گرفتن پنج شات از عاشقانهترین سفر
مشهد (پانا)- این نوشته، نوشتهای متفاوت است و بر آمده از قلبهایی است که خبرنگار پانا آنها را با لنز دوربین خود ثبت کرده و نوای عاشقانهشان را به متن تبدیل کرده است .
سفر اولشان به شهر عاشقی بود، شات اول دوربینم که به صدا در آمد، تنها شور و شوق بود که از صورت های خندانشان لبریز میشد.
ضبط کننده صوت را روشن کردم و به میانشان رفتم، گرم صحبت بودند و لحجه شیرینشان به مانند موسیقی سنتی دل را نوازش می داد.
صدا در صدا بود و هرکس درحال درد و دل با همسفرش بود که یکهو یکی گفت: «خبرنگاره، مشهدیه، از همسایه های امام رضاست، صوت و نوا به مانند موجی به سمت من آمد و من غرق در سلام و احوالپرسی زیبای زیارت اولی ها شدم.»
صدایم را کمی بلند کردم و گفتم: خوش آمدید، محبت دارید.
با بعضی هایشان به گفتگو نشستیم و حس و حالشان را پرسیدم، یکی از حس خوبی گفت که از دعوت شدندش توسط امام رضا داشت و دیگری از بهت و حیرتی گفت که از زمان قرعهکشی و بیرون آمدن اسمش در میان اسامی دیگر عاشقان زیارت اول در مدرسه تا آن شب که در خوابگاه ساکن شده بود او را فرا گرفته بود.
شات دومم را گرفتم و اینبار دوربینم را خیسی اشک فراگرفت، میزبان دیگر طاقت نیاورده بود و خودش به دیدار میهمانان اولش آمده بود، آری پرچم سبز و خوش عطر حریم رضوی به استقبال زیارت اولی ها آمده بود و بر موج اشک دلهای پاک دانش آموزان میرقصید و افراشته تر می شد.
شات سوم را در سپیدی آسمان فردا گرفتم، و سجده آن کودک عاشق را ثبت کردم که از نماز صبحش تا طلوع خورشید به سجده شکر رفته بود و با پروردگارش عاشقانه درد و دل می کرد.
شات چهارم را وقتی گرفتم که دیگر انتظار ها به پایان رسیده بود و کبوتر های حرم به استقبال زیارت اولی ها آمده بودند. حال غریبی بود، اشک و خنده در کنار تجسم پیدا میکردند و قلب های زیارت اولی ها می لرزیدند، گهی از برای غم و دل های گرفته، و گاهی بخاطر شگفت زدگی از این حضور و این زیارت که چه عجیب قسمتشان شده بود.
صحن و سرا های حرم، حرف میزدند و عطری در میانشان به مشام میرسید، چه زیبا بود، چه متفاوت بود.
هرچیزی پایانی دارد و دوربین من هم به آخرین شات هایش از این عاشقانه نزدیکتر می شد.
شات آخر را نمیتوانستم بزنم، نه دلم میگذاشت و نه دیده هایم که به چشمان معصوم و روستایی زیارت اولی ها گره خورده بود، اما چه باید کرد.
باید پایان ها باشند تا لذت آغاز ها به یاد ماندنی شود.
شات پنجم و پایان این سفر زیبا به صدا در آمد، پایانی که خود آغازی است برای هریک از آن زیارت اولی های عاشق با کوله باری خاطره برای اهالی شان و دیگر مشتاقان «زیارت اول»
نوشته ای از امیرعلی مقدم و احد غایتی
ارسال دیدگاه