روایتی از زیست یک معلم مدارس عشایری؛
مشق عشق در برهوت خشک
از داستان یک مرگ تلخ تا ذوق جشن دهه فجر
تهران (پانا) - در دورترین و صعبالعبورترین مناطق عشایری، آنجایی که دشتها به کوهها میرسند و نهایت زیباییهای خلقت را میبینم و مظاهر قدرت الهی در طبیعت زیبا متبلور شده است، ایثارگرانی حضور دارند که جامه معلمی بر تن کردهاند و به معنای واقعی کلمه خانه و کاشانه خود را ترک کردهاند تا رسالت معلمی، رسالتی که میراث انبیاست را به جا آورند.
هنگامی که به نوع زیست معلمان مدارس عشایری نگاه میکنیم، سختیهای فراوانی را میبینیم، سختیهایی که همراه با فداکاری و عشق است. سختیهایی که تبدیل به یک وظیفه دینی، اخلاقی و ملی در راستای تربیت آیندهسازان این سرزمین شده است.
اعظم شمسالدینی لُری از جمله این معلمان است، کسی که عشق به وطن و تربیت نسل آیندهساز ایران را معنی کرده است. آموزگاری که کوچرو لقب گرفته و وظیفه آموزش چندپایه را برعهده دارد.
او معلمی را از مناطق عشایری کرمان آغاز کرده است و اکنون با ۱۰ سال سابقه همچون همان روزهای اول خدمت با شوق فراوان، هر روز پس از پیمودن مسیرهای صعبالعبور به میعادگاه عاشقی یعنی مدرسه میرسد.
این معلم سختکوش در حال حاضر در شهرستان رابر استان کرمان ساکن است و از منطقه تغر کوئیه به منطقه کلوک این استان کوچ میکند. وی در گفتوگو با خبرنگار پانا درباره آغاز فعالیت خود به عنوان معلم چنین میگوید: در سال ۸۸ بهعنوان نیروی خرید خدماتی، به آموزش دانشآموزان عشایر پرداختم و پس از چندین سال بیکاری، سال ۱۳۹۳ فراخوانی برای جذب ما از سمت آموزش و پرورش منتشر شد که از آن سال بهعنوان نیروی رسمی مشغول به خدمت هستم. خود من در خانوادهای عشایری رشد کردهام و یک عشایرزاده هستم؛ هنگامی که معلم ابتدایی بودم به یاد میآورم که حتی برق برای تحصیل نداشتیم و با چراغ درس میخواندیم. در مقطع تحصیلی راهنمایی که با خانواده وارد شهرستان رابر شدیم، امکانات بیشتری برای تحصیل فراهم شد، به همین دلیل با سختی دانشآموزان عشایر آشنا بودم و علاقه داشتم به آنان که مانند خودم بودند، خدمت کنم.
خانم معلم که با خودروی شخصی خود ۶۵ کیلومتر مسیر را از منطقه تغر کوئیه به منطقه کلوک برای خدمت کوچ میکرد، گفت: روز اولی که من به این منطقه رفتم، حتی چادر آموزشی و تخته سیاه نداشتند و تنها یک موکتی بود که دانشآموزان در آن منطقه خاک و گلی بر روی این موکت درس میخواندند. با رایزنیهایی که از سوی امام جمعه شهرستان رابر و رئیس منطقه انجام شد، چادر عشایری و صندلی از مدارس عادی برای دانشآموزان تهیه کردیم تا سرپناهی وجود داشته باشد. همچنین با پیگیریهای بیشتر، موفق شدم تا تخته و لوازم آموزشی دیگر را نیز از طریق خیرین برای دانشآموزان فراهم کنم.
وی ادامه داد: اولویت من، مسائل درسی دانشآموزان بود اما برای احکام و نماز آنها نیز تلاش میکنم. چون در منطقهای که بودیم، امکاناتی مانند برق، آنتن و... وجود نداشت، هرجا که به چیزی نیاز داشتیم از شهر تهیه میکردم و در اختیار دانشآموزان قرار میدادم.
به گفته این معلم زحمتکش هنگامی که دانشآموز کلاس اول شروع به نوشتن تکالیف خود میکرد، از دانشآموزان کلاس دوم و سوم قرآن میپرسید و بدین شکل، به هشت دانشآموز کوچک و بزرگ از پنج پایه به صورت همزمان رسیدگی میکرد که در این میان شاهد پیشرفت آموزشی دانشآموزان خود نیز بود.
شمسالدینی در ادامه با بیان سختیها و شیرینیهای شغل خود، به سخن امام(ره) اشاره کرد و گفت: ایشان فرمودند "عشایر ذخایر انقلاب هستند". من خودم زندگی عشایری داشتم که این نوع زندگی، شیرینیها و تلخیهای خاص خودش را دارد. زندگی سخت دانشآموزان را میدیدم و کاملا آنها را درک میکردم.
این معلم عشایری از نبود آنتن تلفن همراه در منطقه خدمت خود گلایه داشت و گفت: ماشین خودم که در مسیر دچار مشکل شد، چندین کیلومتر پیادهروی کردم و به بالای کوه رفتم تا موفق شدم با همکارانم برای درخواست کمک تماس بگیرم. حتی یک مرتبه در فصل زمستان، دو قلاده گرگ جلوی ماشین من ظاهر شدند و مسیر من را بستند که در آن شرایط ماشین در گِل گیر کرده بود و من بهعنوان یک خانم تنها در مسیر کوه، ترس زیادی را تجربه کردم.
شمسالدینی از خاطره شیرین خود در مدرسه عشایری نیز اینگونه میگوید: با هزینه خودم برای بچهها در مدرسهمان، جشن دهه فجر گرفتم که خیلی ذوقزده و خوشحال شدند و محتواهای برگزاری این جشن را برای آموزش و پرورش منطقهمان فرستادم که آنها هم تشویقمان کردند.
همچنین او در این گفتوگو به یکی از خاطرات تلخ دوران کاری خود اشاره کرد و گفت: سال گذشته با گرم شدن هوا، تصمیم گرفتیم تا با بچهها زیر درختی بنشنیم و درس کار کنیم که ناگهان ابری سیاه در آسمان ظاهر شد. من به بچهها گفتم به سمت خانههایشان حرکت کنند و خودم هم رفتم؛ مسیر سیلاب بود و رعد و برق شدیدی میزد. پس از آرام شدن وضعیت با دانشآموزانم تماس گرفتم که از سلامت آنان باخبر شوم، متوجه شدم که صاعقه با پدر یکی از دانشآموزانم برخورد کرد و او فوت شد؛ در آن دوران من و آن دانشآموز سختی زیادی را متحمل شدیم چرا که با موضوعی غمانگیز روبهرو شده بودیم اما در مقابل مشیت الهی نمیتوان کاری کرد.
این معلم زحمتکش در پایان گفتوگو با بیان خواسته خود از مسئولان آموزش و پرورش گفت: من خواستهام از مسئولان آموزش و پرورش این است که اهمیت بیشتری به دانشآموزان عشایر مخصوصا مدارس کوچرو بدهند، همچنین از نظر امکانات آموزشی نیز اقدام به تجهیز مدارس کنند، چون این دانشآموزان از کمترین امکانات نیز محروم هستند.
لازم به ذکر است در تابستان ۱۴۰۲ از این معلم زحمتکش بهعنوان معلم نمونه کوچرو تقدیر شد.
ارسال دیدگاه