توصیه های عاشورایی شهدای امور تربیتی/۱
شهید ابراهیم جمیلی:همیشه در دوراهی انتخاب حسین و یزید زمان خود هستیم
شهید ابراهیم خلیل جمیلی در بخشی از وصیتنامه خود می گوید ما درس شهادت و ایستادگی را از امام حسین (ع) آموخته ایم و لازم است که همیشه در دوراهی حسین زمان و یزد زمان یکی را انتخاب کنیم.
به گزارش خبرنگار آموزش و پرورش پانا، می دانیم که انقلاب اسلامی ایران و نهضت امام خمینی (ره)حاضل پیام ۱۴۰۰ سال پیش نهضت عاشورای امام حسین (ع) است که در نهایت به دست فرزند خلف ایشان یعنی امام خمینی(ره) به تمر نشست و موجبات تشکیل حکومت اسلامی را فراهم ساخت.
امام خمینی (ره)در برابر یزیدان زمان مقاومت کرد و از برکت وجود امام حسین (ع) و یارانش بود که در جنگ هشت ساله، شهدای گلگون کفن، همانند ۷۲ تن از یاران امام حسین (ع) در مقابل یزیدیان ایستاده و تقدیم اسلام شدند.
سرویس آموزش و پرورش پانا در راستای ارج نهادن به مقام شامخ شهدا به ویژه ۴۱۱ شهید امور تربیتی و همچنین نشان دادن آثاری از برکات نهضت عظیم کربلا برگی از زندگینامه این شهدا را که مربوط به تاسی از این نهضت عظیم بوده است را ورق زده است که در ایام ماه های محرم و صفر در قالب گزارش های مختلف منتشر می کند.
بخش اول این گزارش مربوط به شهید ابراهیم خلیل جمیلی از شهدای امور تربیتی استان آذربایجان شرقی شهرستان شبستر است که جوانان توصیه می کند اکنون حسین زمان، خمینی کبیر فریاد میزند که آیا کسی هست مرا در پابرجا نگهداشتن اسلام یاری کند؟ حال برادران؛ انتخاب با شماست. یا باید ذلت را بپذیریم و به یزید زمانه بپیوندیم.
مشخصات شهید:
نام و نام خانوادگی: ابراهیم خلیل جمیلی
سال تولد: ۳۶
محل تولد: شبستر-بندر شرفخانه
سال ورود به امور تربیتی: -
مدرک تحصیلی: دیپلم
محل اشتغال: مربی تربیتی شاغل در اداره
تاریخ اعزام به جبهه: ۲۱/۹/۶۱
محل اعزام: سپاه شبستر
نحوه شهادت: جهاد درجبهه های حق علیه باطل
تاریخ شهادت: ۱۵/۵/۶۱
محل شهادت: مهاباد
محل دفن شهید: بندر شرفخانه
مدت حضور در جبهه: ۵ ماه
زندگی نامه شهید:
در سال ۱۳۳۷ در بندر شرفخانه چشم به جهان گشوده و در دامن پرمهر والدینش بزرگ شد. در سن ۷ سالگی وارد مدرسه شد. اول ابتدایی تا سوم متسطه را در بندر شرفخانه تحصیل کرد و بعدها راهی تبریز شد. تحصیل خود را در رشتهی برق در هنرستان صنعتی ادامه داد و دیپلم گرفت. به علت ضعیف بودن وضعیت مالی خانواده، کارگری میکرد. رفتار و کردارش بسیار دقیق و حساب شده بود. با پدر و مادرش مهربان و اهل مطالعه بود. به اسلام و انقلاب و امام علاقهی شدیدی داشت. تأکیدش این بود که باید تا آخرین نفس از امام حمایت کنیم. پیش از انقلاب، اعلامیههای امام را در روستا پخش میکرد و پس از انقلاب، ۱۸ ماه در ارتش و سپاه ، خدمت افتخاری شبانهروزی داشت. چند ماه پس از آغاز معلمی، به جبهههای اهواز اعزام شد. آنقدر در مبارزه قوی بود که در بین گروهکها به عنوان جمیل معروف بود. در نهایت، توسط حزب دموکرات به شهادت رسید.
قسمتی از وصیت نامهی شهید:
آنان که ایمان آوردند و از وطن خود هجرت گزیدند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کردند، آنان را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.
ما درس شهادت و آزادگی و قیام علیه ظلم و ستم را از قرآن و سرور آزادگان و سالار شهیدان حسین بی علی(ع) آموخته ایم و حسین (ع) در روز عاشورا و در سرزمین کربلا، ندای "هیهاتمنالذله" را سر داد و فریاد برآورد که برای من مرگ سرخ بهتر از زندگی زیر بار ذلت است و برای براندازی ظلم یزیدی و دشمنان اسلام، قیام نمود وتمام یاران خود را فدای اسلام کرد.
اکنون حسین زمان، خمینی کبیر فریاد میزند که آیا کسی هست مرا در پابرجا نگهداشتن اسلام یاری کند؟ حال برادران؛ انتخاب با شماست. یا باید ذلت را بپذیریم و به یزید زمانه بپیوندیم. یا به ندای امام لبیک بگوییم و برادران مستضعف و در بند کشیده شدهی جهان را نجات دهیم. برادران! من کوچکتر از آن هستم که وصیتی بکنم. لذا وظیفهی خود دانستم که با شما برادران چند کلمهای درد دل نملیم. جبهه بهترین محل برای خودسازی و غلبه بر نفسهای شیطانی است.
ما باید اول خودمان را اصلاح کنیم و بعد دیگران را؛ و این اصلاح انجام نمیگیرد مگر اینکه نفسهای خود را تزکیه کنیم و صفات شیطانی و رذیله را دور کنیم. فلاح و رستگاری چیزی نیست جز آنکه تزکیهی نفس کرده و با ذکر نام خدا به نماز و طاعت پرداخت.
راوی: محمد خلیل جمیلی (پدر شهید)
خدایا این قربانی را از من قبول کن
زمانی که فرزندم خدمت سربازی را در اهواز و خرم آباد مشغول انجام وظیفه بود، به درجه گروهبان دوم نائل آمد. در حین خدمتش انقلاب تازه شروع شده و مردم در شهر تظاهرات میکردند، فرماندهی تیپ از او خواسته بود تا به روی مردم تیراندازی کند ولی با توجه به علاقه خاصی که به امام امت و مردم داشت، از دستور فرماندهی سرپیچی کرده و فرمانده لشگر درجههایش را پاره کرد و خلع درجه شد.
خاطرهی دیگرم مربوط به زمانی است که من و پسرم با هم در جنگ بودیم. او به عنوان فرماندهی گردان و گروه ضربت بود و من انباردار بودم. یک ورز پسرم به من گفت که پدر جان! هر زمان دیدی یکی از نیروهای من زخمی یا شهید شده است، بدان که من نیز شهید شدهام. بعد از ۳ روز درگیری شدید بین نیروها، یکی از برادران آمد و گفت: تیربارچی گردان شهید شده است. من گفتم پسرم نیز شهید شده. گفتند از کجا میدانی؟ شاید شهید نشده است. گفتم: پسرم به من گفته بود. من با یکی از روحانیون سپاه به بیمارستان رفته و دیدم چند نفر شهید شدهاند و ابراهیم نیز در بین آنهاست. دستهایم را بلند کرده و گفتم: خدایا این قربانی را از من قبول کن.
ارسال دیدگاه