به بهانه ی روز پدر;
زندگی پینه دست پدر است
پدر تکیه گاهی است که همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند.
به قلم خبرنگار پانا از آذربایجان شرقی، ببخش آنقدر هستی که نمی بینمت، ببخش تمام نادانی ها ،کج فهمی ها، اعتراض ها و درشتی هایم را و هر آنچه را که آزارت داد، دستانت را می بوسم و پیشانیت را که چراغ راه زندگی ام بودی، هستی وخواهی بود. خاک پایت هستم تا هست و نیست و به حرمت شرافتت می ایستم وتعظیم می کنم.
همان گونه که علی (ع) نان آور کوچه های کوفه بود خلوص تو را در عشق ورزیدن نوشتم و روح تو را که از هرطرف پیمودم به علی (ع) رسیدم. در برابر طوفان ها ی بی رحم زندگی ایستادگی می کنی ولبخند پدرانه ات تار های اندوه را از هم می درند، آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.
پدرم پشتگرمی من تو هستی. نمی دانم اگر نبودی آیا زبانم می چرخید که صدایت بزنم من که هر گاه دلم می گیرد و اگر با تو کاری هم نداشته باشم صدایت می کنم من یک دختر هستم و اولین عشق زندگی یک دختر، پدرش است وآغوش گرم تو پناهگاه من است و وقتی که دستانت را می گیرم می دانم که قوی ترین فرشته نگهبانم تو هستی هر بار که دستانم را می گیری خیالم راحت می شود و می دانم که در میان این ازدحام غریب گم نمی شوم پس دستم را رها نکن.
شانه هایت ستون محکم و پناهگاه امن خانه است ، دستت را در دستانم که می گذاری خون گرم آرامش در کوچه های رگم می دود. ای پرنده آشنا در جاده های پاییز، ای آفتاب و ای توکه با وجودت مرا از تیررس اضطراب و تشویش دور می کنی و هزاران رنج را تحمل می کنی تا من رنجور نباشم.
کلمه ی بابا، کلمه ای چهار حرفی است اما من می گویم این اشتباه است زیرا که تو حرف نداری و تو ای شکوه جهان می ستایمت تو که رونق کوچه های سردسیر وجودم هستی آن چنان که آفتاب، رگ های سپید قطب را گرما می بخشد.
پدرم وضوی عشق می گیرم و در برابر معبودم سجده می کنم چرا که فرزند انسان وارسته ای چون تو هستم. ای آهنگ زیبای غزل، ای کسی که نام تو جاوید می ماند بر زمین و زندگی ام، سایه ات چون سایه رب بر سر ماست و در دفتر عشق آیه و سرمایه ما است.
سفیدی رویم را به ازای سپیدی موهایت نمی خواهم. من چه راحت نوشتم بابا نان داد و ندانستم که بابا جوانی اش را برای نان داد. تو تکیه گاهی هستی که به جرم پدر بودن باید ایستادگی کنی و با وجود همه مشکلات لبخند بزنی تا دلگرم شویم.
زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند، زندگی رویایی است مثل رویای یک کودک ناز، زندگی زیبایی است مثل یک غنچه باز، زندگی تک تک این ساعت هاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من، زندگی پینه دست پدر است.
کاش این قدر مشغول بزرگ شدن خود نباشیم که پیر شدن پدر را نبینیم،آهسته راه رفتن هایش را نبینیم، مشت مشت قرص خوردن هایش را نبینیم و کاش هیچ گاه تو ی هیچ عکس دسته جمعی جای هیچ پدری خالی نباشد، آمین.
یادداشت از: آیسا عباسی
ارسال دیدگاه