خطری به نام نازپروردگی!

چرا تلاش بیشتر پدر و مادرهای امروزی برای برآورده کردن محال‌ترین آرزوهای فرزندشان، خیانت در حق اوست؟

تهران (پانا) -  ‏چندی پیش مراجعی داشتم که خانم میان سالی بود و نگران دختر ۱۷-۱۸ ساله‌اش بود. به گفته خودش بعد از سال‌ها خدا یک دختر به او داده بود که تمام زندگی‌اش در همین یک دختر خلاصه می شد. مشکل این بود که مادر از این‌که دوستان دخترش با برخی حرف‌ها و رفتارها موجبات ناراحتی دخترش را فراهم آورده بودند، عصبانی شده بود و به شکل پنهان از دختر، کاری کرده بود که رابطه دخترش با دوستانش قطع شود تا دیگر کسی دخترش را ناراحت نکند! حالا نگران بود که تنهایی دخترش و قطع رابطه‌اش با دوستان، موجب افسردگی او نشود.

کد مطلب: ۹۵۴۰۰۵
لینک کوتاه کپی شد
خطری به نام نازپروردگی!

به‌گزارش خراسا، در ادامه بعد از بیان یک تجربه شخصی از عاقبت چنین افرادی، نکاتی مهم درباره خطرهایی که این نوع تربیت والدین برای فرزندان ایجاد می‌کند، مطرح خواهد شد.

ماجرای دختری که به تازگی طلاق گرفت

داستان این مادر و دختر خیلی برای من آشنا بود. یاد دوران مدرسه خودم افتادم، این‌که همیشه در هر کلاسی حداقل یک نفر بود که کسی نباید کمتر از گل به او می‌گفت چون اگر مادر آن فرد می‌فهمید، فردایش مدرسه بود و از عالم و آدم شکایت می‌کرد! یاد همان نازک نارنجی‌های مدرسه افتادم که معمولا تنها بودند و دوستان چندانی هم نداشتند، چون محبوب نبودند و بیشتر بچه‌های کلاس از آن‌ها کینه داشتند. یاد خودم افتادم که وقتی در دوران دبستان مبصر کلاس بودم، اسم دختر همسایه‌مان را پای تخته در ستون «بدها» نوشتم و مادرش همان روز درِ خانه ما آمد و دادوبیداد راه انداخت که دخترم از وقتی به خانه آمده به‌خاطر کار تو گریه می‌کند! و من قول دادم که دیگر هرگز اسمش را در ستون «بدها» ننویسم! همین دختر همسایه ما، چند سال پیش طلاق گرفت، در حالی‌که تازه ازدواج کرده بود و این طلاق برای من روان‌شناس کاملا قابل پیش‌بینی بود.

تصوراتی اشتباه درباره سنگ تمام گذاشتن برای فرزند

نازپروردگی خطری است که این روزها در کمین بیشتر بچه‌هاست. بیشتر پدر و مادرهایی که می‌خواهند امروزی باشند، در تلاش‌اند که حتی محال‌ترین آرزوهای فرزندشان را برآورده کنند، نگرانند که کسی کمتر از گل به فرزندشان نگوید، آب در دل فرزندشان تکان نخورد و خلاصه خم به ابرویش نیاید! کافی است سری به فضای مجازی بزنید. صفحات اینستاگرام پر از عکس‌ها و فیلم‌هایی شده که پدر و مادرها با ذوق و اغراق از پیش پا افتاده‌ترین حرکات و حالات فرزندان‌شان به نمایش گذاشته‌اند. آتوسا در حال بازی، مبینا در حال خوابیدن، آرتین در حال گریه، ایلیا در حال راه رفتن و.... از همه جالب‌تر این‌که چنین والدینی این‌گونه تصور می‌کنند که با این اعمال و رفتار، شایسته برچسب والدین نمونه هستند که برای فرزندشان همه جوره سنگ تمام گذاشته‌اند! اما نتیجه این سبک تربیتی چیست؟ بچه‌هایی نازپرورده، لوس و از لحاظ روانی ضعیف خواهند شد که در آینده نمی‌توانند در ناهمواری‌های زندگی گلیم خود را از آب بیرون بکشند یا انسان‌هایی خودشیفته می‌شوند که به غلط خود را برتر از دیگران و افرادی خاص و منحصر به فرد می‌دانند.

فرق بین «محبت» و «برآورده کردن بیش از حد نیازها»

در این‌جا یک نکته باریک‌تر از مو وجود دارد که هر پدر و مادری حتما باید مدنظر قرار دهد. فرق بین «محبت» و «برآورده کردن بیش از حد نیازها» چیست؟ برای محبت پدر و مادر به فرزندشان هیچ حد و مرزی نمی‌توان قائل شد یعنی نمی‌توانیم بگوییم این مقدار به فرزندتان محبت کنید، نه کمتر و نه بیشتر. هر چه بیشتر به فرزندمان محبت کنیم، بهتر است. کودکی که از محبت سیراب شده باشد، مسلما شخصیت سالم‌تری خواهد داشت. پس تا می‌توانید به فرزندان‌تان محبت و توجه کنید. محبت و توجه شما هرچه قدر هم که زیاد باشد، هیچ‌وقت فرزند شما را لوس و نازپرورده نمی کند. آن چیزی که یک کودک را لوس، نازپرورده و پرتوقع می‌کند، برآورده کردن بیش از حد نیازهاست یعنی کودکی که هیچ‌وقت «نه» نشنود، به هر چیزی که می‌خواهد حتما برسد و تمام خواسته‌هایش بی‌کم و کاست برآورده شود حتی اگر غیرمنطقی باشد. کودکی که هیچ‌وقت مسئولیتی که متناسب با سن او باشد به او داده نشود و هرگز با هیچ چالشی مواجه نشود از ترس این‌که مبادا اذیت شود یا برایش سخت باشد، کودکی که عادت کند همیشه و هرجا دیگران برایش کارهایش را انجام دهند و در خدمتش باشند، به‌دلیل اشتباهاتی که مرتکب می‌شود توبیخ نمی‌شود و همیشه هرکاری که بخواهد می‌تواند انجام دهد اما دیگران نباید کاری که او را ناراحت می‌کند انجام دهند، در این دسته قرار می‌گیرد.

نسلی ضعیف تربیت نکنیم

اطراف ما پر است از بچه‌هایی که به سنی رسیده‌اند که باید خودشان غذا بخورند اما پدر و مادر غذا در دهان‌شان می‌گذارند، در سنی هستند که باید خودشان لباس بپوشند یا بند کفش‌شان را ببندند اما پدر و مادر این کارها را برایشان انجام می‌دهند. والدین از یک اصل مهم روان‌شناسی غافل‌اند که یک کودک برای رشد سالم باید سطح بهینه‌ای از چالش و ناکامی را تجربه کند. البته چالش و ناکامی اگر زیاد باشد، قطعا به رشد روانی کودک صدمه می‌زند اما اندکی چالش و ناکامی در برخی موارد لازم است. کودک باید بیاموزد که برای رسیدن به خواسته‌هایش تلاش کند و قرار نیست لزوما به همه آن‌چه که می‌خواهد برسد. باید بیاموزد که متناسب با سنی که دارد، مسئولیت‌هایی را نیز به عهده بگیرد. در چنین شرایطی که والدین تلاش می‌کنند که فرزندان‌شان را در زرورق و به دور از ذره‌ای ناکامی و چالش بزرگ کنند، باید برای انسان‌هایی که در آینده خواهیم داشت نگران باشیم، برای شخصیت‌هایی خام، ضعیف، پرتوقع و ... .

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار