سیامک کریمی*
درسهای هانا آرنت برای پارلمان اروپا
وقتی باراک اوباما، رئیسجمهوری سابق آمریکا، کاخ سفید را در سال 2018 به دونالد ترامپ تحویل میداد، موفق شده بود نرخ بیکاری را در این کشور از9 درصد در سال 2010 یعنی زمان تحویل گرفتن قدرت از جورج بوش، رئیس جمهوری قبلی خود، به 4 درصد کاهش دهد.
تولید ناخالص داخلی نیز در دوره اوباما همین وضعیت را داشت؛ او این نرخ را از منفی ۲ درصد در سال ۲۰۱۰ به تقریبا مثبت ۳ درصد در سال ۲۰۱۸ رسانده بود. با وجود این دستاوردها، مردم آمریکا تصمیم گرفتند به کسی رای بدهند که هیچ شباهتی به اوباما نداشت. آنها میخواستند قدرت در اختیار کسی باشد که از فرط بی اعتقادی به ساختار موجود و همه آنچه که تاکنون وجود داشته است، به تمسخر دستاوردهای کنونی مشغول است. برای مردم آمریکا ساختار موجود حتی در وضع بهبود یافته آن فاقد ظرفیتهای لازم برای اعتنا و استمرار بود. آنها از این وضع موجود خسته و به دنبال صدای جدیدی بودند. آیا مردم اروپا هم در قالب انتخابات پارلمانی که دو ماه پیش از این برگزار شد، به همین صرافت رسیدهاند؟
اروپا؛ آیا تغییری در راه است؟
هانا آرنت، فیلسوف مشهور آلمانی در کتاب «توتالیتاریسم» مینویسد که جنبشهای توتالیتری در آلمان و سایر کشورهای اروپا در دهه ۳۰ توانسته بودند یاد بگیرند چگونه میتوانند دموکراسیهای پارلمانی را دست بیاندازند چرا که با وجود در اقلیت بودن و صرفا به واسطه انسجام درونی، از خاموشی مردم استفاده و پیروز انتخابات میشدند. حفظ انسجام و خاموشی اکثریت مردم، دو رمز اصلی جنبش های توتالیتری و البته راست افراطی از گذشته تاکنون بوده است اما انتخابات پارلمانی اخیر در اروپا کاملا مخالف این رویه بود.
در حالی که برای نخستین بار از سال ۱۹۹۴ به این سو، شمار مشارکتکنندگان در انتخابات پارلمانی اروپا از ۵۰ درصد عبور کرد، راستگرایان افراطی موفق شدند میزان کرسیهای خود را در این پارلمان از ۲۰ به ۲۵ درصد برسانند. این به این معناست که احزاب سنتی در اروپا که هموازه یک پای ثابت قدرت در این قاره هستند، سهم کمتری به نسبت گذشته در پارلمان و سپس در شورا که بازوی اجرایی اتحادیه اروپا است، خواهند داشت.
دلیل رویگردانی مردم از احزاب سنتی و چرخش به سوی راست افراطی در اروپا چیست؟ نرخ بیکاری در قاره سبز سال به سال پایین میآید. تولید ناخالص داخلی در برخی از این کشورها بدون تغییر، در برخی دیگر با افزایش و در شمار دیگر با کاهش روبهرو است. حتی ضریب جینی که نمایانگر فاصله طبقاتی است به طور کلی در قاره اروپا و به طور خاص در اکثر کشورهای این قاره رو به کاهش دارد. بنابراین در افق کلی، اوضاع اقتصادی چندان سقوط قابل توجهی نداشته است که بتواند تغییر ذائقه سیاسی مردم را توجیه کند.
یک عامل اما شاید بتواند این تغییر را توضیح دهد: بی اعتمادی عمومی به ساختارهای موجود. این همان چیزی است که هم تغییر در آمریکا و هم تغییر در اروپا را میتواند توضیح دهد در غیر این صورت، مولفهها و استانداردهای عادی عموما توان توجیه رویگردانی مردم از احزاب سنتی که ساختار تاکنون موجود سیاسی در اروپا را نمایندگی میکنند، ندارد. درست است که اوضاع اقتصادی در اروپا نه تنها رو به صعف گسترده نرفته بلکه با بهبودهای نسبی مواجه شده است، درست است که آزادیهای قابل توجه سیاسی و اجتماعی در اروپا دیده میشود اما این دقیقا همه آن چیزی نبوده که اروپاییها به دنبال آن بودهاند؛ آنها دنبال ساختارهای جدیدی میگردند و به همین دلیل به آنهایی که نوید دنیایی جدید (همچون فروپاشی اتحادیه اروپا) را میدهند، میل پیدا میکنند. آنها با دنیایی که اکنون وجود دارد، احساس راحتی نمی کنند و برای گذار از آن به دنبال راهکاری هستند.
راست افراطی، راهکار مردم اروپا؟
اکثر تحلیلها و تفسیرهایی که از انتخابات اخیر پارلمان اروپا ارائه شد بر افزایش قابل توجه آرای راست افراطی تاکید دارند. اما این همه ماجرای انتخابات در اروپا نبود. روایت و تفسیر اصلی در کُنه این ماجرا نهفته است که عموما همه جریانهایی که در قیاس با جریانهای سنتی در اروپا حرف جدیدی برای گفتن دارند، با اقبال عمومی مواجه شدند. این موضوع نشانگر آن است که راست افراطی یگانه راهکار از منظر مردم اروپا نیست و حتی مبین آن است که اروپاییها در قیاس با آمریکاییها با افق بازتری تحلیل میکنند و رای میدهند. در حالی که در آمریکا، دونالد ترامپ، یک راست شدیدا افراطی توفیق برتری در انتخابات را یافت اما در اروپا اوضاع به همین شکل پیش نرفت. آرای راست افراطی در اروپا تنها ۵ درصد به نسبت گذشته افزایش داشته است.
در میان احزابی که با رشد آرا رو به رو بودهاند، درههایی عمیقی از اختلاف نظر وجود دارد. تنها رشته مشترک میان این احزاب، تلاش برای تحقق رویایی جدیدتر است. به همین دلیل در حالی که اساسا راست افراطی برنامه قابل اشارهای برای حفظ محیط زیست ندارد اما سبزها از جمله احزابی بودند که با رشد قابل توجه آرا روبهرو شدهاند. در نتیجه نباید در پیروزی راست افراطی اغراق کرد. آن چه که قابل ذکر است، افزایش بی اعتمادی عمومی نسبت به ساختارهای اتحادیه اروپاست.
«اتحادیه» همچنان نفس میکشد
تحلیل نتایج انتخابات اخیر در اروپا کامل نخواهد شد اگر به تداوم برتری هر چند ضعیف شده احزاب سنتی اروپا در پارلمان اشاره نشود. نتایج انتخابات نشان میدهد که از مجموع ۷۵۱ کرسی پارلمان اروپا، بلوک دموکرات مسیحی از کلاسیکترین احزاب اروپایی با ۱۸۰ کرسی در رتبه نخست قرار دارد. ائتلاف سوسیالیستها و دموکراتها با ۱۴۶ کرسی و ائتلاف دموکراتها و لیبرالها با ۱۰۹ کرسی در رتبه دوم قرار دارند. این سه بلوک بزرگ در پارلمان همچنان میتوانند با یک ائتلاف فراگیر اکثر کرسیهای شورای اروپا را به خود اختصاص دهند و همچنان زمامداری در این قاره را تداوم بخشند.
این موضوع نشان میدهد که علی رغم رشد امواج نارضایتی در میان اقشار مختلف اروپایی، اتحادیه و ساختارهای سنتی آن همچنان برای بخش دیگری از مردم که شمار آنها قابل توجه است، مهم محسوب میشوند.
در واقع برخلاف تبلیغات و سرو صداهای گسترده احزاب مخالف اتحادیه اروپا، بقای این اتحادیه برای بخش بزرگی از مردم قاره سبز به دست فراموشی سپرده نشده است. پس بی دلیل نیست که دقیقا در کنار پیروزی احزاب راست افراطی که خواستار خروج از اتحادیه اروپا و تصعیف این اتحادیه هستند، احزاب دیگری نیز که همین شعارها را در دستور کار قرار دادهاند با شکست مواجه شدهاند.
حزب پودموس در اسپانیا، حزب ۵ ستاره در ایتالیا و سیریزا در یونان از مخالفان سرسخت اتحادیه اروپا به شمار میآیند اما همگی آنها با شکست در انتخابات رو به رو بودند. حقیقت آن است که احزاب دست راستی دقیقا در همان کشورهایی پیروز شدند که چند مدت قبل نیز در آن جا پیروزی در انتخابات را جشن گرفته بودند. این نکته بسیار مهمی است. در واقع امواج دگرخواهی و راست افراطی هنوز از چند کشور پیشتر فرا نرفته است. در ایتالیا متئو سالوینی، رهبر حزب دست راستی لیگ ۳۴ درصد آرا را کسب کرد. این پیروزی در ادامه پیروزیهای قبلی این حزب بود.
در بریتانیا حزب تازه تاسیس برگزیت که خواستار خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا است در حالی با ۳۱ درصد آرا در رتبه نخست قرار گرفت که نایجل فاراژ رهبر این حزب ۴ سال پیش از آن نیز با حزب دیگری ۲۷ درصد آرا را به دست آورده بود. بنابراین پیروزی اخیر او چندان به نسبت گذشته افزایش پیدا نکرده است. در مجارستان نیز پیروزی بزرگ راست افراطی در حالی به دست آمد که حزب فیدیز پیشتر نیز در انتخابات پارلمانی مجارستان به پیروزی رسیده بود.
گسیل بخشی از آرا به سوی احزابی که ندای ساختاری جدید را میدهند و سپس توزیع آرای این عده در میان احزابی که بیشترین اختلاف را با یکدیگر دارند نشان میدهد که این عده از مردم اروپا میدانند که چه چیزی را نمیخواهند اما دقیقا نمیدانند که به جای ساختار کنونی باید چه چیزی را سراغ بگیرند. اما این همه مردم نیستند و گروه دیگر خود را همچنان به ساختارها و دستاوردهای اتحادیه اروپا وفادار نشان میدهند. این نتایج، بدون هیچ اغراقی، نمایانگر واقعیت خاکستری قاره اروپا و مردمان این قاره است. پس سخن گزافی نخواهد بود اگر گفته شود در حال حاضر نوعی گنگی سیاسی بر این قاره حاکم شده است. به هر حال قابل کتمان نیست که اگر ساختارهای اتحادیه با نوعی اصلاحات رو به رو نشوند، بعید نیست که گنگی حال حاضر مردم اروپا آنها را به سوی خاموشی سوق دهد، همان چیزی که آرنت، آن را رمز پیروزی توتالیتاریسم و راست افراطی میداند.
* روزنامهنگار
منبع: ماهنامه پیام دریا
ارسال دیدگاه