سما هرسینی شاکرمی*
معلم، وارث زیباییهاست
وقتی کلمه معلم را میشنوم، نمیتوانم وسعت آن کلمه را حتی تصور کنم.
نام معلم که میآید، بی وقفه یاد معلم های دبستان و دبیرستان، معلم موسیقی، معلم خبرنگاری، معلم پیشتاز و تمامِ آنهایی میافتم که خورشید نگاهشان گرمابخش وجود ما و حرارت کلبههای سرد و ناامیدی است.
وصفش در کلمات نمی آید. چه بنویسم از زیبایی نگاهش، محبت کلامش و...
تابش آفتاب، ماه به هنگام شب چهارده، نغمه بلبلان، آبی دریا، بنفش مسجد نصیر، قرمز توت فرنگی، بوی خاک به هنگام باران بهار، همه را میتوان در او دید.
او که علم آموزی و صبر و ایمان را از پیامبران به ارث برده و به حقیقت وارث زیباییهاست.
معلم ما همیشه عطش بوده ایم و تو زنگ باران در سخن سهراب:تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،زنگ باران به صدا می آید.
عزیز صبور، امروز اگر مینویسم،اگر میخوانم، اگر میفهمم و اگر زندگی را حس می کنم همه به خاطر حضور توست ای مهربان.
در کلاس درست حتی تخته سیاه هم روسفید است و من شرمنده ام که چقدر خسته ات کردم. روزت هزاران بار ای خوبتر از خوب همایون باد.
*دانش آموز خبرنگار
ارسال دیدگاه