حس ناب‌ دیدار با رهبر معظم انقلاب

گلستان (پانا) - در شهریور ماه امسال به سازمان دانش‌آموزی جمهوری اسلامی ایران رفتم و با آقای عبادتی قائم مقام سازمان دانش‌آموزی دیدار و گفت‌وگویی کردم. در این گفت‌وگو صحبتی در مورد دیدار دانش‌آموزان با مقام معظم رهبری شد. از آ‌ن‌جایی که من خیلی مشتاق دیدار مقام معظم رهبری بودم آقای عبادتی قول دادند که در این دیدار من هم حضور داشته باشم.

کد مطلب: ۱۳۲۲۰۷۵
لینک کوتاه کپی شد
حس ناب‌ دیدار با رهبر معظم انقلاب

رسیدیم به آبان‌ماه، خانم سلطانی رئیس سازمان دانش‌آموزی استان گلستان و آقای میر سرپرست خبرگزاری پانا استان گلستان که در جریان این موضوع بودند، پیگیری می‌کردند که من برای دیدار با مقام معظم رهبری حضور داشته باشم. یک هفته مانده بود به ۱۱ آبان که با خانم مرادی مدیر عامل خبرگزاری پانا صحبت کردم و گفتند صحبتی که آقای عبادتی به شما گفته‌اند حتما انجام می‌دهند ولی باز هم من با آقای عبادتی صحبت می‌کنم.

روز دوشنبه بعد از پایان مدرسه متوجه شدم که از خبرگزاری پانا با من تماس گرفته شده‌، تماس گرفتم و به من گفتند که برای ۱۱ آبان دیدار دانش‌آموزان با مقام معظم رهبری از استان گلستان شما انتخاب شده‌اید و مشخصاتی از من گرفتند. دوشنبه شب حرکت کردم به سمت تهران و سه‌شنبه صبح به سازمان دانش‌آموزی جمهوری اسلامی ایران رسیدم و مشخصاتی دادم و به خوابگاه دانش آموزی رفتم که استراحت کنیم تا فردا که دیدار است. در آنجا یکی از دانش‌آموزان استان فارس هم بود و با هم آشنا شدیم و البته تا شب دوستانی از استان‌های زنجان و کردستان هم به خوابگاه آمدند و شب به یاد ماندنی کنار هم داشتیم.

بالاخره صبح شد و ما در حال آماده‌شدن برای دیدار با مقام معظم رهبری بودیم. قبل از رفتن از ما مصاحبه گرفتن که حس و حال ما قبل از دیدار با مقام معظم رهبری چیست. واقعا در آن لحظه نمی‌شد هیچ جمله‌ای وصف کرد برای حس و شوقی که برای دیدار داشتیم. من در آن زمان فقط می‌خواستم زمان هرچه زودتر بگذرد و بتوانم زودتر مقام معظم رهبری را ببینم. از سازمان دانش‌آموزی جمهوری اسلامی ایران ما را از زیر قرآن رد کردند و با دوستان دیگر سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سوی حسینیه امام خمینی (ره) که واقعا در آن لحظات شور و شوق باورنکردنی در دل ما بود که قرار است رهبر جمهوری اسلامی ایران را از نزدیک ببینیم.

بالاخره رسیدیم به حسینیه امام خمینی (ره) و بعد از عبور از بازرسی‌ها وارد حسینیه شدیم و بر روی صندلی نشستیم. در آن‌جا قبل از ورود مقام معظم رهبری سرودی را تمرین می‌کردیم که آن را در محضر مبارک ایشان بخوانیم. همه دانش‌آموزان منتظر بودند که مقام معظم رهبری تشریف بیارند و بعضی از دانش‌آموزی از جمله من دوست داشتیم صندلی‌های جلو بشینیم و مقام معظم رهبری را از نزدیک ببینیم. نمی‌دانم آن لحظات چگونه گذشت اینقدر که شیرین و لذت‌بخش برای ما بود.

من نگاهی به ساعت حسینیه امام خمینی(ره) می‌کردم و منتظر بودم که مقام معظم رهبری تشریف بیاورند، از شوقی که در دل من وجود داشت چندین بار به ساعت نگاه می‌کردم که هرچه زودتر مقام معظم رهبری را ببینم و بالاخره مقام معظم رهبری وارد جلسه شدند. چهره نورانی و با نشاط ایشان توجه من را جلب کرده بود. چهره‌‌اشان از آنچه عکس و فیلم‌ها خیلی زیبا‌تر بود. اصلا دلم نمی‌خواست که چشم از دیدن مقام معظم رهبری بر‌دارم. بیانات ایشان خیلی دلنشین برای ما بود و هر کلمه‌ای که ایشان می‌گفتند، درس‌های بزرگی برای ما دانش‌آموزان داشت.

در آن زمان اصلا نمی‌خواستم این ساعات دیدار ما به پایان برسد ولی ناگهان که به خودم آمدم دیدم نزدیک ساعت پایانی جلسه است. متوجه نشدم ساعت چگونه می‌گذرد چون محو نگاه و بیانات زیبای مقام معظم رهبری شده بودم. بعد از ساعاتی دل‌انگیز و رویایی جلسه پایان یافت و با لبیک یا خامنه‌ای دانش‌آموزان، مقام معظم رهبری رفتند. اما دانش‌آموزان در حسینیه ماندند و شعار می‌دادند که خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست. حدودا نیم ساعتی بود که از رفتن مقام معظم رهبری گذشته بود اما هنوز دانش‌آموزان در حسینیه بودند و شعار می‌دادند. این نشان می‌دهد که دانش آموزان نسل امروزی ما چقدر پایبند ولایت و انقلاب خود هستند. من اصلا دلم نمی‌خواست از حسینیه امام خمینی(ره) بروم. دوست داشتم بار دیگر مقام معظم رهبری را ببینم.

با اینکه نیم ساعت از دیدار ما با مقام معظم رهبری گذشته بود اما من و دیگر دانش‌آموزان دل ما برای چهره زیبای مقام معظم رهبری تنگ شده بود و می‌خواستیم دوباره ایشان را ملاقات کنیم. ناگهان متوجه شدم بعضی از دانش‌آموزان در برگه‌ای نوشته‌ای دارند می‌نویسند. داشتند برای مقام معظم رهبری درد و دل‌هایشان و خواسته‌های‌شان را می‌نوشتند و می‌دادند به مسئولی که در آنجا بود که به مقام معظم رهبری برسانند و من هم برای مقام معظم رهبری نامه‌ای نوشتم و گفتم برای اینکه در جهاد علمی بتوانم موفقیت‌های بزرگی را کسب کنم از شما خواسته‌ای دارم ابتدا سلامتی شما را می‌خواهم و بعد انگشتری از شما می‌خواهم که در آینده موفقیت‌‌هایی که کسب می‌کنم با دستی باشد که انگشتر شما در آن است.

از حسینیه امام خمینی(ره) خارج شدیم و با دوستانی که در شب گذشته کنار هم بودیم به سازمان دانش‌آموزی جمهوری اسلامی ایران رفتیم. زمانی که رسیدیم با دیگر دوستان دور هم جمع شدیم و بیانات مقام معظم رهبری را برای همدیگر تحلیل می‌کردیم. من در آن‌جا به فکر فرو رفته بودم که مقام معظم رهبری چقدر پدرانه و حکیمانه برای ما دانش‌آموزان صحبت می‌کردند و به خودم می‌گفتم کاش بشود سال بعد هم بتوانیم به دیدار ایشان بیاییم.

آن حسی که در دیدار با مقام معظم رهبری داشتیم هیچ‌وقت دیگر برای‌مان تکرار نخواهد شد زیرا واقعا یک حس خاص و لذت‌بخشی در این دیدار برای من و دیگر دانش‌آموزان بود و این دیدار روحیه ما را برای مبارزه با استکبار جهانی بیشتر می‌کرد.

دانش‌آموز خبرنگار؛ مهدی ممشلو

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار