گفتگو با بازیگران فیلم «ایستاده درغبار»(بخش دوم)

بازی در نقش احمد متوسلیان زندگی مرا تحت تاثیر قرار داده است

هادی حجازی فر بازیگر نقش احمد متوسلیان در فیلم ایستاده در غبار با اشاره به ساخت فیلم ایستاده در غبار گفت:بازی در نقش احمد متوسلیان زندگی مرا تحت تاثیر قرار داده است.

کد مطلب: ۵۱۳۸۷۹
لینک کوتاه کپی شد

در نخستین روزهای سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر در کنفرانس خبری فیلم «ایستاده درغبار» خبرنگاری از حسین مهدویان پرسید که شایع شده است که این فیلم در مرحله اول توسط بازبین ها در بخش مسابقه جشنواره پذیرفته نشده است اما با لابی گری و تحت فشار قرار دادن بازبین ها فیلم به بخش مسابقه راه یافته است. همین سوال قبل از نمایش فیلم شائبه اینکه با فیلمی فاقد استانداردهای لازم مواجه هستیم را بیشتر در ذهن تماشاگران ایجاد کرد. اما بعد نمایش رسمی فیلم در جشنواره نادرستی شایعات خود را نشان داد. و هنگامی که فیلم عنوان بهترین فیلم جشنواره فجر را بدست آورد نشان داد که نگاه داوران به فیلم ها نه از روی ابراز نظرهای جانبدارانه افراد غیر مسئول بلکه نگاهی واقع بینانه همگام با مخاطبان سینمای ایران است. این روزها این فیلم به مرحله اکران عمومی رسیده است و علیرغم فرم روایی متفاوتش توانسته است فروش خوبی در گیشه داشته باشد. با هادی حجازی فر و سوده ازقندی دو بازیگر نقش های حاج احمد متوسلیان و پرستار مریم کاتبی گفتگویی درباره چگونگی ساخته شدن این فیلم انجام داده ایم که در زیر می خوانید.

وقتی شما فیلمنامه را خواندید آن فرم روایی که الان در فیلم شاهد آن هستیم در فیلمنامه هم پیدا بود؟

حجازی فر : بله، به شدت فیلمنامه شبیه آن چیزی است که ساخته شده است. حتی تدوین فیلم هم دقیقا همان چیزی است که در فیلمنامه نگاشته شده است. همه بی سیم های داخل فیلم نوشته شده بود. جنبه روایتی فیلم که الان صدای چه کسی بر روی فلان تصویر می آید.

وقتی شما فیلمنامه را خواندید مسلما با نوع متفاوتی از فیلمنامه مواجه شدید. تصور اولیه شما از این فیلمنامه و فیلمی که قرار بود بر اساس آن ساخته شود، چه بود؟

ازقندی : من تصور دقیقی از کاری که در حال انجام شدن بود، نداشتم. اما چون فیلم قبلی آقای مهدویان«آخرین روزهای زمستان» را دیده بودم. در حین کار می دیدم که ما هیچ دیالوگی نداریم و حرف نمی زنیم آقای امینی توضیح دادند که فیلم در همان سبک روایی «آخرین روزهای زمستان» است. من در بازه زمانی کوتاهی سر فیلم بودم. پس با خودم گفتم من نمی فهمم که جریان ساخت فیلم چیست، بقیه بهتر از من می دانند. چون بچه ها بیشتر سر صحنه بوده اند جا افتاده اند پس من هم خودم را به آن جریان سپردم.

حجازی فر : چون فیلم «آخرین روزهای زمستان» را کامل دیده بودم. می دانستم که چه چیزی در ذهن مهدویان است. تنها خواهشی که از او کردم این بود که تا زمانی که ما بتوانیم به یک زبان مشترک درباره بازی خوب برسیم من برداشت ها را ببینم. همان روز اول این را خواستم که او هم موافقت کرد و من هم تمام برداشت ها را می دیدم. تقریبا هم می دانستم که فیلم شبیه «آخرین روزهای زمستان» است. البته سخت تر و با جزییات بیشتر.

فکر کنم این فیلم از لحاظ بازیگری برای شما فیلم سختی بوده باشد. چون اساسا دیالوگ نداشتید، هرچند که در حین فیلمبرداری دیالوگ داشته اید اما می دانستید که در نهایت دیالوگی در فیلم وجود ندارد که بتواند به شما در کار بازیگری کمک کند. پس فقط با میمیک صورت باید آن حس را به تماشاگر انتقال می دادید؟

ازقندی : آقای حجازی فر مهم ترین عنصر در این فیلم هستند و بازی شان کاملا به چشم می آید. نه اینکه بخواهد بازی کند بلکه تماشاگر در آن غرق می شود. تمام بچه هایی که در فیلم همکاری داشتند به این نکته اشاره می کردند. من یک زمانی فکر کردم شاید این کار چندان چالش بازیگری برای ما نداشته باشد. با چند تا از بچه ها که صحبت می کردیم به این نتیجه رسیدیم که ما باید بازی نکردن را در این فیلم نشان دهیم. بچه های تئاتری معمولا اکت های خیلی اور و مبالغه آمیز دارند. اما اینجا باید این خویشتن داری را می کردیم و می دانستیم که نباید چندان بازی های خارج از باور انجام دهیم. چون چنین بازی های مبالغه آمیز در هر جای کار می بود هم به خودت لطمه می زد و هم موجب حذف شدن بازیگر می شد. این از لحاظ بازیگری برای ما خوب بود. باید طبیعی می بودیم. من روز اول می گفتم که آقای مهدویان چکار کنم. ایشان هم می گفتند که خودت باش. اصلا به فکر اینکه بازی کنی نباش.

چون صدای خارج قاب روی تصویر می آید پس آن اندازه نما و صدایی که روی آن می آید، برای بازیگر حائز اهمیت است که بداند چه تصویری و چه صدایی روی آن گذارده می شود تا بتواند آن حس لازم در شرایط را بازی کند. آیا شما از این نوع صداگذاری روی تصاویر اطلاع داشتید؟

ازقندی : نه من نمی دانستم.

حجازی فر : من از قبل اندازه قاب، ورود به کادر و خروج از کادر را می پرسیدم. می دانستم که مثلا کاتبی الان درباره حاج احمد چه می گوید. در آن صحنه ای که در بیمارستان هستیم در آن صحنه که من روی تخت خوابیدم بعد از اینکه فهمیدم که تصویر از روی دستم به صورتم زوم می کند، یعنی از مدیوم به کلوزآپ در صورتم می رسد، گفتم پس بگذارید که من بخوابم. چون من بدم می آید از بازیگرانی که ادای خواب را در می آورند و چشماهایشان تکان می خورد. در این صحنه من کاملا خواب هستم. به همین خاطر است که در این صحنه مرا با دهان باز می بینید. می دانستم که الان چه حرفی توسط چه کسی روایت می شود. ولی طبعا در حین تدوین و صداگذاری تغییراتی ایجاد شده است. منظورم این است که نگاه مهدویان به بازیگران بر خلاف آن چه فیلم نشان می دهد، برایش اهمیت داشت. حواسش به ما بود. شدت و حدت کار را می دانست. کسی کار را می بیند ممکن است فکر کند که کارگردان دخالت چندانی در کار بازیگری نداشته است. ما تمام تلاشمان را کردیم که در فیلم بازی ها اینگونه دیده شود. آنچه که خانم ازقندی اشاره کردند من هم اعتقاد دارم که بازیگری تئاتر ما از اوراکت رنج می برد.

اگر یک روز حاج احمدمتوسلیان برگردد و قرار باشد که 30 سال اسارت ایشان به تصویر کشید شود و شما نیز دوباره این نقش را بازی کنید با توجه به اینکه در شرایط جدید شخص واقعی متوسلیان نیز حضور دارد بازی کردن در این نقش چه حسی برای شما دارد؟

حجازی فر : خیلی شرایط سختی است. امیدوارم که هیچ وقت این فیلم ساخته نشود.( خنده) بالاخره یکی از مشکلات برای ساخت فیلم درباره تاریخ معاصر این است که هر کدام از دوستان و بازماندگان شخص روایت خاص خود را از آن شخصیت دارند. یک جاهایی هم آدم به این اشخاص حق می دهد. حتی راجع این فیلم ما به خانواده حاج احمد نسبت به برخی اصلاحیه ها حق می دهیم. من فکر می کنم کار خیلی سخت تر می شود. من می دانستم که بازی کردن این نقش پیامدهای خاص خودش را دارد. افراد و طیف های مختلف اظهار نظرات مختلف می کنند. خیلی سعی کردم که پیامدهای منفی نداشته باشد. سعی کردم زمانی که دارم بازی می کنم به احمدمتوسلیان فکر نکنم. تخیل من سلاح من در این کار بود. بجز جاهایی که ژست هایش عکسی از آن وجود داشت. در بقیه موقعیت ها من خودم را قرار دادم. در جهان نقش بازی کردم که اگر هادی حجازی فر الان در این موقعیت قرار داشت چه ژستی داشت. فکر می کنم یکی از دلایلی که بازی من پذیرفته می شود که نقش اندازه خودم است. مسلما احمد متوسلیان در دنیای واقعیت به گونه دیگری بوده ولی جای خوشحالی برای من وجود دارد که همرزمانش کار را می بینند خیلی راضی هستند و می گویند خیلی شبیه شدی. اگر من در حین بازی عاشق حاج احمد می شدم طبعا طوری بازی می کردم که مردم به نفع حاج احمد رای بدهند. یعنی در درگیری شهیدوزوایی با حاج احمد، چون حاج احمد را دوست داشتم به نفع او بازی می کردم و من نباید این کار را می کردم. اشتباه من باید در بازی دیده می شد. لحظه ای که حاج احمد شلوارش را بالا می کشد تردید دارد و اشتباه می کند. شما ببینید متوجه می شوید من لحظه ای که که با شلوارم بازی می کنم لحظه ای است که دارم اشتباه می کنم. یعنی نمود بیرونی گذاشتم. اما جاهایی که دارد اصلاح می کند اشتباهاتش را به شدت فاتح و مطمئن است. این نقش و این بازی دارد زندگی من را تحت تاثیر قرار می دهد. بخاطر آدم هایی که دارم می بینم یا دیدارهایی که اتفاق می افتد و بخصوص خانواده اش. وقتی در سازمان اوج فیلم را برای خانواده حاج احمد نشان دادیم تمام مدت حواسمان به مادرش بود که دائم در حال گریه کردن بود. فیلم که تمام شد مادر حاج احمد دعایمان کرد. حسین خواست مرا معرفی کند اما ازش خواستم که معرفی ام نکند. گفتم تحملش را ندارم معرفی ام نکن. بعد از مدتی برای عیادت از مادر حاج احمد رفتیم بیمارستان. دوباره قرار بر معرفی نبود. من همین طور داشتم درباره کارهایی که می شود انجام داد که زودتر بهبودی پیدا کنند حرف می زدم که حسین یک مرتبه گفت حاج خانم این هم حاج احمد ماست. بعد خواهرش، برادرش و نوه هایشان هیچکدام باورشان نمی شد. واقعا در آن لحظه دوست داشتم فرار کنم. جنس نگاهی که در آن لحظه به من داشتند مثل نگاهی بود که مثلا با او عضو کرده ای. مثل فردی که آدم احساس می کند که قلب عزیزشان در بدن دیگری است. خیلی سخت بود. اولش نمی گذاشتند عکس بگیرند اما بعد از اینکه ماجرا را فهمیدن، مادر حاج احمد خودش خواست که عکس بگیریم. از آن موقع احساس می کنم که بخشی از این خانواده هستم. شاید از لحاظ منطقی بخواهیم به قضیه نگاه کنیم شاید احتمال زنده بودن حاج احمد خیلی کم باشد اما آنها این را نمی پذیرند.

به نظرم حسین مهدویان،شما و سایر عوامل فیلم کمک بسیار زیادی به نسل جوان کردید و با ساخت این فیلم خیلی از دیدگاه های اشتباه نسبت به مردان دفاع مقدس برطرف شده است.

حجازی فر : خیلی از بازیگران هستند که گرچه ممکن است به زبان نیاورند اما خیلی دوست داشتند که این نقش را بازی کنند. اما این نقش نصیب من شد. حالا به هر دلیلی. و مثل سایر اتفاقات دراماتیک زندگی ام جایی ثبت می شود.

ولی در واقع من ناراحت می شوم که در این جامعه هر اتفاقی باعث می شود که مردم رودروی یکدیگر بایستند. مثلا انتخابات می شود کار تا جایی پیش می رود که ما می خواهیم همدیگر را بزنیم. یک مورد ساده استندآپ کمدی پیش می آید بین امین حیایی و امیر ژوله، ببین چه اتفاقاتی می افتد . جامعه آماده دوقطبی شدن است. اما درباره این فیلم من میروم سینما و فیلم را می بینم تازه راجع به نقش خودم هم از بغل دستی ام هم سوال می پرسم چون خدا رو شکر با آن گریم کسی مرا نمی شناسد. در یک طرف خانواده ای را می بینی با ظاهر مذهبی نشسته اند و فیلم را می بینند. چند صندلی آن ورتر عده ای دیگر با پوششی متفاوت دارند فیلم را می بینند و تمام اینها واکنش یکسانی دارند. یعنی این همان اتفاق بزرگ این فیلم است. بخاطر همین قهرمانان ملی سرمایه می شوند. در همه جای دنیا از قهرمانانشان چگونه تجلیل می کنند آنوقت در کشور ما می خواهی پیکر چند شهید را در دانشگاه خاک کنی چه الم شنگه ای برپا می کنند.

شاید بعد از دیدن چنین فیلم هایی دیگر شاهد این اتفاقات نباشیم

من منظورم این است که ما بد تبلیغ می کنیم . ما داریم خیانت می کنیم. من ناراحتم از اینکه چرا ما پرچم مان را اندازه آمریکایی ها دوست نداریم. چرا ما غرور ملی نداریم. الان تا کوچکترین اتفاقی می افتد همه می خواهند بروند. من فکر می کنم که «ایستاده در غبار» از آن نوع فیلم هاست که حس غرور ملی را تقویت می کند. می خواهی چپ باشی، راست باشی، فرقی ندارد؛ این فیلم متعلق به همه است. الان برخی هستند که سوئ استفاده می کنند. مثلا می نویسند اگر حاج احمد برگردد و برجام را ببیند دق می کند. آخه تو از کجا می دانی که چنین اظهار نظر می کنی. همین مورد فیلم «ایستاده در غبار» که تبدیل به یک ثروت شده است و باعث وحدت شده است همین را هم داریم در آن تفرقه ایجاد می کنیم.

چند جای دیگر درباره مسئله تئاتر دفاع مقدس گفته ام. در دوره ای بچه هایی داشتند در این حوزه فعالیت می کردند و توانسته بودند که این نوع از تئاتر را بین مخاطبان تئاتر جا بیاندازند اما طی دو سال یک مدیری برای تئاتر آمد و همه چیز را نابود کرد. الان هم مدیران سعی می کنند که به مناسبت های مختلف این افراد را بار دیگه دور هم جمع کنند اما چرا ما قدر داشته هایمان را نمی دانیم که بعدها مجبور نباشیم به زور سلام و صلوات آنها را دور هم جمع کنیم.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار