مددجوی کارآفرین مازندرانی:

تلاشم بر این است که با توسعه کارگاهم افراد بیشتری را مشغول به کارکنم

ساری (پانا) - مددجوی کارآفرین مازندرانی با ایجاد کارگاه بلوک‌زنی دریکی از مناطق محروم استان علاوه بر خودکفایی خود راه و رسم کار کردن را به هفت نفر دیگر آموخت.

کد مطلب: ۸۵۶۷۲۴
لینک کوتاه کپی شد
تلاشم بر این است که با توسعه کارگاهم افراد بیشتری را مشغول به کارکنم

به نقل از روابط عمومی کمیته امداد امام خمینی (ره) مازندران، محمد جوان کارآفرین مازندرانی در سال ۶۷ در یکی از روستاهای مازندران به دنیا آمد و از همان دوران کودکی با دنیای کار و تلاش آشنا بود و برای فائق آمدن بر مشکلات اقتصادی دوشادوش پدرش کار می‌کرد.

او می‌گوید: «برای تأمین معاش خانواده از درآمدی که در نشاء، وجین ، دِرُو شالیزارها و همچنین کارگری در مزارع داشتم، لحظه‌ها را سپری می‌کردم تا بتوانم در کنار پدر شاهد به بار نشستن گل لبخند بر چهره خانواده باشم و رضایت او را از این همراهی کسب کنم.»

مددجوی کارآفرین اگرچه کودک و کم‌سن‌وسال بود امّا وقتی دستمزد روزانه‌اش را می‌گرفت، احساس بزرگی می‌کرد: »در بازگشت به خانه بعد از یک روز کار طولانی و سخت، سبک‌بار و آزاد در میان انبوه درختان در جاده‌های روستا از هر دری با صدای بلند و شاد آواز می‌خواندم تا حتی کوچک‌ترین موجودات در مسیر جنگلی جاده از نشاطم باخبر باشند.»

محمد می‌گوید: «اگر بگویم دیگر جاده، درختان و پرندگان از حال درونی‌ام باخبر بودند، پُر بیراه نگفته‌ام زیرا اگر روزی دستمزد روزانه به تأخیر می‌افتاد آن روز علاوه بر اینکه خستگی‌ام دو برابر می‌شد، تمام‌مسیر برایم طولانی و سخت جلوه می‌کرد و حتی روی بازگشت به خانه را هم نداشتم چراکه تحمل دیدن چهره غمگین خانواده برایم سخت و طاقت‌فرسا بود ؛هرچه باشد در کنار بابا مرد کوچک خانه بودم.»

او بابیان اینکه امیدوار به آینده پیش می‌رفتم و سختی‌ها را پشت سر می‌گذاشتم، ادامه می‌دهد: «در سن ۱۵ سالگی یکی از تلخ‌ترین حادثه‌های زندگی‌ام به وقوع پیوست و آن فوت مادرم بود. مادر دیگر در کنارم نبود تا نوازش گرمش تسکین آلامم باشد و مرهمی باشد بر پینه دستهایم و حرف‌های دل‌نشینش آرامم کند از هرچه بی‌قراری است. کنار آمدن با این مسئله برایم به دشواری گذشت اما چه می‌توان کرد که چرخ گردون از این بازی‌ها بسیار دارد.»

این مددجوی کارآفرین موفق ادامه داد: «بعد از مدتی دوباره‌کار و زندگی را با دعای خیر مادری که دیگر در کنارم نبود آغاز کردم. روزهایم در روستا بعد از فراغت از مدرسه باکار کردن می‌گذشت و شب‌ها را تا دیر وقت به درس و تحصیل می‌گذراندم و با این مشقّات تا مقطع فوق‌دیپلم درس خواندم.»
محمد کم‌کم احساس کرد که می‌تواند مستقل کار کند و بنابراین با مشورت دوستان و از آنجایی‌که فرزند مددجو بود به کمیته امداد مراجعه کرد: «با بیان توانمندی‌هایم وام اشتغال دریافت کردم و توانستم یک کارگاه بلوک‌زنی ایجاد کنم. با راه‌اندازی این کارگاه بهتر و بیشتر از گذشته کسب درآمد داشتم و حتی هزینه و مخارج جهیزیه و ازدواج برادر و خواهرانم را پرداخت و آن‌ها را با سربلندی به خانه بخت فرستادم.»

با مرور زمان کار و بار محمد رونق گرفت: «حالا وقت آن بود که به هم‌سالانم نیز راه و رسم کار کردن را بیاموزم پس تصمیم گرفتم تاچند نفر را در کارگاهم مشغول به کارکنم در ابتدا دو نفر را با خود همراه ساختم و هم‌اکنون هفت نفر در کنارم مشغول به کار هستند و امیدوار و خرسند لقمه نانی حلال بر سر سفره خویش می‌برند؛ با خوشحالی آن‌ها من شادم و می‌دانم که برکت در کارم از دعای خیر آنان و فرزندانشان است.»

محمد افق کاری‌ام را روشن‌تر از گذشته می‌بیند: «همه تلاشم این است که کارگاهم را توسعه داده و افراد بیشتری را مشغول به کارکنم حالا مدت‌ها است که مسیر کارگاه تا خانه را با خوشحالی طی می‌کنم و برای درختان، پرندگان و حتی آب روان رودخانه آوازی از امید و خودباوری می‌خوانم.»

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار