دانشآموز ساروی، کوچکترین خادمالشهدای راهیان نور مازندران
قرارگاه رسانهای شهید کابلی ، خوزستان (پانا) - حانیه کاکویی در سن ۱۷ سالگی کوچکترین خادم الشهدا است که برای خدمت به زائران راهیان نور لباس خادمی به تن کرده است.
سی سال از زمانی که رزمندگان جان برکف دیار علویان پا به خاک تفتیده جنوب گذاشتند، میگذرد؛ آن روزی که دنیای کفر به نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران حمله کرد و به خیالی میخواست انقلابی که با خون صدها هزار شهید به ثمر رسیده را ساقط کند. اما سربازان در گهوارهی پیر خمین پا به میدان گذاشتند و اجازه ندادند یک وجب از خاک این کشور به دست دشمن بیفتد. اگر بگوییم شهدا، وطنپرستترین مردم کشور هستند، بیراه نگفتهایم.
حالا در سال جدید اردوگاه شهدای مازندران پذیرای هزاران زائر کربلای ایران است که از شهر و روستاهای مازندران، برای بازدید از مناطق عملیاتی راهی سرزمین نور شدند. سفری که در هر قدم، شهدا همراه زائران هستند. اردوگاهی که درست در ورودی شهر خرمشهر واقع شده و کاروان به کاروان زائر را در دل خود جای میدهد. مکانی که به گفته فرماندهان دوران دفاع مقدس معراج شهدا بود امروز معراج دل های مشتاق ده ها هزار زائر شد که سال جدید را در سجدگاه شهدا تحویل کردند.
فضای اردوگاه پر است از عطر سلام و صلوات و در میان شور و شوق زائران در زمان استقبال و بدرقه خادمی به چشم می آید که دانش آموز کنکوری است. به سراغ کوچکترین خادم خواهر اردوگاه شهدای مازندران رفتم و در یک گپ و گفت صمیمانه، حس و حال خادمی را او جویا میشوم. حانیه کاکویی در سن ۱۷ سالگی لباس خادمی پوشیده است، پر انرژی است و شور و هیجانش برای خدمت به زائران دیدنی ست.
از حانیه میپرسم چندماه دیگرآزمون کنکور داری و اینجا چه میکنی؟ با خنده سوالم را اینطور پاسخ میدهد: «خادم شدن دانش آموز کنکوری سوژه خوبی است اما شبیه رزمندگان هم سن و سال خودم که درس و مدرسه را رها کردند و به برای جنگ راهی جنوب شدند، خواستم این حس و حال را درک کنم.»
نوجوان ۱۷ ساله ساروی، برادرزاده شهید است و دروان کودکیاش پرشده از خاطرات عموی شهیدش، میگوید: «عمویم ۱۸ سال بیشتر نداشت که در شلمچه به شهادت رسید. مادربزرگم همیشه از عموی شهیدم میگفت برای همین دوست داشتم محل شهادت عمویم را ببینم.»
دانش آموز ممتاز رشته ریاضی، منطقه جنوب را منطقه ای آرامش بخش میداند و ادامه میدهد: «وقتی اسمم در قرعه خادمی نیفتد دلم گرفت. متوسل به عموی شهیدم «شهید تورج کاکویی»، فردای آن روز از کمیته خادمین با من تماس گرفتند که برای اعزام به خرمشهر آماده باش.»
گوش تا گوش حسینیه پر شده از زائرانی که برای اقامه نماز جماعت به حسینیه آمدند. حانیه، خادم حسینیه و سلف سرویس است. وقت نماز صبح زودتر از بقیه زائران بیدار میشود و حسینیه را برای نماز جماعت آماده میکند و بعد از آن برای پذیرایی از زائرین به سلف سرویس میرود: « قشنگترین لحظه ای که خانواده شهدا و زائرین وارد حسینیه میشوند، حسینیهای که پر شده از تصاویر شهدا که حاضر و ناظر کارهایم هستند؛ زمانیست که برایم دعای عاقبت بخیری میکنند.»
نوجوان دهه هفتادی که خود را برای کنکور آماده میکند، حالا با درس و کتاب در دست، خادم شهدای اردوگاه شد: «آبرایم فرقی نمیکند در کدام قسمت مشغول خدمت به زائران باشم. مسئولیتی که بر عهده گرفتهام را باید درست انجام دهم . شاید گاهی اوقات نتوانستم خوب کار کنم یا کم کاری کردم، اما باعث شد مسئولیتپذیری را در خودم تقویت کنم.»
حانیه بعد از کار در حسینیه، آماده رفتن به سلف سرویس میشود، از او میپرسم کار در سلف سرویس سخت نیست، با لبخند جوابم را میدهد:« کار برای شهدا سختی ندارد. آدم باید برای یک بار هم شده به این مناطق بیاید و یا لباس خادمی بپوشد، آن وقت است که میبینید خدمت به شهدا، سخت نیست.»
ارسال دیدگاه