چرخی که برای خودکفایی مددجوی معلول میچرخد
کرج (پانا) - زن رنجکشیده البرزی و مبتلا به بیماری صرع درحالیکه زندگی سختی را گذرانده و پای چپ او فلج است با دریافت تسهیلات اشتغال کمیته امداد و مسافرکشی به خودکفایی رسیده و در رشته روانشناسی بالینی مشغول به تحصیل است.
مددجوی سختکوش البرزی گفت: سالها قبل هنگامیکه سهساله بودم مادرم به دلیل بداخلاقی و بی بند و باری پدر طلاق گرفت و خانه را ترک کرد. پدرم پس از مدتی ازدواج مجدد کرد و من و برادرم نزد نامادری بزرگ شدیم. نامادری همیشه ما را اذیّت میکرد و روزهای سختی را سپری کردیم تا اینکه روزی به علّت تب شدید من را به درمانگاه بردند و متأسفانه پای چپ من فلج شد.
وی افزود: وقتی به سن ۱۴ سالگی رسیدم پدرم به اجبار من را به عقد مردی درآورد که در خانهای کوچک به همراه چهار برادر دیگرش زندگی میکرد. وظیفه نگهداری و رسیدگی به برادر شوهرهایم نیز بر عهده من بود. ۱۶ ساله بودم که فرزندم به دنیا آمد و همزمان برادر کوچکم نیز که نزد پدرم بود به دام اعتیاد گرفتارشده بود و مشکلات من روزبهروز بیشتر میشد. یک سال بعد به دلیل شدّت اعتیاد و عفونتهای زیاد برادرم در سن ۱۸ سالگی از دنیا رفت.
زن سرپرست خانوار البرزی با اشاره به اینکه پس از مدتی متوجه میشود شوهرش نیز معتاد شده است گفت: برای تأمین مخارج زندگی بهناچار با پای فلج و معلول در خانههای مردم کار میکردم. اعتیاد همسرم بهاندازهای شدّت پیداکرده بود که وقتی از سرکار به خانه میآمدم متوجه میشدم وسایل خانه را میفروشد و خرج مواد مخدر میکند. چندین بار او را به کمپ ترک اعتیاد بردم ولی فایدهای نداشت. شرایط آنچنان برایم سخت شد که ناگزیر همسرم را ترک کردم. یک سال بعد او نیز به دلیل اعتیاد شدید درگذشت.
مددجوی صبور و پرتلاش البرزی با اشاره به اینکه پس از آن با مراجعه به کمیته امداد تحت حمایت این نهاد قرار میگیرد افزود: با حمایتهای کمیته امداد اوضاع زندگی من بهتر شد تا اینکه موفق شدم گواهینامه رانندگی دریافت کنم و با تسهیلات ۱۵ میلیون تومانی اشتغال از کمیته امداد خودرو خریداری کردم. ابتدا مایل بودم تاکسی تهیه کنم ولی تاکسیرانی به دلیل معلولیت پای چپ به من کارنامه و مجوز نداد.
وی خاطرهای از روزی که برای امتحان رانندگی شرکت کرده بود نقل کرد و گفت: افسر راهنمایی و رانندگی هنگامیکه معلولیت مرا دید باور نداشت در امتحان موفق شوم ولی وقتی مسلط و با اعتماد به نفس پشت فرمان قرارگرفتم متعجب شد و مرا تحسین کرد و خطاب به من و سایر کسانی که در خودرو ما برای امتحان آمده بودند گفت: این خانم قبول شدند و از محل امتحان تا آموزشگاه را نیز رانندگی می کنند.
هماکنون با خودرو شخصی سرویس یک مدرسه غیرانتفاعی هستم و از عهده مخارج زندگی و تحصیل خودم و فرزندم برآمدهام. پسرم دریکی از دانشگاههای دولتی و در رشته کامپیوتر تحصیل میکند و خودم نیز در رشته روانشناسی بالینی درس میخوانم با پای فلج و بیماری صرع به سختی کار میکنم و شاکر خداوند هستم که با همه رنجها و فراز و نشیب زندگی مرا در راه غلبه بر مشکلات یاری میکند.
ارسال دیدگاه