/خاطره اولین روزه داری ها/
دعای سحر از رادیو ترانزیستوری پدر یادش بخیر
خبرگزاری پانا: رمضان هر سال، یاد روزهای شیرین کودکی را در خاطرم زنده می کند انگار تصویر روزهای ماه مبارک آن سالها، پررنگ تر از دیگر خاطره ها و تصاویر در ذهن و خاطرم نقش بسته اند.
یادش بخیر، آن سالها با صدای بلند و البته دلنشین دعای سحری که از رادیوی ترانزیستوری کوچک پدر خدا بیامرزم پخش می شد از خواب بیدار می شدیم.
پدر که به دلیل شغل کشاورزی و کارگری در مزارع، آدم سحرخیزی بود، همیشه قبل از همه ما از خواب بیدار می شد و طبق معمول کتری آب را روی اجاق گاز پیک نیکی خانه محقرمان می گذاشت و بعد من خواهرم مریم و زنده یاد مادرم از خواب بیدار می شدیم.
دقیق نمی دانم چندساله بودم که با همین شرحی که گذشت پای سفره سحری می نشستیم و تازه روزهایی که من و یا خواهرم از سر تنبلی خواب می ماندیم بعد از بیدار شدن از خواب خجالت می کشیدیم که حرفی از صبحانه و نهار بزنیم و هنگامی که مادرم با زبان روزه سفره صبحانه را برای من و خواهرم پهن می کرد، بقول امروزی ها نمی دانستیم خجالت بخوریم یا صبحانه.
توفیق سحرخیزی و روزه داری در کودکی شیرینی و حلاوت خاصی دارد که شرح آن برای دیگران می تواند آنان را هم از حض این لحظات شیرین برخوردار کند.
به همین بهانه و در آستانه ماه مبارک رمضان دوست داریم نوجوانان و دانش آموزان دیروز، خاطره اولین تجربه های روزه داری خود را با ما و شما در میان بگذارند.
ارسال دیدگاه