان است، یعنی افراد در ارتفاع زندگی میکنند. روی یک تخت میخوابند، مینشینند، بازی میکنند، فیلم میبینند.
در ایران هم ظاهراً دلیل اقتصادی موجب شده تا فکر خانههای ۳۰ متری بیفتیم؟
بله، اما این خانهها نباید محدود به فقرا باشد. بخشی از جامعه مثل خانوارهای تکنفره، جوان یا حتی سالمندانی که بهتنهایی زندگی میکنند، نیاز به خانههای ویژه دارند، اما تأکید میکنم این طرحها نباید با فقر پیوند بخورد. این خانهها باید به عنوان یک الگوی جدید و خلاقانه از مسکن به جامعه عرضه شود تا قدرت انتخاب مردم را افزایش دهد. در دنیا هم این ایدهها در مرحله آزمایشی است، اما مسأله اینجاست که باید بر پایههای واقعی برنامهریزی شود. باید اطلاعات خانوارها بررسی شده و بعد روی آن سیاستگذاری کرد. ما با چند نظرسنجی ساده نمیتوانیم واقعیتهای اجتماعی را بیرون بکشیم. از طرفی الان برخی مؤلفههای اجتماعی تغییر کرده است. ما شاید بر مبنای الگوهای قدیمی حرکت کنیم، درحالیکه نسل جدید متفاوت فکر میکند. زمانی ازدواج زودهنگام دختران ۱۱-۱۰ ساله قابل پذیرش بود، اما الان در برابر این موضوع، مقاومت اجتماعی شکل میگیرد. بنابراین نباید یک سیاست مشخص برای همه طیفها و گروهها یکسان اجرا شود.
به هرحال گرانی مسکن چارهای جز این نگذاشته.
الان گرانی مسکن موجب ریزش جمعیت به اطراف تهران شده است، اما آیا پیش از این در این حوزه سیاستگذاری نشده بود؟ اتفاقاً شده بود، اما همه مؤلفهها و فاکتورها را در نظر نگرفته بودند. چرا که اگر بحث آمایش سرزمینی و سیاستهای شهری لحاظ میشد، الان به اینجا نمیرسیدیم. این موضوع به عمر دولتها هم ربطی ندارد. الان در پاریس و لندن با اعمال سیاستهایی کیفیت زندگی را افزایش دادهاند. اما شما نمیتوانید یک مشکل را حل کنید و در برابر مشکلات دیگر بیتفاوت باشید. خب میخواهید برای اقشاری که توان خرید خانههای گران را ندارند، خانههای ۳۰ متری بسازید، قطعاً برای اینکه قیمت تمام شده را پایین بیاورید، به سراغ نقاط بیکیفیت و ارزان میروید. نمونه آنهم سیاست مسکن مهر، آیا مشکل مسکن حل شد؟
فرض بگیریم که حل هم شد، اما بهدنبال آن چه مشکلات اجتماعی به وجود آمد؟ از طرفی با این نگاه، افراد را جزیرهای میکنیم. یعنی یک عده دور از جمعیت واقعی شهر مجبور به زندگی میشوند. ما باید به جای ساخت مسکنهای کوچک مجزا، سیاستهای شهری را تغییر دهیم وگرنه راه به جایی نمیبریم
من با عنوان جزیره مخالفم، چون اغلب این افراد، فرصتهای شغلیشان در دل کلانشهرهاست، زمانی در همین نقطه زندگی میکردند و حالا به اجبار به حاشیهها کوچ کردهاند، نمیتوانیم چون حالا مجبور به مهاجرت شدهاند آنها را تافته جدا بافته ببینیم، مگر آنکه زندگیشان از صفر در این نقاط شروع شود.
من معتقدم نباید آدمها را از شهرنشینی و اسکان جدا دید. باید در بسته و چارچوب نگاه کرد تا پیوندشان با بقیه بخشها قطع نشود، مثلاً میگویم بهجای ساخت ۵۰ واحد ۳۰ متری در نقطهای جدا از شهر و در حاشیه، همان واحدهای کوچک را در خود شهر در آپارتمانها و برجهایی بسازیم که حداقل ۴۰ واحد با متراژهای متفاوت دارد و خانوادهها هم میتوانند در آن زندگی کنند. با این ترفند مشکلات اجتماعی را کمتر میکنیم. با جداسازی این واحدها در واقع به برجسته کردن آنها کمک میکنیم. در اینصورت میتوانید حدس بزنید که چه مشکلاتی ممکن است رخ دهد؟ آیا ما الان میدانیم که در کلانشهرها نه درهمین تهران چند نفر بهصورت مجردی زندگی میکنند، چند سالهاند، زن هستند یا مرد؟ اصلاً دلیلشان برای زندگی مجردی چیست؟هر سیاستی که اعمال میشود ابتدا باید دادههای آماری آن مشخص شود. من فکر میکنم ما در این زمینه هیچ بحث مطالعاتی و آماری انجام ندادهایم و اصلاً نمیدانیم چه کسانی قرار است در این خانهها زندگی کنند.
یعنی فکر میکنید پیشنهاددهنده چنین طرحهایی از تبعات آن آگاه نیست؟
آیا با دانشکدههای علوم اجتماعی، انجمنهای جامعهشناسی، انسانشناسان و روانشناسان اجتماعی مشورت کردهاند؟ ابتدا باید طرح مسأله شود، حتی باید با معماران و شهرسازان هم تخصصی حرف زد. تجربه نیویورک میتواند برای ما مفید باشد. ببینید این مسأله مثل ساخت بزرگراه و ترافیک است. شما هر چقدر که بیشتر بزرگراه میسازید در واقع مردم را تشویق میکنید تا بیشتر از خودروی شخصی استفاده کنند. این شبیه یک بازی است که ترافیک همیشه در آن برنده است. آیا میدانید فروپاشی خانواده یا فردگرایی چه ابعادی دارد؟ شما تا ندانید قطعاً به خطا میروید. این سیاستها ممکن است در نهایت به زندگی مجردی منجر شده و تنها متقاضیان مجرد را بیشتر کند. در هنگکنگ این فرهنگ پذیرفته شده است. ایرانیها هم البته دیگر مثل۵۰ سال پیش فکر نمیکنند، زمانی حتی برای زندگی در آپارتمان مقاومت وجود داشت، اما الان قضیه فرق کرده است.
به هرحال این فردگرایی در جامعه امروز ایران غلبه پیدا کرده و حتی اگر این خانهها هم ساخته نشود، ممکن است افراد باز هم تنها زندگی کردن را انتخاب کنند. آیا میتوان این دو موضوع را مستقیماً بههم ربط داد؟
ببینید پشت این «خانه کوچولوها» بحثهای زیادیاست. ما با سیاستهایی که اعمال میکنیم، ناخواسته خانوادهها را کوچک میکنیم، چون غلبه اقتصاد را بر همه چیز میپذیریم، خب پیامد آن تضعیف خانواده است. چراکه خانواده در چارچوب تحلیلهای اقتصادی نمیگنجد. شما میتوانستید بهجای شهرهای پراکنده، منطقه شهری بسازید و سکونت را در آن ساماندهی کنید، مثلاً با ساخت مناطق شهری به آدمها فرصت میدادید تا در خانههای ویلایی زندگی کنند مثل مناطقی در پاریس و لندن! آیا میدانستید حومهنشینی بعد از جنگ جهانی دوم در امریکا باعث گستردگی خانواده شد. چون زنها از شهر دور شدند و نمیتوانستند سرکار بروند، پس به نقش سنتی خود برگشتند و اتفاقاً جمعیت زیاد شد. اما وقتی زندگی آدمها در واحدهای ۳۰-۲۵ متری محدود میشود، حتی جایی برای فرزندآوری نمیماند. خب همه اینها به سیاستگذاری ما برمیگردد.در عین حال که تلاش میکنیم تا افراد را به فرزندآوری تشویق کنیم! حتی فردگرایی امروز ناشی از سیاستهای خود ماست. بله، در ظاهر بحث خانواده را مطرح میکنیم، اما در عمل عکس این موضوع حرکت میکنیم و اصلاً جایی نمیگذاریم تا افراد به فرزندآوری تشویق شوند.
متأسفانه ما فضاهای اجتماعی را از دست دادهایم. شهر دوستدار کودک، پارک کودکان اینها فضاهای اجتماعی است که برای خانوادهها حیاتی است، اما جایشان در جامعه ما بشدت خالی است.
یکی از دلایل این است که هر سیاستی فارغ از بستههای اجتماعی و فرهنگی آن اجرا میشود و بعد فکر میکنند که چه باید کرد، مثلاً در بحث خانههای ۳۰ متری آن چیزی که مهم است، تأمین سرپناه است. البته گرانی مسکن اجازه نمیدهد کسی به تبعات بعد از آن فکر کند.
بله اگر بخواهیم با پارامترهای اقتصادی نگاه کنیم، الان عاقلانهترین کار تنها زندگی کردن است. چون زندگی خانوادگی هزینه بالایی دارد. برخی اوقات این فرهنگ تبلیغ میشود که مثلاً در کشورهای توسعهیافته، بچهها بعد از ۱۸ سالگی از خانواده جدا میشوند و هزینهای سربار خانواده نیست. درحالیکه اصلاً اینطورنیست. خانواده موظف است از فرزندانش حمایت کند. در آلمان زمانیکه بچهها انتخاب میکنند از خانواده جدا شوند، حتماً یک نفر مددکار اجتماعی وضعیتشان را رصد میکند و خانواده باید از فرزندش حمایتهای مادی و معنوی کند. یعنی آنها با نظارت جدا میشوند. اما الان شما به فکر ساخت خانههای ۳۰ متری میافتید، درحالیکه ابعاد روانی آن را نمیبینید، فقط جوانها را تشویق میکنید که از نهاد خانواده جدا شوند، این درحالی است که هماکنون سن بلوغ اجتماعی بالا رفته است. در گذشته یک جوان ۱۸-۱۷ ساله یک فرد بالغ بود و میتوانست خانوادهاش را اداره کند، اما الان یک جوان ۳۸-۳۷ ساله هم ممکن است به این بلوغ اجتماعی نرسیده باشد. خب شما فکر کنید این فرد را از خانواده جدا کنیم و بخواهد تنها زندگی کند، قطعاً مشکلات زیادی به وجود میآید. چرا ما
باید نهاد خانواده را بهعنوان بنیادیترین نهاد اجتماعی تضعیف کنیم، ما متأسفانه در حال زدن سرنا از سر گشاد آن هستیم، درحالیکه اتفاقاً باید بهدنبال طرحهای دوستدار خانواده برویم. آیا در حوزه اشتغال، خیال خانوادهها را از بابت آینده فرزندانشان راحت کردهایم؟
اما با این وضعیت اقتصادی که ۱۱ میلیون جوان مجرد به هر دلیلی در کشور وجود دارد خانواده تا کی باید جور فرزندانش را بکشد؟آیا این یک ظلم مضاعف در حق نهاد خانواده نیست و فشارهای اقتصادی و اجتماعی بیشتری را به آن وارد نمیکند، از یک دیدگاه دیگر، ممکن است این خانهها به سبک کردن بار خانواده در جامعه ایرانی کمک کند و اجازه دهد جوانها تلاش بیشتری برای استقلال مادی انجام دهند؟
اگر شما بپرسید چرا تا الان با وجود همه این مشکلات، وضعیت بحرانی در جامعه ایران به وجود نیامده، پاسخ من فقط فداکاری نهاد خانواده است. اینکه تأکید میکنم باید نهاد خانواده حفظ شود، فقط به همین علت است. خانوادهها الان جور ناکارآمدی دولتها را میکشند، هزینه بالای تحصیل در دانشگاهها برعهده خانواده است، درحالیکه همان جوان دانشجوی ۳۰ ساله هنوز شغل ندارد و از نظر مادی به خانوادهاش وابسته است. خب راهکار ساخت مسکن دوستدار خانواده است نه خانههای کوچک
۳۰ متری برای از هم پاشیدن این نهاد! ما الان به نهاد خانواده نیاز داریم و اگر به فروپاشیدگی آن کمک کنیم، باید با مسائل و مشکلات دیگری دست و پنجه نرم کنیم. شما میتوایند حدس بزنید اگر جوانی که کار ندارد، درس نخوانده و امیدی به آینده نداشته باشد و نتواند به ازدواج فکر کند چه مصائبی به وجود میآید، آیا ما نباید از این فاجعه جلوگیری کنیم؟
مسکن دوستدار خانواده به تعبیری یعنی مسکن بالای ۱۰۰ متر! خب خانوادهای که حتی از خرید یک خانه
۵۰ متری عاجز است و مسئولان را به فکر واداشته تا خانههای ۳۰ متری بسازند، چطور میخواهد از پس این هزینههای کمرشکن برآید؟ دولتها هم قطعاً دراین زمینه توان تأمین منابع مالی را ندارند...
چرا فکر میکنید امکانپذیر نیست؟ اگر معضل حملونقل حل شود، در اطراف شهرهای بزرگ، میتوان مسکن دوستدار خانواده ساخت.
مسأله اینجاست که ما چارچوبهای جدید و متفاوت را نمیبینیم. الان امکان ساخت شهرهای حومهای وجود دارد اما در وهله اول باید حملونقل را تأمین کرد. در توکیو ۲۴ میلیون نفر زندگی میکنند، چگونه؟ چون زیرساختها آماده است. البته ما به زیرساختهای ویژه نیاز داریم اما اینطور نیست که اصلاً چنین چیزی امکانپذیر نباشد. باید مسائل اجتماعی را در افکار عمومی به بحث گذاشت و بعد درباره آن برنامهریزی و سرمایهگذاری کرد. اگر سیاست ساخت مسکن مهر یا توزیع یارانهها به بحث عمومی گذاشته شده بود، ما الان انتخابهای بهتری داشتیم. هماکنون در برزیل دولت به شرطی به خانوادهها یارانه میدهد که حتماً فرزندانشان درس بخوانند. همین سیاست موجب شده بچهها در برزیل باسواد شوند. در کشور ما ظرفیتهای زیادی وجود دارد، اما تصمیمگیریها، پایه علمی ندارد.
شما به بحران تنهایی در آینده ایران اشاره کردید، مسکنهای تکنفره حتی اگر درست نباشد شاید الان نه، اما در آینده میتواند یک ضرورت اجتنابناپذیر باشد.
بله. شما در آینده اگر سیاست جایگزین نداشته باشید،ناخواسته به سمت خانههای کوچک خواهید رفت، دولتها اما باید زیرساختهای اجتماعی را توسعه بدهند. چون زندگی فقط در خانه معنا نمیشود. آدمها برای اینکه از این بحران تنهایی بیرون بیایند، از نظر اجتماعی نیاز به شبکه ارتباطی گسترده دارند. یعنی شما نباید همه چیز را به ساخت مسکن تقلیل دهید. اتفاق بزرگتر در ایران، بحران تنهایی است و باید بهجای فکر کردن درباره اینکه چگونه مشکل مسکن این افراد را حل کنیم، به حل این بحران فکر کنیم.
اما جامعه در حال گذار ایران حتی اگر نخواهیم هم به سمت این بحران حرکت میکند، این خاصیت زندگی در عصر مدرن است، وقتی برنامهریزی اجتماعی تا این اندازه در سیاستگذاریها مغفول مانده، چگونه میتوانیم از دولتها انتظار داشته باشیم تا جلوی این بحران را بگیرند.
مدرنیسم نابودکننده زندگی اجتماعی سنتی است. یعنی همان دعوای همیشگی میان سنت و مدرنیته! این دعوا در ایران اتفاق افتاده است، اما بشر ذاتاً یک موجود اجتماعی است و نمیتواند تنها زندگی کند، چون به تعامل اجتماعی نیاز دارد وگرنه بحران تنهایی تشدید میشود.
چه کاری از دست دولتها برمیآید؟
باید زیرساختهای اجتماعی و فضای تعامل را گسترش دهند. فضای تعامل مثل افزایش کافیشاپها! مگر ۱۰ سال پیش ما به کافیشاپ نیاز داشتیم؟ قطعاً نه، اما نسل جدید به این فضا نیاز دارد. جالب اینکه اغلب مشتریهای چنین اماکنی، تکفرزندها هستند. ببینید مسأله مهم، تغییر اجتماعی در ایران است. این تغییر اجتماعی یعنی کاهش تعداد فرزندان خانوادهها و به عبارتی دگردیسی خانواده گسترده به هستهای و ظهور اشکال جدید خانواده مثل ازدواجهای سفید. خب این ازدواجها برای دوره آدمهای تنهایی است که مدل زندگی سنتی را قبول ندارند، اما نمیخواهند تنها باشند. ما نباید با معیارهای گذشته به مسائل اجتماعی نگاه کنیم و همه چیز را یک نوع آسیب ببینیم. برخی شیوههای فرار از تنهایی در واقع یک شیوه سازگاری افراد در عصر جدید است که باید موشکافی و تحلیل شود، اما انکار آنها و سکوت در برابر این پدیدهها، بحرانزاست. متأسفانه الان همه چیز سیاستزده شده است و به خاطر بحرانهای اقتصادی حتی خود افراد هم حوصله پرداختن به این موضوعات را ندارند، اما من به شما میگویم که تحولات عمیقی در جامعه ایران اتفاق افتاده است، مثل نسل تکفرزندها یا فرزندانی که در فضای
محدود آپارتمانها بزرگ شدهاند و با نسلهای گذشته فرق اساسی دارند. باید درباره آنها مطالعه و بررسی کرد. اما ما چه میکنیم؟ آنها را به صورت بحران میبینیم و بعد مسأله را پلیسی و قضایی میکنیم.
ارسال دیدگاه