کوروش خضری مطلق*
شروع حضوری مدارس با بوی ماه مهر
کازرون (پانا) - درس و مدرسه دو امر جدا نشدنی که به دلیل محدودیتهای کرونایی دو سال و اندی است از هم جدا شده و شرایط تحصیل و آموزش را برای دانشآموزان و معلمان سخت کرده است. درس و مدرسهای که پس از آغاز کرونا، نخستین باری است که همزمان با شروع فصل پاییز به صورت حضوری برگزار میشود. در اولین روز از بازگشایی مدارس در مهر ماه، برای تهیه گزارشی از حال و هوای این روزهای شلوغ مدارس به یک مدرسه سر زدیم.
جمعه، نخستین روز پاییز بود. در کل کشور بوی آغاز سال تحصیلی استشمام میشد و هر مدرسهای خود را برای جا دادن دانشآموزان در آغوشش آماده میکرد. احساس عجیبی داشتم؛ انگار برایم احساسی تازه و هم احساسی کهنه بود. پس از دو سال تحصیلی در مدرسهام، امسال اولین سالی است که آغاز سال تحصیلی را میتوانم در آنجا ببینم.
جامدادیام را برداشتم. مداد، پاککن، دو خودکار آبی، یک خودکار قرمز و مشکی و چند خودکار رنگی برای حاشیهنویسیهای کتاب و جزوه در آن قرار دادم و زیپش را کشیدم. دفترهای هر درس را مشخص کردم و با توجّه به برنامه فردا در کولهپشتیام گذاشتم. بهترتیب وسائلم را در کولهپشتی قرار دادم و آن را برای اولین روز مدرسه آماده کردم.
با ذوق و شوق کفشهایم را واکس زدم و پیراهن فرمم را اتو کردم. حالا نوبت آراسته کردن ظاهرم بود. به آرایشگاه رفتم و موهایم را کوتاه کردم. دیگر کاملاً برای رفتن به مدرسه آماده شده بودم. برای بیدار شدن فردا، ساعتم را تنظیم کردم و بهموقع به خواب رفتم.
صبح که برای نماز بیدار شدم از شادمانی دیگر خوابم نبرد. یعنی واقعاً قرار است امروز در اولین روز هفته، دوم مهر ماه به صورت حضوری به مدرسه بروم؟! دوش گرفتم و لباس فرمم را پوشیدم. کولهپشتیام را برداشتم و راهی مدرسه شدم. در راه کودکان و نوجوانانی را دیدم که با لبخندی بر لب راهی مدرسه خود میشدند.
به مدرسه رسیدم. هنگامی که پا به حیاط مدرسه گذاشتم و دوستانم را در حال صحبت کردن و قدم زدن در فصل پاییز دیدم، از فرط خوشحالی نزدیک بود بغض کنم امّا خود را کنترل کردم و پس از سلام و احوالپرسی با دوستانم، وارد راهرو شدم. باورش برایم سخت بود؛ پس از دو سال، یعنی بارش باران، ریختن و خش خش برگدرختان، باز شدن بخاری کلاس و... را در مدرسه خواهم دید؟!
دانشآموزان ورودی پایه دهم دبیرستان استعدادهای درخشان شهید دستغیب کازرون نیز از اینکه آغاز کلاسهای متوسطه دومشان حضوری است، بسیار شاد بودند و یک به یک با هم آشنا میشدند.
صف صبحگاهی دبیرستان برگزار شد. من مجری برنامه بودم و از قاری قرآن دعوت کردم تا به جایگاه بیاید. قرائتقرآن که آغاز شد، سکوت خاصی بر مدرسه حاکم گشت و قلوب همگان مورد تسخیر قرار گرفت.
پس از خواندن سرود ملّی جمهوری اسلامی ایران، مدیر دبیرستان استعدادهای درخشان شهید دستغیب کازرون به جایگاه آمد و ضمن تبریک به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید و هفته دفاغ مقدّس و تسلیت به دلیل ایام سوگواری دهه آخر ماه صفر، گفت: امروز من و همکارانم باید شاکر باشیم که پس از چند سال دوری اجباری میتوانیم شما را ببینیم و بر آموزش و تحصیل شما نظارت بیشتری داشته باشیم.
محمدحسن داوودی ادامه داد: همانطور که در مهر ماه کلاس، کتاب و... تغییر میکند و جدید میشود، باید ذهن خود را پاکیزه کنید و از آن برای کار های مفید استفاده کنید؛ همانند رزمندگان هشت سال دفاع مقدّس که جدای از ذهن خود از جسم خود نیز برای دفاع از مهین استفاده مفید کردند.
وی در پایان دانشآموزان پایه یازدهم دبیرستان را به یک بازید با موضوع هفته دفاع مقدّس دعوت کرد.
تک تک دانشآموزان توسط مربّی پرورشی دبیرستان زیر قرآنکریم رد شدند و به کلاسهای درس رفتند. زنگ اول درس حسابان ۲ داشتیم؛ دبیر وارد کلاس شد و با خنده همیشگی بر لبانش از تابستانمان پرسید که چه کارهایی را انجام داده و چقدر از مطالب را مرور کردهایم. زنگ تفریح بهصدا در آمد. هنگامی که پا به راهرو گذاشتم، دانشآموزان را دیدم دور یک بنر که در تابلو نصب شده بود، نگاه میکردند و مقامهای دانشآموزان را میشمردند؛ کادر دبیرستان بنری از مقامآوران مسابقات سال گذشته تهیه و نصب کرده بودند.
زنگ دوم نیز درس حسابان ۲ داشتیم و دبیر انبساط و انقباضِ افقی و عمودی را تدریس کرد و مثالهایش را حل میکرد و توضیح میداد.
نوبت به زنگ درس شیمی ۳ رسید. اولین سالی بود که با این دبیر کلاس داشتیم. در ابتدا قوانین کلاس را گفت و سپس برای تدریس وارد کتاب شد و از من خواست که از روی کتاب بخوانم. درس در مورد شویندهها بود. انگار انرژیام بینهایت شده بود و اصلاً احساس خستگی نمیکردم.
زنگ آخر دبیر درس هندسه ۳ وارد کلاس شد و برای انگیزه بخشیدن به ما در مورد قبولیهای کنکور سراسری ۱۴۰۱ کازرون گفت. سپس تدریس مبحث ماتریس را آغاز و مثالهایی در مورد آن حل کرد.
کم کم به لحظههای پایانی روز اول مدرسه نزدیک میشدیم. من و دوستانم مانند عاشقی که نمی تواند از معشوق خود دل بکند، نمیتوانستیم از مدرسه بیرون بیاییم. دلمان میخواست شب و روز در آنجا بمانیم و خاطره بسازیم.
کوروش خضری مطلق - دانش آموز پایه دوازدهم دبیرستان استعدادهای درخشان کازرون
ارسال دیدگاه