روایت دانشآموز خبرنگار پانا در خصوص دیدار با رهبری:
دیدار با رهبرم، تنها تسکین دل غمگینم بود
رهبرم ای سلاله فاطمه، این روزها حال دلم خراب است. این روزها آسمان چشمانم بارانی است. این روزها درد و اشک کودکان فلسطینی، بر قلبم سنگینی میکند. در میان این همه درد و اشک و آه، برای فریاد عروسکهای فلسطینی، تنها چیزی که دل غمگینم را تسکین داد، دیدارم با شما بود.
وقتی به قاب تلویزیون نگاه میکنم پیکرهای پاک و مطهر بیشماری را میبینم که قلبم را به درد میآورد. نفس کودکان فلسطینی بوی خون و باروت میدهد و من این روزها را بیصدا اشک میریزم. ای استوار همچون کوه، ما چه خوشبختیم سایه امنیت شما را بر سر داریم و من به واسطه این موهبت، خدا را بسیار شاکرم. امروز اگر کشورم امنیت و استقلال دارد از برکت وجود شماست. من با وجود شما احساس امنیت میکنم. غرور و عزت کشورمان از یمن وجود شماست.
ای رهبر فرزانهام، میخواهم از لحظه دیدار بگویم؛ روزی که من در گوشهای از حسینیه امام خمینی و در بین جمع کثیری از دانشآموزان مشتاق، منتظر آمدن شما بودم. نمیدانم آن لحظهها چگونه گذشت؛ فقط این را میدانم که قلبم برای دیدن شما آرام و قرار نداشت. حس عجیبی داشتم که با کلمات قابل توصیف نیست.
مدام ساعتم را نگاه میکردم و بالاخره لحظه دیدار رسید. با آمدنتان چشمانم باریدن گرفت و خیال ایستادن نداشت. سراپا شوق بودم و اشتیاق. حتی لحظهای دلم نمیخواست که پلک بزنم. انگار روحی تازه بر کالبدم جان گرفت. پرتو سیمای نورانی و ملکوتی شما بر جسم و روحم تابید و من آن را توشهای برای همیشه همراه خود خواهم داشت.
ای علمدار نهضت حسینی، بیانات گهربار شما برایم خیلی دلنشین بود. هر کلمهای که بر زبانتان جاری می شد، درسهای بزرگی برای من و دیگر دانشآموزان بود. شما پدرانه و حکیمانه برای ما سخن میگفتید و من هیچگاه این دیدار و این سخنان را فراموش نخواهم کرد. ای رهبر آزاده و نستوه، امروز ما دانشآموزان آمدهایم تا بگوییم، ما پشت ولایت هستیم و بر عهد و پیمان خود، پایبند میمانیم.
رهبرم، ای با دل من همنشین، برای من بسی مایه مباهات است که یکی از آثارم را به شما تقدیم کردم. و من چقدر به خود میبالم وقتی که شما، کتاب جرعهای از جام ولایت مرا بخوانید. نمیدانم وقتی کتابم را میخوانید چه احساسی دارید، ولی باور دارم دلی به وسعت دریا دارید و میدانم که مرا از دعای خیرتان مرا بینصیب نمیگذارید و این برای من ارزندهترین گوهری است که میتوانم در گنجینه دلم تا ابد نگه دارم.
دانش آموز خبرنگار: نرگس مرادی
ارسال دیدگاه