در نقد «ارتش سایهها» در سینماتک خانه هنرمندان ایران مطرح شد؛
تجربه عبور از پذیرش «قربانی بودن»
تهران (پانا) - پانصدوبیستوچهارمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران به نمایش فیلم سینمایی «ارتش سایهها» ساخته ژان پیر ملویل اختصاص داشت.
به گزارش روابطعمومی خانه هنرمندان ایران، پانصدوبیستوچهارمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران روز دوشنبه ۱۹ دیماه ۱۴۰۱ به نمایش فیلم سینمایی «ارتش سایهها» ساخته ژان پیر ملویل محصول ۱۹۶۹ اختصاص داشت.
پس از نمایش فیلم حسین میربابا پژوهشگر و نویسنده به همراه کیوان کثیریان منتقد سینما به بررسی این فیلم از زاویه «چشم در چشم ستم» پرداختند.
میربابا در آغاز این نشست گفت: «ارتش سایهها» فیلم پیچیده و برگرفته از روحیات پیچیده انسان است. در واقع همه عناصر انسانی در دل فیلم تنیده شده است. داستان راویان متعدد دارد که برخی قهرمانانی هستند که در بطن داستان هستند، یکی از مسائل محوری که در فیلم مطرح میشود وجدان انسانی و اخلاقی در شرایط فاشیستی است. بحث من بررسی ارتباط بین امر مقاومت و مفاهیم اخلاقی است. درباره صورتبندی مقاومت در فیلم باید بگویم کارگردان در درجه اول یک عنصر اساسی از مقاومت را به ما نشان میدهد؛ مقاومت برگرفته از یک نوع تکثر است ما این تکثر را در ابتدای فیلم میبینیم؛ همانجایی که فیلیپ به یک اردوگاه برده میشود و در آنجا طیفهای مختلفی از افراد دیده میشود، فیلیپ از افرادی از ملیتها و اعتقادات مختلف صحبت میکند که در یک اردوگاه جمع شدهاند.
میربابا با اشاره به اینکه گاهی مقاومت از دل یک پارادوکس بیرون میآید و گاهی این جنگ درونی عنصر اولیه مقاومت را شکل میدهد، اظهار کرد: ما اساسا در فیلم با چند جنگ رو بهرو هستیم؛ نبرد بین مقاومت و اشغالگران، نبردی در درون جبهه مقاومت و... به گونهای که در طی آنها مرز بین خودی و غیرخودی مشخص میشود ولی یک شکل دیگر از مبارزه را هم میبینیم که این مبارزه شخص با خودش است؛ مبارزهای برای تصمیمهای اساسی که فرد باید در شرایط اضطراری بگیرد و همین موضوع پای اخلاق را پیش میکشد.
این پژوهشگر با بیان اینکه تکثر، تمایز و تفاوت یکی از مولفههای اصلی مقاومت است که در برابر آن یک نوع نگاه وحدتگرایانه کلیشهای دیده میشود، توضیح داد: ما در فیلم نوعی از فرار را میبینیم که این فرار برای زنده ماندن و تداوم جریان مقاومت است. ضمن اینکه ما اعمال غیراخلاقی هم از سوی یکی از کاراکترها با نام فیلیپ میبینیم مثل اعدام انقلابی و دستور قتل ماتیلدا.
وی گفت: ما در اینجا با یک هسته مقاومت مواجهیم، بهطوری کلی مقاومت مبتنی بر ایجاد هستههای اجتماعی مقاومت است، زمانی هستههای مقاومت شکل میگیرند که هدف سیاسی مشخص و در راستای زدودن یک ستم سیستماتیک است در چنین زمانی حتی هستههای مقاومت تبدیل به یک سازمان و نهاد سیاسی با مولفههای حاکمیتی میشوند، به همین دلیل در شرایط خاص خود این سازمان سیاسی که اصولاً در برابر یک بحران بزرگتر قرار میگیرد، میتواند وضعکننده شرایط استثنایی باشد، شرایط خاص جایی اتفاق میافتد که بویی از خیانت و ضربه زدن میآید. پس خود هسته مقاومت یعنی هستهای که بر اساس یک امر اخلاقی شکل گرفته به واسطه کار سیستماتیک و تشکیلاتی میتواند باعث وضعیت استثنایی باشد.
میربابا مطرح کرد: بخش عمده کسانی که در جبهه مقاومت فرانسه بودند افرادی عادی بودند که در انظار عمومی، شهروندان مطیع بودند اما در زیست زیرزمینی خود موثر و فعال بودند.
وی توضیح داد: ما مفهومی به نام اخلاق هنجاری داریم که به سه دسته تقسیم میشود؛ اخلاق نتیجه گرا، وظیفه گرا و فضیلت گرا. ما میتوانیم اینها را در پیوند با کاراکترهای فیلم ببینیم. مثلاً اگر بخواهیم به مرگ ماتیلدا با اخلاق نتیجهگرا نگاه کنیم میبینیم که مرگ درستی است چون قرار است با فاشیست مبارزه کنیم، اما اگر با اخلاق فضیلتگرا نگاه کنیم دو برداشت میتوانیم داشته باشیم؛ یکی مسأله بر سر فضیلت عمومی است که هر نوع قتل نفسی را مردود میداند و دیگری نگاهی است که آزادی را فضیلت میداند. این قتل راه ما را به رهایی باز میکند، ضمن اینکه ما در «ارتش سایهها» با اخلاق جامعهگرایانه مواجهیم؛ این مکتب اعتقاد دارد کاری خوب است که مورد پذیرش جامعه باشد یعنی اگر جامعهای آدمکشی را مجاز میشمارد شما ناچار به پذیرش آن هستید.
این نویسنده با اشاره به بیانات نظریهپردازان سیاسی بیان کرد: از نظر اشمیت، سیاست امری است که حاکم باید در لحظاتی دست به تصمیم بزند، در «ارتش سایهها» هم مشاهده میکنیم ابتدا یک هسته مقاومت شکل میگیرد و بر اساس آن تمایز اساسی بین دوست و دشمن ایجاد میشود، با دیدگاه اشمیت، آدمهایی مثل فیلیپ و لوک که در فیلم رهبران هسته مقاومت بودند، میتوانند در آن واحد تصمیم بگیرند، اعلام وضعیت اضطراری کنند و گاهی حتی به حذف نیروی خودی دست بزنند. این فیلم بیش از هر چیزی روایتی از مواجهه هر کدام از ما با اخلاق و پیچیدگیهای امر اخلاقی است.
میربابا باز هم به نظریه دیگری اشاره و عنوان کرد: بدیو میگوید آن جایی انسان زیر شکنجه وا میدهد که اراده درونی خود را از دست میدهد و خود را از دایره انسان خارج میبیند و البته تلاش حاکم هم همین است که او را به شرایط حیوانی دربیاورد و اتفاقا در این وضعیت هر قانونی بر فرد اعمال میشود. در «ارتش سایهها» مقاومت عبور از پذیرش مفهوم «قربانی بودن» در جو حاکم است از همین رهگذر میبینیم که هیچکدام از کاراکترها نمیپذیرند که قربانی هستند چون نجات پیدا کردن به مثابه قربانی، فرار کردن از وضعیت حاکم است به همین دلیل جبهه مقاومت میدان و وضعیت خود را ایجاد میکند.
وی در پایان گفت: یکی از نکات مهم این فیلم مبارزه درونی افراد و مبارزه شخص با تصمیمش است، ما میبینیم در فیلمی که میتواند بهشدت دلهرهآور باشد از موسیقی متن استفاده نمیشود چون از نظر کارگردان کشمکشها درونی است، از همین رو در بسیاری موارد کاراکترها را در نماهای تکی و تنها میبینیم. تکنیک گزارش گونه ملویل هم به این موضوع کمک کرده و حتی فیلم مستندگونه است. بازیها هم درونگرایانه هستند، چهره بازیگران سرد و یادآور درد آنهاست. در این فیلم فرانسه به مثابه یک زندان بزرگ است؛ در واقع کارگران میخواهد بگوید فرانسه یک زندان به وسعت یک سرزمین است البته بعدش میبینیم که این اشغال پایدار نیست.
ارسال دیدگاه