حسن سبیلاناردستانی*
به جای جامعه از شهروندان تقدیر کنید
شهروند یا جامعه، کدام در بازنماییهای رسانهای ایران دیده میشود؟ سالها انتشار اخبار و گزارش با تأکید بر جامعه و کشور باعث شده است که «رویکرد جامعهمحور خبری» برای متخصصان نیز خیلی عادی باشد که جامعه در اولویت قرار گیرد؛ برای مثال بهجای اینکه بگوییم فلان فرد در اسکی بانوان سوم شد، میگوییم: ایران در اسکی بانوان سوم شد!
شاید عدهای تصور کنند که این عِرق میهندوستی است که باعث این نوع بازنمایی خبری میشود، درحالیکه اگر بررسی شود ملاحظه میشود این شیوه خبری مربوط به کشورهایی بود که جامعهمحور بوده و افراد و شهروندان در آن مستحیل و محو میشدند؛ مهم نبود که چه شخصی چه مقدار تلاش و کوشش کرده است تا به این نتایج رسیده است، بلکه مهم این بود که در سطح جهانی کشور متبوعشان چندم شده است و چه جایگاهی را به خود در عرصه جهانی اختصاص داده است.
برخلاف این، در کشورهای غیرکمونیستی این شهروندان هستند که رسانهها به آنها توجه میکنند و جامعه در مرحله بعد قرار میگیرد که اگر شبکههای ملی و محلی این کشورها (نه بینالمللی مانند CNN) رصد شود، سنگینی کامل بهنفع شهروندان است. روند تأکید بر جامعه به جای تأکید بر شهروندان در رسانههای ایران معایب گستردهای به همراه دارد که به برخی از آنها اشاره میشود. اولین مشکل ازبینبردن زحمات و تلاش شهروندان است؛ به این مفهوم که یک شهروند سالها تلاش و کوشش را به جان میخرد تا بتواند موفقیتی شخصی کسب کند و سپس این موفقیت شخصی به نام جامعه نوشته میشود، درصورتیکه اگر این دستاورد، برایند برنامهریزی جامعه بود، باید همه در همین سطح قرار میگرفتند و اختصاص به یک یا چند مورد خاص نمییافت.
دومین ایراد این است که شخص میتواند برای دیگر شهروندان الگو باشد و نمیتوان جامعه را برای فرد الگو قرار داد؛ به تعبیر دیگر در علم روانشناسی انسان الگوی انسان دیگر قرار میگیرد و نمیتوان کشور را در رفتارهای فردی الگو قرار داد. بهاینترتیب، زمانی که دستاوردهای شهروندی به نام کشور یا جامعه بازنمایی میشود، خودبهخود همه شهروندان را از داشتن الگو محروم میکنیم و دیگر الگویی برای ساختهشدن شهروندان وجود نخواهد داشت.
سومین ایراد وارده این است: افرادی که موفق شدهاند اما تلاش آنها نادیده گرفته شده، دچار دلسردی میشوند که دلسری علاوه بر افراد در همصنف آنها نیز ایجاد میشود. انسانها برای کسب شهرت و منزلت تلاش میکنند تا نشان دهند از دیگران برترند و زمانی که بهجای بازنمایی آنها، اجتماع بازنمایی میشود، بهطور حتم تلاش و کوشش بعدی نیز وجود نخواهد داشت؛ زیرا تلاش قبلی به هدر رفته و دیگر دلیلی برای تلاش در آینده نخواهد بود.
شخصیسازی اخبار یکی دیگر از ویژگیهای رسانهای است؛ به این مفهوم که شهروندان برای علاقهمندی به موضوعات باید آن را برای خود شخصی کنند که این امر شخصیسازی درباره شهروندان صدق میکند و درخصوص کشور یا اجتماع دیگر نمیتوان آن را شخصیسازی کرد. بهاینترتیب خیلی از اخبار و اطلاعات رسانهای مورد اقبال شهروندان قرار نمیگیرد؛ چون توان تجزیه و تحلیل آن را در زندگی شخصی خود ندارند و از شاهکارهای خبرنگاری این است که خبرهای اجتماع را شخصی کنند تا فرد بتواند آن را در زندگی خود احساس و رؤیت کند.
رویدادهای انسانی بیشترین کشش رسانهای را برای مخاطبان دارند و در نتیجه هر جا که افراد بهوضوح دیده شوند، شهروندان دیگر درصدد نزدیکی به آنها و همراهشدن با آنها هستند اما زمانی که جمعیتی انبوه و بدون چهره دیده میشود، دیگر کسی با آن همراهی نخواهد کرد. با تأکید بر اخبار اجتماع، رویدادها از جنبه انسانیبودن خارج میشوند و دیگر نمیتوانند مخاطبان را به خود جلب کنند و باعث میشود شهروندان در برابر همه مسائلی که از رسانهها انعکاس مییابد، بیتفاوت شوند و احساس کنند آنها در این اجتماع نقشی ندارند. همذاتپنداری یکیدیگر از مزایای بازنمایی شهروندان برای شهروندان دیگر است که با بازنمایی اجتماع و کشور این ویژگی خبری نیز از بین میرود. در مورد اول که به الگو بودن اشاره شد، اشخاص موفق الگو هستند و شهروندان سعی میکنند به آنها برسند، ولی در همذاتپنداری افراد خود را جای فرد مشهور دیده و موفقیتهای و شکستهای او را در خود میبینند و بهاینترتیب بخشی از ناملایمتیهای خود را با این همذاتپنداری رها میکنند و به تعادل روحی و روانی میرسند. درصورتیکه هیچ خبری که مربوط به جامعه باشد، نمیتواند باعث همذاتپنداری شهروندان و ایفای کارکردهای مثبت آن باشد. جمعبندی مطالب مذکور این است که شهروندان برای زندگی سالم، کارآمد و شاد به الگو و نمونه نیاز دارند و این الگو و نمونه در خبرهای رسانهها باید شکل بگیرد.
این رسانهها هستند که میتوانند افراد موفق و نمونه را به جامعه عرضه کنند تا شهروندان نیز درست، کارآمد و سرزندهبودن را یاد بگیرند و اگر رسانهها به غلط این بخش مهم از زندگی را از رسانههای خود پاک [حذف] کرده باشند، دیگر هیچ منبعی نمیتواند الگویی برای زندگی سالم و کارآمد باشد. فرایند کنونی رسانهها بیالگوسازی جامعه نیست بلکه اشخاصی چه در خارج از ایران و چه خارج از چارچوبهای عقلانی و هنجاری الگو میشوند که در هیچ موردی حرفی برای گفتن نداشته باشند. نمونههای آن را میتوان بهوفور در شبکهای اجتماعی دید که مورد اقبال شهروندان قرار گرفتهاند؛ درصورتیکه حرفی برای گفتن که ندارند هیچ، خود عین بدآموزی برای شهروندان است که این اقبال در فرایندهای دیگری همچون هنر نیز بازتولید میشود. نهایت جامعه ایران نیز مانند تمامی رسانههای جهان باید از جامعهمحوری به سمت شهروندمحوری سوق یابند و تصور نکنند همه شهروندان معاون وزیرند و برای تصمیمگیریهای کلان نیاز به اطلاعات کلان دارند، بلکه شهروندان، مردم عادیاند که فقط میخواهند زندگی سالم، کارآمد و شادی داشته باشند.
منبع: شرق
*مدرس ارتباطات
ارسال دیدگاه