ماجراهای روز ترور ناصرالدین شاه در نمایش «یک صبح ناگهان»
خبرگزاری پانا: حسین پاکدل و گروه نمایش «یک صبح ناگهان» که ۱۱ بهمن (یازدهمین روز جشنواره بینالمللی تئاتر فجر) در تالار استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر به صحنه میرود، این روزها تمرینهای فشرده خود را پشت سر میگذارند.
به گزارش سرویس فرهنگی پانا،حسین پاکدل و گروه نمایش «یک صبح ناگهان» که ۱۱ بهمن (یازدهمین روز جشنواره بینالمللی تئاتر فجر) در تالار استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر به صحنه میرود، این روزها تمرینهای فشرده خود را پشت سر میگذارند.
مهرانگیز قهرمانی: ظهر هنگام، از محل کارم برای تهیه گزارش به سمت باغ هنرمندان حرکت میکنم. فاصله کوتاهی را پیش رو دارم، بنابراین تصمیم میگیرم تا مسیر را پیاده طی کنم.
به ایرانشهر که میرسم، قبل از در ورودی با افراد زیادی روبهرو میشوم که در حال رفت و آمد به داخل مجموعهاند. وارد که میشوم، مقابل گیشه، نورالدین حیدری ماهر، دستیار اول کارگردان نمایش را میبینم و با او به سمت سالن استاد سمندریان به راه میافتم. وارد سالن که میشوم، حسین پاکدل در گوشهای در حال صحبت کردن با نسیم ادبی است. به جمع میپیوندم و منتظر میمانم تا فرصت مناسبی برای صحبت با کارگردان و اعضای گروه برایم ایجاد شود.
فضای صمیمانهای حکم فرماست و حسین پاکدل با آن چهره مهربانش، با اعضای گروه حرف میزند و البته در آن میان رو به من میگوید: «تئاتر دنیایی است. حیرت انگیز است. آدم همه چیز این هنر را دوست دارد.» کم کم تمام اعضا به گروه میپیوندند. قرار است امروز بازبینی نهایی نمایش انجام شود.
حسین پاکدل تمام بازیگران را گردهم میآورد تا قبل از اجرا با آنها صحبت کند. او میگوید: «ریتم بسیار مهم است. هر صحنهای از ظرفیتی برخوردار است، که باید به اندازه ریتم آن توجه کرد. البته مطمئن باشید بعد از سه اجرای اول به نقطه مورد نظر خواهیم رسید. پس نگران نباشید.»
او تاکید میکند: «نقطه مرکزی صحنه و شخصیت ایفاگر آن، از اهمیت بسیاری برخوردار است، باید این فرد را بالا بکشیم. فضای نمایشنامه را به یاد آورید؛ این خانوادهای سرشناس در خیابان پامنار تهران است. موقعیت آنها و فضای حاکم بر آن خانه و اتفاقی که برایشان رخ داده را درنظر بگیرید و بسنجید. آقای سلطانی مطابق شخصیت بازی میکند، او در نمایش جواب هرکسی را نمیدهد، به همین خاطر دیالوگهایش را کم کردم. این نخستین بار است که داریم تمام صحنهها را پشت سر هم اجرا میکنیم. بنابراین، نگران فراموش کردن دیالوگهایتان نباشید. مهم آنست که از انجام کاری که میکنید، لذت ببرید.»
دقایقی تا آمدن بازبینها و آغاز اجرا فرصت است. بنابراین به سراغ کارگردان و تعدادی از بازیگران میروم تا بتوانم چند کلامی با آنها حرف بزنم.
حسین پاکدل: اگر از گذشته عبرت نگیریم، حال و آینده نداریم
حسین پاکدل از جمله کارگردانانی است که همیشه در پس هر یک از آثارش، دنیایی حرف و تفکر وجود دارد. از او در مورد علاقهاش به تاریخ و بهکارگیری آن در آثارش سئوال میکنم. او پاسخ میدهد: «ملتی که گذشته ندارد، زیستی موقت در حال دارد. اگر از گذشته عبرت نگیریم، نه حال و نه آینده داریم. یک معمار وقتی میخواهد بنایی را بسازد، اولین کارش پیسازی ساختمان است. این پی، در فرهنگ، همان گذشته است. من هم مثل بسیاری از اهل این حرفه، دنبال لحظات ناب و درخشان تاریخ کشور خود هستم، تا بر آن بنای درام خود را استوار کنم. اینگونه میتوانم باعث کسب عبرت و ساخت آینده فکری مخاطبان خود باشیم.»
او در ادامه با اشاره به نمایش «یک صبح ناگهان» توضیح میدهد: «در این نمایش مهم آنست که بفهمیم در مواجهه با اتفاقات ناگهانی چه عکسالعملی نشان دهیم. فرد یا افراد یک خانواده با بحرانی شخصی یا خانوادگی مواجه میشوند. حال این اتفاق درست در موقعیت اجتماعی مهیبی، یعنی مرگ ناصرالدین شاه است. طبیعتاً این اتفاقات روی هم تأثیر میگذارند. حالا شما فکر کنید اگر خدای ناکرده مواجه با چنین تراژدی شوید، چه عکسالعملی نشان میدهید. امکان دارد هرکس برداشت و نظر متفاوتی داشته باشد. ما در این نمایش مطلقاً برای مخاطب تصمیم نمیگیریم.»
نسیم ادبی: نویسنده حرفی میزند که به جان مینشیند
نسیم ادبی از جمله بازیگران این نمایش است که از نقشی محوری برخوردار است. به گونهایکه حسین پاکدل نیز در تمرینات بر اهمیت این نقش و رابطه و تاثیر سایر بازیگران در ایفای آن تاکید دارد. او با بیان اینکه نقش ملک را بر عهده دارد، میگوید: «ملک در نمایشنامه، دختری هشت ساله است. او در تمام مدت روایت داستان، در زیرزمین خانه کنار پدر شاهد تمام اتفاقات است. کل قصه از ذهن این دختر میگذرد. او در صحنه گویی ۱۰۰ ساله است و اتفاقات آن را روز را تعریف میکند. در واقع همه چیز از منظر ذهن ملک به تماشاچی منتقل میشود و مخاطب را با خود همراه میکند.»
او با تاکید بر پیچیدگی این نقش عنوان میکند: «ایفای این نقش مشکل است. هنوز روی آن کار میکنم و نیاز به تمرین زیاد دارد. آقای پاکدل نویسنده بسیار زبردستی است. شاید برههای از تاریخ را بازگو میکند، اما لایهها مختلف و زیر و بمهای بسیاری را مطرح میکند که میتوان آن را به همه چیز تعمیم داد. این تنها یک قصه نیست و میتوان با آن همراه شد. او حرفی میزند که به جان مینشیند و تاثیر میگذارد، آنهم در زمانیکه خیلی از تئاترها حرفی برای گفتن ندارند.»
مهدی پاکدل: نمایشنامه «یک صبح ناگهان» بلوری شکل است
مهدی پاکدل دیگر بازیگر این نمایش است، او که نقش کمال را ایفا میکند، در رابطه با نمایشنامه میگوید: «این متن را از میان دیگر نوشتههای برادرم بیشتر دوست دارم. با وجود ایستایی که دارد، میتوانم بگویم نمایشیترین کاری است که حسین پاکدل نوشته و کار میکند.»
او اضافه میکند: «این متن با اینکه در مرکز واحد روایت میشود، حالت بلوری شکل دارد و میتوان از هر زوایهای به آن نگریست و خود گمشده را در آن پیدا کرد.»
مهرداد ضیایی: پرده آخر نمایش، نقطه تحول شخصیتهاست
مهرداد ضیایی یکی از بازیگران این نمایش است که بعد از پنج سال دوری از تئاتر به صحنه میرود. او در رابطه با همکاری و ایفای نقشاش در این نمایش میگوید: «این نخستین بار است که در یکی از کارهای آقای پاکدل حضور دارم. پیشنهاد ایفای این نقش دو ماه پیش از سوی او به من پیشنهاد شد. نمایشی که اتفاقات آن در زمان ترور ناصرالدین شاه رقم خورده است.»
او ادامه داد: «در این اثر، نقش صدر را برعهده دارم. فردی دولتی که در عین درگیریاش با مسائل حکومتی، با اتفاقی خانوادگی نیز روبه رو میشود.»
ضیایی با اشاره به داستان خطی نمایش بیان میکند: «درست است قصه روایتی خطی دارد، اما در کنار آن اتفاقات تاریخی، اجتماعی و روابط انسانی را مطرح میکند. تحولی در طول نمایش برای تک تک شخصیتها ایجاد میشود که پرده آخر بیانگر آن خواهد بود. بدون شک هر بازیگری با توجه به متن زیبا و چالش برانگیز این نمایشنامه خواستار ایفای نقش در آن است.»
محسن حسینی: نمایش در ۱۴ تابلو طراحی شده است
محسن حسینی از دیگر هنرمندانی است که در نمایش «یک صبح ناگهان» به عنوان دراماتورژ حضور دارد.او در رابطه با این نمایش و اهمیت دراماتورژی توضیح میدهد: «این متن بر اساس رمان «تشت خون» اسماعیل فصیح است. نمایش در تابلوهای مختلفی طراحی شده است.»
او میافزاید: «در این کار به عنوان دراماتورژ حضور دارم؛ یعنی تبدیل متن به اجرا. این مسئله بسیار مهمی است که اکثر کارگردانان به آن بیتوجهند، به ویژه در آثار فرنگی. بازخوانی بسیار اهمیت دارد و در مورد آن بسیار کم کار شده است و در دانشگاه کم تدریس میشود. این نمایش میان رئال و سورئال است و با بیش از ۱۴ تابلو و حضور بازیگران حرفهای طراحی شده است. فکر میکنم «یک صبح ناگهان» بتواند یکی از کارهای بسیار قابل توجه امسال باشد.»
با ورود بازبینها، گروه و بازیگران به سمت جاهای خود میروند. حسین پاکدل به مقابل صحنه میآید و توضیحاتی را برای افراد حاضر در سالن بیان میکند. او قبل از اجرا یادآور میشود: «به دلیل اینکه رحیم نوروزی امروز حضور ندارد، نقش نایب را خودم ایفا میکنم. مهدی پاکدل روح است و چون اکنون امکان پخش صدایاش وجود ندارد، خود دیالوگهایش را میخواند. دکور اصلی در انتهای سالن قرار میگیرد و اکنون سعی کردیم با قرار دادن این میزهای چوبی، نمونه کوچکی از آن را درست کنیم تا نحوه ورود و خروج مشخص شود. ما انتهای نمایش را نمیبینیم و من آن را توضیح میدهم. زمان اجرای نمایش میان ۹۰ تا ۹۵ دقیقه خواهد بود.»
سپس او به پشت صحنه میرود و با آغاز دیالوگهای مهدی پاکدل، نمایش آغاز میشود؛ دیالوگهایی که از همان ابتدا میتواند توجه هر مخاطبی را به سمت خود جذب کند.
کمال: «خون این انار سرخه، رنگِ خون، ولی خونِ من، رنگِ خونِ این انار نیس، تردید ندارم استاد... خون من ترکیبی از همهٔ رنگاس... آبی، زرد، بنفش، قرمز، سفید، سیاه... هرچی هس سرخ نیس. اینو دیشب، یعنی دیروز غروب فهمیدم، وقتی چشمام به آخرین لحظه رفتن خورشید افتاد...»
ارسال دیدگاه