یادداشت/

مادرم، اینجا آخر دنیا است

همه مادران روز مادر خوبی ندارند و شاید هم روز مادر خوبی نداشته باشند؛ اما تلخ ترین روز های یک مادر را می توان در خانه سالمندان دید.

کد مطلب: ۶۰۷۷۲۹
لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار پانا از آذربایجان شرقی، همه مادران روز مادر خوبی ندارندوشاید هم روز مادر خوبی نداشته باشند؛ اما تلخ ترین روز های یک مادر را می توان در خانه سالمندان دید .

کلمه مادر قداست ویژه ای دارد و هر واژه مقدسی زمانی کارآیی خود ونیازش بیشتر احساس می شود که در دسترس نباشد اما دنیای این روز ها متفاوت شده است. درگذشته ها می گفتند هر چه قدر تعداد مهد کودک ها زیاد شود تعداد خانه سالمندان هم درآینده زیاد خواهد شد امروزه شاهد این رویداد هستیم .

مادران و پدران بسیاری درخانه سالمندان چشم به راه فرزندان خود هستند خانه سالمندان، خانه سالمندان است وهمه ی آن ها شبیه هم است و بسته به این که خصوصی باشد یا دولتی فرقی به حال ساکنان آن ندارد و شیشه های آنجا را غبار غم فراگرفته است و نقطه مشترک همه آن ها انتظار است .

اینجا پر از مادرانی است که نه ماه تمام فرزند خود را حمل کرده است وبه او الفبای زندگی را آموخته است دستانش را گرفته تا راه رفتن را بیاموزد اما حال به دری بزرگ وآهنین اما بی صدا چشم دوخته اند دست های آن سخت پینه بسته است چرا که در جوانی زندگی سختی داشته اند کسانی که روزی دنیایشان قد کشیدن و موفق شدن فرزندانشان بوده است حال دنیای این مادران در انتظار خلاصه شده است البته مادرانی که هنوز هوشیاری کافی دارند وبیماری سختی نگرفته اند و مادران بیماری که برای نگه داری به خانه سالمندان آورده شده اند هنوز فکر می کنند کودک دارند وکسانی که منتظر هستند برایشان غذا درست کنند یا این که منتظر آمدن مهمان هستند .

اینجا آدم ها چند دسته اند وبر اساس توانایی مالی فرزندانشان دسته بندی می شوند کسانی که وضیعت مالی فرزندانشان خوب است سوئیت اختصاصی دارند وامکانات خوبی برایشان فراهم شده است و افرادی که وضیعت مالی متوسط دارند برروی یک تخت هستند و گروه سوم مادرانی هستند که مثل کودکان سر راهی رها شده اند واموراتشان از محل کمک های خیران می گذرد ولی هیچ فرقی ندارد همه ی آن هاغم بار است: چه دارا باشند وچه ندار، درد مشترک همه ی آن ها دوری از خانواده است .

یک تخت، یک عصا و یک ویلچر همدم روز های آخر این مادران است تلخ است اما هستند بسیاری از مادرانی که تنها هستند گرچه فرزندانی زیادی دارند ومهربانی آن ها ستودنی است که با همه اندوهی که از دوری فرزندان خود دارند اما بازهم دعای خیر خود را نثار آنان می کنند، راهروهای سرد وخالی واتاق های پر از تخت های آهنی پایان مادرانی است که روزی فرزندانشان را عصای دست خود وغمخوارپیریشان می دانستند اما حال دنیای این مادران سرد است و دنیای این ها پنجره ای کوچک و بدون پرده ای است که روبه حیاطی غریبه باز می شود وخیلی هایشان منتظر یک تماس هستند فقط یک تماس نه بیشتر، قدیم ها می گفتند پیران برکت خانه اند اما امروزه به ظاهر هم باشد خانه ها از برکت خالی است .

آیا زیبا است این انتظار؟ نه هرگز، بلکه زمین خوردن زیبا است اگر هدف بوسیدن پای مادرباشد مادری که ترسم از آن است که حتی برای دیدارم از بهشت به جهنم خواهد آمد اما من اورا در گوشه ی اتاق سالمندان تنها گذاشته ام .

مادر کسی است که بی منت بزگم کرد، بی منت مهربانیش را هدیه کرد، بی منت عمرش را به پایم ریخت، بی منت خوابش را زد تا من راحت بخوابم،بی منت برایم غذا درست کرد، بی منت به حرفهایم گوش کرد وبی منت آرزویش را با من تقسیم کرد اما حال بزرگ ترین آرزویش گشوده شدن آن در بزرگ آهنی ودیدن فرزندانش است وشاید این بهترین جمله باشد که هر چه قدر هم سنم زیاد باشد وقتی ناراحتم دلم می خواهد مادرم کنارم باشد .

کاش دیگر جایی نباشد که مادران با چشمان اشک آلود منتظر فرزندان خود باشند و قصه مادران در خانه سالمندان به بالشتکی سفت و پتوی چند صد بار شسته خلاصه نشود به امید این که روز مادر، تلنگری باشد تا به دیدار مادران خود در خانه سالمندان برویم، شاید دیگر سال آینده در خانه سالمندان مادری نباشد که چشم انتظار آمدنت باشد .

یادداشت از: آیسا عباسی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار