*محمدرضا آگاه
نگاهی به نمایش «تئاتر بد» نوشته و کارگردانیِ مهدی کوشکی
حدِ فاصلِ میانِ متن و اجرا در چیست؟
امروز به دیدنِ نمایش «تئاتر بد» نوشته و کارگردانیِ مهدی کوشکی ، کارگردانِ تجربه گرا و خلاقِ این روزهای تئاتر ایران نشستم. از همان ابتدا به راستی میتوان بارِ سنگینِ اتمسفرِ اجرا را لمس کرد. رنگ، تصویر ، خون، خونآبه و حتی دودِ رقصانِ سیگارِ بازیگر ، تماشاگر را به دنیایی ناشناخته اما ملموس سوق میدهد.
سوال اصلی این است که کوشکی چگونه میتواند این شدت از خشونت را به صورتِ مخاطب پرتاب کند بدون آنکه پس زده شود ، یا باعث کسل شدن، یا حتی بدشدن حال مخاطب شود؟!
جواب در یک جمله خلاصه میشود «مهدی کوشکی تنها یک کیلو نمک را به شکلِ پُفک خوشمزه به خوردِ مخاطبِ خود میدهد و آنها از تُردی زیر دندانهایشان لذت میبرند! »
مساله اصلی « تئاتر بد » این است که دستگاهی انتزاعی از گفتار و ادا و حالت بیافریند تا شاید تئاتر را از بندِ بردگیِ روانشناسی و تمایلِ بشری نجات دهد.
طبیعتا تئاترِ خشونت، مضامین و موضوعاتی را برمیگزیند که ویژگیهای ناآرامِ عصر ما است. بدونِ عنصری از خشونت در عمقِ هر منظر، تئاتر امکان پذیر نیست. درتباهیِ حال حاضر از طریقِ حسِ لامسه است که باید دوباره متافیزیک را وادار کرد تا وارد مغز ما شود.
آنها متن نوشته شده را بازی نمیکنند بلکه میکوشند کار را مستقیما روی صحنه، براساس مضمونها، واقعیت ها، یا کارهای شناخته شده دربیاورند. این اثر ثابت کرد هیچ مضمونی آنقدرها وسیع نیست که نتوان آن را به چنگ آورد.
زبان حولِ محورِ میزانسن میچرخد و آنقدر این کار را ادامه میدهد که سکوی پرشی برای آفرینشهای تئاتری میشود.
مهدی کوشکی به معنای درستِ کارِ تئاتر که همانا وظیفه است، دست یافته است و در دواثرِ اخیر خود «شیطونی» و «تئاتر بد» به روی آن به زیبایی مانور میدهد.
کوشکی تنها کسی است که به گفته ژاک دریدا «زبان ارجاعی» وفادار مانده است؛ زمانیکه هرکردارِ گفتاری تنها زمانی در انتقال معنا کامیاب است که به کاربرد پیشینِ اصطلاحات به کار گرفته شده ارجاع دهد.
گفتاری که همراه با دال ( صدا یا نشان؛ واژه ) و مدلول ( اندیشه، تصویر ذهنی یا معنا) های بهشدت دیسیپلین تماما به شعور و تخیلِ بیننده احترام میگذارد؛ ارجاع میدهد به وقایع، خاطرات، تجربهها و رویدادهایی که شاید برای یکبار هم که شده همه ما طعمش را چشیده یا حداقل خبرها و کلیپ های اَخازی ( زورگیری ) را دیده یا از زبانِ دیگران شنیده ایم.
بازیگرانِ این نمایش ماندهاند در حصارِ حرصِ افسارگسیختهشان که خود میدانند از آن سودی نخواهند برد؛ آنها متن نوشته شده را بازی نمیکنند ؛ بلکه می کوشند کار را مستقیما روی صحنه به اجرا درآورند.
کمدی در این اثر باظرافت استفاده شده است اما بسیار تلخ و گزنده! ( همانند آن پفکِ خوشمزه اما با زهری مُهلک!) ، این خندهها از کجا میآید؟! شاید از همان ترس از واقعیت!
«دُمل شکافی» در تئاترِ بد بلایی بر سرِ مخاطب میآورد که او را ناخواسته و خلسه وار به دنیایی پر از شرارت و خون میکشاند و آنها را وادار به نفس کشیدن میکند که همان تزکیه یونانیان است!
تئاترِ بد به این نکته اشاره دارد که تئاتر یک هنرِ عملی است ، هنری که منشا تماما جسمانی دارد چرا که کارگردان به خوبی میداند که گفتار یک عملِ فیزیکی است، آهنگ دارد و با نعره ها و علائمِ طبیعیاش پیوستگی دارد.
ارسال دیدگاه