پیام محمود دولتآبادی به همایش حق مالکیت ادبی: حقوق نویسنده غاصبانه نقض میشود
تهران (پانا) - محمود دولتآبادی در پیام خود به همایش «حق مالکیت ادبی؛ گفتهها و ناگفتهها» بر لزوم رعایت حقوق مولف با تکیه بر مبانی اخلاقی تاکید کرد.
به گزارش ایبنا، همایش «حق مالکیت ادبی؛ گفتهها و ناگفتهها»، روز پنجشنبه ۸ شهریورماه در ساختمان شهرداری شهر قمصر برگزار شد. در ابتدای این همایش، سینا دادخواه، دبیر همایش، پیام محمود دولتآبادی را قرائت کرد. متن این پیام به شرح زیر است:
«چندی پیش که در این ینگهدنیا بودم به مناسبت ترجمه و نشر کتاب «طریق بسمل شدن» جلسهای هم برگزار شد در مرکز نویسندگان نیویورک. در آن نشست از جمله طرح پرسش شد که شما چرا عضو کپیرایت نیستید و آیا با اصل آن، یعنی حق مالکیت نویسنده بر آثار خود، مخالف هستید؟ من با توجه به پیشینه بحث در اوایل دهه ۴۰ ایران پیرامون این موضوع - بحثی که شخصیتهایی چون احمد شاملو، نجف دریابندری، جلال آل احمد و دیگرانی به آن پرداخته بودند، گفتم کپیرایت کمکی بیشتر به ترویج و تفاهم ادبی فرهنگی در کشور ما ایران نمیکند.
اما از آنجا که جامعه و کشور ما نیاز به قانونمداری و قانونپذیری دارد - و کپیرایت ناشران و مترجمان را در دایره حقوق قانونی نویسندگان آثار قرار میدهد، من با اصل کپیرایت موافق هستم. همانجا نام بردم از ناشر - مترجمانی که با فقدان کپیرایت در ایران باز همچنان معیاری را اخلاقا رعایت میکنند و با توافق صاحب اثر یا بازماندگان او اثری، آثاری را ترجمه و منتشر میکنند به مثل از اسدالله امرایی نام بردم که مطمئن بودم او چنین هنجاری را در ترجمه رعایت میکند.
بنابراین شخصا موافق قانونی شدن حق نویسنده و حقوق تابع آن بر آثار وی هستم اگر چه به لحاظ ترجمه اثر، آثاری از خود به زبانهای دیگر مشکلی وجود ندارد و همچون عضوی از خانواده کپیرایت حقوقم رعایت میشود، اما متاسفانه و معترضانه میگویم که همان حقوق در کشورم ایران نه فقط رعایت نمیشود، بلکه غاصبانه نقض میشود و هیچ امکان دادخواهی و دادرسی جدی هم برای من و امثال من وجود ندارد، چون به تاریخچهای که گذراندهایم در جامعه خود، مینگرم چرک و نکبت دروغ و سرقت و سوءاستفاده از آثار خود که شده بسیار آزارم میدهد و باید بکوشم تا از ذهن خود نفرتزدایی کنم. شرح آن بگذار تا وقتی دگر.
اما به جد پیشنهاد میکنم ابتدا به حقوق نویسنده در کشور خود باید نگریسته شود که هر خرچرانی سرش را نیاندازد پایین وارد کِشتگاه نویسنده شود. آنچه برای دکانش لازم دارد سرقت کند، برود و فارغ باشد از سوال. با این تجربه که وقتی حکومت با نویسنده بدرفتار است و آثار او را هم سانسور میکند، پس اثرش را هم میتوان برداشت و اسم تازهای بر آن گذاشت و به سینما درآورد یا حالا که دیگر تدارک جعل و نشر اثرم به نام نویسنده و ترجمه از روی ترجمه کتاب کلمه به کلمه در این کشور ابداع شد که از آن اتفاقات واقعاً تاریخی است که مسئولین مربوطه باید سرشان را بازهم بالاتر بگیرند.
خلاصه کنم و صریح بگویم که بیقانونی و سر پیچاندن از ستمی که بر نویسندگان وارد شده و روا میشود و گفتن اینکه ما که مامور جلب نداریم، ممکن است داروی مسکنی به بغض و عناد شما باشد، اما در جای خود این چشمبستنها به حقوق پایمال شده نویسنده از سانسور تا جعل و تحریف و کمک به آن، دودی است که به چشم خودتان هم خواهد رفت، زیرا ناتوانی در حاکمیت قانون آنچه تاکنون شاهدش بوده و آزمودهایم فقط نویسنده را فرسوده و دژمخو نمیکند، بلکه خورهایست به جان شما افتاده تا از دل آن ناباوری بیشتر و هرج و مرج دامنگستر شما را هم بجنباند در پشت آن میز های موقت. بله قانون و باز هم قانون.
بالغ بر یکصد سال است که مردم ما خواستند قانون مستقر بشود به جای شازده دورقوزالدولهها و جیجک صمد قلیخانها و ظلالسلطانها و غیره، اما هنوز معضل به راهحل منطقی خود نرسیده، چنانچه در عرصههای دیگر اجتماعی هم شاهد هستیم. پس فقط لب میگزیم، غصه میخوریم و پیر و پیرتر میشویم و با احساس اهانت روزگار میگذرانیم از اینکه یا قانونی وجود نداشت که نویسنده در پرتو آن قرار بگیرد یا قانون وجود داشت و آنهم مصادره به مطلوب شد. اما پرسش همچنان باقیست که اکنون چه؟»
ارسال دیدگاه