فریاد رو به باد، قصه‌ بلوغ است

تهران (پانا) - عطا مهراد و سیاوش جمالی دو جوان با استعداد و آینده‌دار سینمای مستند ایران، با اولین ساخته‌ی خود «فریاد رو به باد» ضمن حضور در دو بخش مسابقه ملی و مسابقه بین‌الملل دوازدهمین دوره جشنواره سینماحقیقت، موفق به کسب جایزه 4000 دلاری بهترین مستند نیمه‌بلند بخش مسابقه بین‌الملل جشنواره شدند.

کد مطلب: ۸۷۹۵۴۲
لینک کوتاه کپی شد
فریاد رو به باد، قصه‌ بلوغ است

«فریاد رو به باد» یکی از بهترین و متفاوت‌ترین نمونه‌های مستند اجتماعی این دوره‌ی جشنواره بود که تولید آن چهار سال زمان بُرده است؛ چون این دو فیلم‌ساز جوان، با دغدغه و پشتکاری خستگی‌ناپذیر، زندگی و زمانه‌ی نوجوانی را دنبال کرده‌اند که در حسرت و رویای خواننده‌شدن به سر می‌بَرد...
با دو کارگردان مستند «فریاد رو به باد» گفتگویی انجام دادیم که از نظر شما می‌گذرد:

ماجرای فیلم «فریاد رو به باد» چیست؟
عطا مهراد: فیلم درباره‌ی پسر نوجوانی است که رویای خوانندگی در ذهنش دارد و در مسیر پیگیری آن رویا به موانعی برمی‌خورد اما مساله اساسی این است که چون فیلم‌برداری کار چهار سال طول کشید و سوژه را از سن ۱۵ تا ۱۹ سالگی دنبال کردیم، هم‌زمان دوره بلوغ شخصیت را هم می‌بینیم که چطور در کنتراست بین رویا و واقعیت زندگی به بلوغ می‌رسد و مسیر درست را انتخاب می‌کند.
این نوجوان چطور به سوژه‌ای برای تولید مستند تبدیل شد؟
سیاوش جمالی: ما سال‌ها پیش در محله دروازه‌غار با بچه‌هایی که در آن منطقه کار می‌کنند، فعالیت‌های مختلفی داشتیم؛ این‌که بدانیم چطور زندگی می‌کنند، دغدغه‌های‌شان چیست و ما چه کمک‌هایی می‌توانیم به آنها بکنیم؟ یکی از آدم‌هایی که از سال ۹۱ با او آشنا شدیم، میثم بود که آن موقع دوازده یا سیزده سال بیش‌تر نداشت. متوجه شدیم خیلی بچه‌ی دغدغه‌مندی است و به محیط اطرافش، به خانواده و پدر و مادر و محله‌اش خیلی وسواس دارد و دوست دارد این محله را به مکان بهتری تبدیل بکند. از همان زمان با او دوست شدیم و رابطه‌مان ادامه پیدا کرد تا این‌که سال ۹۳ با ما تماس گرفت و گفت می‌خواهم کنسرت برگزار بکنم و آواز بخوانم. برای‌مان جالب بود که میثم با وجود این همه دغدغه و شعرهایی با محتوای اجتماعی، حالا می‌خواهد کنسرت برگزار بکند و چه بهتر که ما قصه میثم را تعریف بکنیم.
پس در تماشای «فریاد رو به باد» با یک مستند داستانی روبه‌رو هستیم یا یک مستند مشاهده‌گر و روایت صرف؟
جمالی: برای ما قصه‌گویی، چه در سینمای داستانی و چه مستند، مهم‌ترین امر است. بنابراین تا قصه فیلم از نظر خودمان استاندارد و قابل‌قبول نباشد، کار را تمام نمی‌کنیم. در عین حال که بخش زیادی از کار ما، مشاهده‌گری است که ببینیم چه اتفاقای در زندگی این آدم می‌افتد.
چرا پروسه تولید فیلم‌تان این‌قدر طولانی شد؟ آیا مساله پژوهش و نگارش فیلم‌نامه بود یا شرایط کار زمان تولید را بالا برد؟
جمالی: نوشتن فیلم‎نامه در دنیای مستند از پیش‌تولید شروع می‌شود و تا زمان پُست‌پروداکشن و خروجی نهایی کار ادامه دارد. ما فیلم‌نامه «فریاد رو به باد» را پیش از شروع کار نوشته بودیم و خطوط اصلی داستان را می‌دانستیم، ولی طبق اتفاقاتی که می‌افتاد و قصه‌هایی که پیش می‌آمد، آن خطوط تعیین‌شده کمی جابه‌جا می‌شدند. ما از روز اول روی متن اصلی و این‌که تریتمنت و سیناپس مشخصی داشته باشیم به شدت تاکید کردیم و برای ارتقای دراماتورژی فیلم، کارهای روزمره‌ای انجام می‌دادیم. زمان چهارساله کار به این دلیل بود که دوست داشتیم قصه‌های ما به سرانجامی برسد.
یعنی در فیلم با یک قصه واحد روبه‌رو نیستیم؟
مهراد: ببینید، ما یک خط اصلی داریم که پیگیری یک رویا توسط یک نوجوان است اما در واقع آن قصه بهانه‌ای بود برای بازکردن درهایی در باب یک نوجوان ایرانی ساکن دروازه‌غار و شناخت آن محله. ویژگی مهم فیلم «فریاد رو به باد» این است که ما معمولا وقتی به محله‌هایی نظیر دروازه‌غار مراجعه می‌کنیم، آن‌قدر درگیر آسیب‌های اجتماعی مثل کارتن‌خوابی، اعتیاد و... می‌شویم، فراموش می‌کنیم تصویر خانه‌های آن محله‌ها را هم ببینیم. ما گفتیم آن تصاویر بارها از طریق رسانه‌های مختلف مخابره و دیده شده، پس ما از آنها عبور کردیم تا به دلِ یک خانه برویم که ببینیم یک نوجوان شانزده‌ ساله ساکن آن منطقه چه شکلی است. مثلاً دیدیم چه جالب! او هم لپ‌تاپ دارد. دغدغه دارد. کارهای مختلفی انجام می‌دهد.
جمالی: در حقیقت ما گفتیم این قصه‌ی بلوغ است. بلوغ در سن سیزده تا هجده‌سالگی اتفاق می‌افتد. به همین خاطر وقتی ما قصه بلوغ را بازگو می‌کنیم، یکی از ویژگی‌های چنین فیلم‌هایی آنست که نشان بدهیم شخصیت فیلم چه فکرهایی دارد و در این مسیر، فکرهایش در بوته آزمایش به کجا می‌رسند و آن فرد در نهایت چه آدمی می‌شود. ما دوست داشتیم این بلوغ و تغییر میثم را نشان بدهیم که اول به چه چیزی فکر می‌کند و در نهایت چه کسی است؟
مهراد: ضمن این‌که طبیعتاً وقتی شما چهار سال درباره‌ی یک آدم کار می‌کنید، عضوی از آن خانواده می‌شوید و فرصت ورود به بخشی از زوایا و خفایای زندگی آنها را پیدا می‌کنید که در یک پروژه سه‌‌ماهه اتفاق نمی‌افتد. آنها سفره دل‌شان را در این مدت کوتاه برای شما باز نمی‌کنند! یعنی هم‌نشینی هم به ما اجازه ورود به سطوح جدیدتری از دغدغه‌های زندگی یک نوجوان ایرانی ساکنِ دروازه‌غار می‌دهد.
این باعث تغییر دیدگاه جامعه نسبت به این طبقه اجتماعی می‌شود؟
مهراد: مهم‌ترین مساله این است که نگاه خودش به خودش تغییر می‌کند. آنچه درباره کنتراست بین رویا و واقعیت گفتم، همین است. میثم یک رویا در ذهنش دارد و یک استعداد درونی و یک واقعیت محیطی که آیا آن واقعیت درونی و استعداد درونی با رویای ذهنی او سازگار است؟ این چیزی است که برای یک نوجوان قابل‌تشخیص نیست. وقتی ما چهار سال او را همراهی می‌کنیم و او بیست‌ساله و بالغ می‌شود، به نتایج جدیدی در مورد خودش و زندگی‌اش می‌رسد.
با وجود این فضای بومی فیلم و سوژه، فکر می‌کنید مستندتان برای مخاطب جهانی جذاب و قابل‌درک خواهد بود؟
مهراد: چند نکته وجود دارد. طبیعتاً وقتی ما شروع به تولید فیلم کردیم، با نگاه مخاطب جهانی ساختیم و قطعاً در فیلم سطوحی برای مخاطب داخلی باز می‌شود که شاید برای مخاطب خارجی باز نشود، اما وقتی فیلم در بخش بین‌الملل هم انتخاب شده، به این دلیل است که هیات انتخاب تشخیص داده فیلم ما خوانش بین‌المللی دارد و جایزه بهترین فیلم این بخش دلیل دیگر این مدعاست. ما امیدواریم فیلم در جشنواره‌های خارجی دیگری هم دیده بشود، ولی نکته دیگر اینست که منطقه‌ای مثل دروازه‌غار ویژه تهران و ایران نیست. هر شهر بزرگی در جهان، مثل نیویورک، مکزیکوسیتی و لندن، یکی از این محله‌ها دارد و همه آدم‌ها آن محله‌ها را می‌شناسند. همه آدم‌ها دوران بلوغ و کله‌شقی را می‌شناسند. آرزو و شب به عشقِ چیزی خوابیدن را می‌شناسند! این‌ها ادبیات بومی نیست، پیام انسانی است.
جمالی: ضمن این‌که به اعتقاد ما، حتی قصه‌گویی هم یک چیز بین‌المللی است. وقتی همه این‌ها جمع می‌شود، نگاه ما هم اینست که قصه‌ای بگوییم برای جمعیت خودمان و مردمِ دنیا.
وضعیت سینمای مستند ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به نظرتان قابل‌مقایسه با استانداردهای مستندسازی در جهان است؟
مهراد: ما در ایران کسانی را داریم که در بهترین سطوح سینمای جهان، مستندسازی می‌کنند. ما فیلم‌سازانی داشتیم که جایزه هوگوِ طلایی گرفتند. ما فیلم‌هایی داشتیم که جوایز تروفاز، بی‌اف‌آی، ساندنس و فول‌فریم گرفتند. این نشان می‌دهد ما فیلم‌سازانی داریم که در سطح یک جهان فعالیت می‌کنند. طبیعتاً تعداد آنها نسبت به کل جامعه سینمای مستند کم است اما وجود دارند. به نظرم سینمای مستند ایران کاملا رو به جلو در حرکت است.
جمالی: معتقدم وضعیت سینمای مستند به مراتب بهتر از وضعیت سینمای داستانی است. اگر فهرست فیلم‌های موفق داستانی در ده سال گذشته را بگذارید مقابلِ فهرست فیلم‌های موفق مستند، می‌بینیم که فیلم‌سازان ایرانی گم‌نام زیادی در سینمای مستند هستند که در دنیا موفق می‌شوند و این در سینمای داستانی خیلی کم‌تر است. اگر کسانی مثل مهرداد اسکویی و اصغر فرهادی را با هم مقایسه بکنید، می‌بینید که مهرداد اسکویی فقط اُسکار نگرفته، ولی خیلی از جوایز دیگر را بُرده است.
مهراد: از طرفی ما الان فقط یک اصغر فرهادی داریم که نماینده جدی سینمای داستانی در عرصه بین‌الملل است، اما در سینمای مستند می‌توانیم بیست فیلم‌ساز نام ببریم! امسال ما دو فیلم از دو فیلم‌ساز در ایدفا داریم که خیلی درباره‌شان نشنیده‌ایم. ما رخساره قائم‌مقامی را داریم، مهرداد اسکویی را داریم، علی راضی و آرش لاهوتی را داریم، ولی این یک جریان است، نه یک شخص. نکته اساسی این است.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار