شادی غلامی*
مدرک های کوزه ای!
داستان مدرک های کوزه ای ما از آن جایی شروع شد که یک معلم برای اولین بار گفت: علم بهتر است یا ثروت؟ بعدش همه بچه ها به خاطر نمره گرفتن در درس انشاء نوشتند علم بهتر است، چون اگر سواد داشته باشیم می توانیم پول هم به دست بیاوریم.
نمی دانم و به یاد ندارم که تا به حال دانش آموزی جرئت کرده و نوشته باشد که ثروت بهتر است. شاید همان نمره انشاء باعث شد که باور داشتن علم به دهه ۷۰ و ۶۰ های امروزی تحمیل شود. من اما اگر برگردم به آن دوران می نویسم ثروت بهتر است. چون اگر ثروت داشته باشیم در اجتماع محترم تر به نظر می رسیم. در مدرسه ها و دانشگاه های غیر انتفاعی درس می خوانیم و تا دکتری می رویم بالا.
بعدش به یک آشنا هدیه ای چند میلیونی و شام چند منویی می دهیم و می شویم مدیر، مسئول یا همه کاره ای چیزی؛ با فرزند یک تاجر، سیاستمدار، پزشک یا حداقل مدیرکل ازدواج می کنیم؛ خاکی که در آن زندگی میکنیم برایمان می شود بهشت، سلامتی می شود یک دسته چک، اخلاق می شود تومن، تفکرمان می شود ریال و ....
من اگر برگردم به آن روزها می نویسم آقا یا خانم معلم متاسفم که دیگر نمره برایم مهم نیست و معتقدم ثروت بهتر است. چون آنکه علم دارد لذت های کودکی ونوجوانی اش را با کلاس های تقویتی و کنکور سپری می کند و استرس یک امتحان که حتی پایه آن چنان علمی هم ندارد، عمرش را ۵ سال جلوتر می اندازد.
چون جوانی اش، بهترین سال های عمرش، صرف تحمل حرف های ضد و نقیض استاتید می شود و برای گرفتن یک دکترا در دانشگاه سراسری و دارای رتبه علمی، همه موهایش را سفید می کند. با یکی مثل خودش ازدواج می کند و داستان مصیبت هایی که در خوابگاه و خانه برای درس خواندن کشید، لالایی شبانه فرزندانش می شود و بعد ها وقتی همان بچه از حاصل زحمات تمام این سال ها می پرسد و پول تو جیبی می خواهد، همه آن زحمت ها می شود یک مدرک قاب شده در دیوار اتاق!
من اگر برگردم به آن روزها می گویم که در این زمانه داشتن مدرک دکترا یعنی ۳۰ سال تمام درس خواندن با امید های واهی و آخرش التماس به مدرسه ای غیر انتفاعی، اداره ای دولتی یا سازمانی خصوصی برای مبدل شدن به نیروی خدماتی تحصیل کرده.
من میگویم که میوه فروشی در میدان تره بار و بنایی در یک ساختمان و خیاطی و آرایشگری شرافت دارد به یک سی ساله دارای لیسانس یا فوق لیسانسی که با حقوق ۳۰۰ تومانی ، بدون بیمه و حمایتی، شرمنده خانواده می شود و غروری که هدیه درس و دانشگاه به اوست و نمی گذارد دست به هرکاری بزند.
اصلا من اگر برگردم به آن روزها ، وقت معلمم پرسید علم بهتر است یا ثروت؟ دفترم را میبندم و از فردا حتی مدرسه هم نمیروم و از همان بچگی از صفر شروع کرده و کار میکنم تا به همه ثابت شود که علم دیگر در این زمانه بهتر از ثروت نیست و حتی به درد کوزه و طاقچه وگلدان هم نمیخورد چه برسد به جوانی که شغل وحقوق و آینده می خواهد از این یک تکه کاغذ منحوس؛ از مدرک!
*خبرنگار پانا
ارسال دیدگاه