اسماعیل عبدلی*
توسعه کلانشهرها و ناخرسندیهایش
با گذشت نیمقرن از تدوین طرحها و برنامههای شهری از سوی هر یک از نهادهای مسوول، نه تنها شهر تهران و دیگر کلانشهرهای کشور بر حل مساله دست نیافتهاند، بلکه بر پیچیدگی موضوعات نیز افزودند و در پی عدم شناخت درست مسائل، بسیاری از سیاستها و برنامههای به ظاهر حل مساله شهری؛ خود به چالشها و بحرانهای قبلی اضافه کردند. معضلی که در کشور ما بهدلیل فقدان علتیابی ریشهای مسائل باید در گزاره تبدیل راهحل به مساله جستوجو کرد، عکس آن چیزی که در مدیریت راهبردی مصطلح شده است.
چرا مسائلی که کلانشهرهای ایران بهصورت فزاینده با آن روبهرو هستند در دور باطل سیاستهای کلان ایدهآلی و برنامههای اجرایی بدون نتیجه گرفتار شده است؟ آیا جز این نیست که درک درستی از مسائل پیچیده شهر و فهم عمیقی نسبت به مسائل آن وجود ندارد!
خلأ نگرش به شهر بهعنوان یک سیستم پیچیده و درهمتنیدگی مسائل شهری با عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی با محوریت رفتار انسانی، گریبانگیر کلانشهرهای کشور شده است. این سادهانگاری مسائل شهری بدون توجه به همگرایی ریشهای عوامل آن، همچنان که در رویکردهای نظری جریان دارد در حیطه برنامههای اجرایی نیز بسیار شدیدتر به پیش میرود و تمامی سازمانهای درگیر در حل چالشهای به وجود آمده کلانشهرها در چرخه باطل فهرست کردن مسائل و بررسی سادهانگارانه و شعارگونه آنها غوطهورند. سوالی که ذهن هر دغدغهمند مسائل شهری و شهروندان را به خود مشغول میکند، چرایی نپرداختن به چیستی شهر و ریشهیابی مسائل با توجه به پیچیدگی سیستم شهری و فقدان بازبینی و ابطال سیاستهای نامناسب گذشته و تدوین سیاستها و راهبردهای نتیجه محور نو با مسائل اکنون و پیش رو است. درک کلانشهرها در چارچوب فهم تاریخمند نسبت به مسائل آن که منعکس کننده شبکهای از عوامل پیچیده است، ایجاب میکند: ابتدا ماهیت شهر، پدیدههای شهری و همه روابط علّی و معلولی آن را که تاثیر متقابلی برهم دارند، شناسایی کرد و در پی آن در راستای حل مسائل بهصورت پایدار گام برداشت. صرف تاکید بر قطعیتها در دنیای بدون قطعیت، آزمون و خطا شدن سیاستها و راهبردهای ایدهآلگرایانه و اجرای آنها در قالب برنامههای اقدامی عملیاتی بدون نتیجه برای نظام مدیریت شهری کشور دستاورد دیگری نداشته است.
آسیبهای اجتماعی به مثابه پدیده نو در کلانشهرها که معلول شرایط اقتصادی و همچنین مهاجرت به کلانشهرها در پی نبود برنامههای آمایش سرزمینی یا عدم اجرای آن است، منجربه ابرچالشهای شهری و درگیر شدن بسیاری از سازمانها و نهادها به صورت مستقیم و غیر مستقیم در آن شده است که اکثر قریب به اتفاق آنها با پدیدههای آسیبهای اجتماعی مقابله به معلول میکنند تا اینکه به علتها و ریشههای در هم تنیده در مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن بپردازند. مسائلی از قبیل کودکانکار، زنان سرپرست خانوار، معتادان متجاهر، دستفروشان شهری، عدم مشارکت شهروندان در مسائل مدیریت شهری و... از این دست هستند. در مسائلی دیگری همچون آلودگی هوا نیز نزدیک به هفده سازمان و نهاد با وظایف و اختیارات متفاوت در جهت حل مساله آلودگی هوا تصمیمگیری و برنامههای اجرایی دارند و همین ویژگی نیز برای مسائلی همچون ترافیک صادق است. مخاطرات طبیعی شهری، کمبود منابع آب شهری و... از جمله مسائل و مشکلاتی است که همچون مسائل ذکر شده بهطور روز افزون کلانشهرها را به سمت بنبست مدیریت شهری و سیستم برنامهریزی بینتیجه سوق میدهد. چندوجهی بودن این مسائل و تاثیرگذاری و تاثیرپذیری آن بر ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در نظام همگرایی ریشهای مشهود است. در روی دیگر سکه، هدفی که امروز در محافل حوزه مدیریت شهری برای حل چالشهای کلانشهرها مطرح میشود و نوید امید میدهد، تصویب لایحه قانونی مدیریت شهری یکپارچه در نظام مدیریت شهری کشور است؛ درحالیکه در زمینههایی همچون قانون هوای پاک، مصوبه سال۱۳۹۶ مجلس شورای اسلامی که اختیارت گستردهای به سازمان حفاظت محیط زیست کشور در اجرای این قانون داده عملا ابتر و بینتیجه مانده است و در بین حقوقدانان این سرزمین بهعنوان قانون به ظاهرمعتبر که در باطن کارآیی چندانی ندارد شناخته میشود و هرسال شاهد تشدید مساله در این بحران شهری و محیط زیستی هستیم و با توجه به عدم ریشهیابی درست مساله در بحرانهای شهری میتوان چنین سرنوشتی را برای لایحه مدیریت یکپارچه شهری و دیگر لوایحی همچون لایحه درآمدهای پایدار شهرداریها و دهیاریها که مدیریت شهری به آنها امید بسته است، متصور شد. از این رو آنچه بهصورت تجربه تاریخی یا پراکنش جغرافیایی کلانشهرها در گستره جهانی استنباط میشود، با وجود تصویب چنین قوانینی، همچنان با این مسائل و چالشها مواجهند که نخبگان و متخصصان حوزههای سیاستگذاری و برنامهریزی را برآن داشته تا بر این حقیقت اعتراف کنند که شکلگیری گفتمان شناخت درست و ریشهیابی چالشها و مسائل کلانشهرها، اساس و شرط لازم بر حل آن است. پرسشی که در چارچوب شناخت ریشهای و فلسفی کلانشهرها و همچنین دیگر شهرهای کشور به ذهن متبادر میشود، چرایی عدم الگوی مناسب توسعه شهری است، که از علائم آن میتوان به بینظمی در یک شیوه تولید مشخص و منسجم اشاره کرد که فلسفه وجودی شهرها در چارچوب سیاست اقتصادی پایدار منطبق بر مزیتها و پتانسیلهای محیطی و ملی در ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و طبیعی مشخصی شکل نگرفته یا به عبارتی در جریان گسترش بیرویه شهرها نقش ماهیتی منتج از تکامل تاریخی خود را فراموش کرده است.
کلانشهر تهران باتوجه به اینکه الگوی سایر کلانشهرهای کشور و پیش گام در توسعه شهری است، بهعنوان مرکز اداری - حکومتی و تجاری، عبور از ارتباط ارگانیک اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آن با مناطق پیرامون مورد نقد واقع میشد که چرا گریبانگیر شرایط متاثر از ورود و گردش کالا و سرمایه خارجی شده، اکنون در محاقی عمیقتر در جریان چرخه باطل به ظاهر توسعهای گرفتار شده که میتوان از آن بهعنوان سرطان توسعه مدیریت شهری یاد کرد که مصداق بارز آن شکلگیری اقتصاد مسکن بهعنوان موتور محرک اقتصاد شهری است که آنچنان در این هدف گرفتار شده که بازگشت به نقش توسعهای شهر تهران با توجه به ماهیت ذاتی خود عملا غیر ممکن شده است.
آنچه محور رشد کلانشهر تهران و دیگر کلانشهرهای کشور قرار گرفته است نه سیاستگذاریها و برنامهریزیهای منطبق بر الگوی توسعه برآمده از سنت فکری برنامهای خاص یا جریانات تفکری عقلانیت محور بلکه منافع گروههای قدرتمند، رانتهای شهری، سوداگری زمین وایجاد سازمان فضایی و روابط اجتماعی متاثر از توزیع فضایی نابرابر در کلیه ابعاد و بازتولید آن.شرایطی که تداوم وضعیت شهرنشینی مرکز پیرامون را همچنان در پی خواهد داشت. سرانجام، برای دستیابی به فهمی درست از مفهوم و ماهیت شهر، نخست باید از حیث هستیشناختی در آن بازاندیشی کرده تا نسبت به کلیت و تمامیت شهر در فضای وجودی آن بینشی ژرف بهدست آوریم و از این رهگذر به دانایی و خردی که در شهر نهفته و باید منطبق با واقعیت کلانشهرها باشد، دست یابیم. متمرکز شدن به جنبهای از موضوعات خاص بدون محوریت کلنگر و دیدگاه سیستمی به شهر، نتیجهای جز گمراه شدن در هزارتوی مسائل ندارد و به این قرار، نمیتوان با رویکرد سادهانگارانه، جزئینگری و جزماندیشانه مدعی حل و فصل مسائل شهری شد.
*پژوهشگر حوزه سیاستگذاری و برنامهریزی شهری
منبع :دنیای اقتصاد
ارسال دیدگاه