حکیمه علیخانی*
عاشورا، مکتبی با درسهای فراوان
واقعه عاشورا و حماسههایی که در آن خلق شد همچون مکتبی است که درسهای بسیاری را به ما میآموزد.
نام محرم را که میشنویم اولین چیزی که در ذهن اکثر ما تداعی میشود، واقعه عاشوراست. همه ما محرم را با عاشورا میشناسیم. شنیدن نام محرم مراسم پر شور عزاداری حسینی را در اذهان ما به تصویر میکشد.
ماه محرم صدای پای قافله حسین(ع) را در گوش ما زمزمه میکند. صدای گریههای دردانه سه ساله حسین بن علی و فرزندان خردسال خاندان پیامبر که در پی یک جرعه آب از شدت تشنگی فریاد العطش سر میدادند.
ماه محرم برای ما، قصه پر غصه کربلا را روایت میکند. قصه حسین، همان مردی که همچون پدر، شیری در راه خدا بود و برای اینکه حق، قربانی ظلم و جفا نشود، مرگ با عزت را به زندگی با ذلت در زیر سایه دشمنان ترجیح داد و نه تنها خود، بلکه کل خانواده و هفتاد و دوتن از انسانهای حقطلب که یاران با وفای آن حضرت بودند، در مقابل لشکر چندهزار نفرهای که وجودشان آکنده از کفر و ستم بود؛ ایستادند و همگی شربت شهادت را سر کشیدند.
امام حسین(ع) از مکتب عاشورا درس ایثار و استقامت را به یادگار گذاشت. ایثاری که اگر سرتاسر دنیا مملو از قلم شود، همه دریاها مرکب شوند و برگهای رنگین درختان به دفتری برای نوشتن تبدیل شوند؛ باز هم نمیتوانند آن را بهطور کامل به تحریر در آورند. حسین بن علی برای اینکه در صحرای کربلا این ایثار را خلق کند، لحظه جانکاه جان دادن پسر جوانش حضرت علی اکبر را با چشم دید. نظارهگر تیر خوردن طفل ۶ ماهاش شد. لحظه ضربت خوردن دردانه بردارش حضرت قاسم(ع)را مشاهده کرد. شهادت جگرگوشههایش در مقابل چشمان او، خنجر به قلبش میزد و آسمان چشمانش را بارانی میکرد. اما او با همان قلب خرد شدهاش، با چشمانی که دریایی از اشک بودند و کمری که از داغ عزیزان شکسته شده بود؛ ایستاد و جنگید تا نگذارد ظلم از حق پیشی بگیرد. گویی تنها چیزی که تکههای خرد شده قلب او را به هم میچسباند و به او توانی دوباره برای نبرد میداد، ایمان و توکل او به خدا بود ایمانی که پس از هر بار آزرده خاطر شدن از دیدن شهادت فرزندان به سراغ او میآمد و در گوش او زمزمه میکرد که ای فرزند پیامبر، همانا پروردگارت یاریرسان توست.
درس معرفت و ادب را باید از حضرت عباس(ع) آنگاه که بر سر رود فرات رفت؛ آموخت. همان لحظهای مشت خود را پر از آب کرد خواست که بنوشد ناگه لبان خشک فرزندان حسین(ع) که از فرط تشنگی کبود شده بودند در ذهنش نقش بست. قلب آن حضرت که دریایی از معرفت بود نمیتوانست بپذیرد که خود سیراب است اما در گوشهای دیگر فرزندان برادر، تشنه ماندهاند. گرچه دستان مبارک آن حضرت با شمشیر آلوده به ستم دشمنان قطع شد اما عَلَم معرفت او همچنان برای پیروان آن حضرت، برافرشته است.
و اما قرعه برای سختترین درس به نام حضرت زینب افتاد؛ او که قلبش از داغ پدر و مادر زخم شده بود. این بار دشمنان در صحرای کربلا زخم دیگری را بر روی قلب او نشاندند. او یکی پس از دیگری خبر شهادت عزیزانش را میشنید و دلش به دریایی از خون تبدیل میشد. حضرت زینب در حالی که وجودش در داغ حسین و فرزندانش میسوخت؛ برای دلداری خانواده آرامش خود را حفظ میکرد و صبر پیشه میگرفت تا درد آنها را تسکین دهد. سنگ صبور فرزندان حسین(ع) میشد تا در فراق پدر، بر روی شانههای وی اشک بریزند و آرام گیرند. چراکه میدانست بعد از حسین او تکیهگاه خانواده است و اینگونه بود که صبر با نام زینب معنا گرفت و درسی دیگری از مکتب عاشورا شد.
کربلایی که روزی آسماناش از خون طفل خردسال امام حسین(ع) رنگین شده بود و رود فراتاش از تشنگی فرزندان پیامبر، شرسمار؛ همان سرزمینی که لحظه به لحظه کشتهشدن حسین و یارانش را به چشم دید، سالهاست که شاهد زائرانی است که از کوچک و بزرگ عاشقانه برای زیارت مرقد امام حسین(ع) کیلومترها راه را طی میکنند. گذر این سالها نه تنها باعث فراموش نشدن واقعه عاشورا نشد بلکه سال به سال بر شور و حال و هوای عزاداری امام حسین(ع) رنگ و بویی تازه میبخشد. قیام آن حضرت نیز همچون چراغی است که راه را برای مبارزه حق علیه باطل روشن میدارد.
بعد از امام حسین(ع) انسانهای بسیار دیگری پا جای پای او گذاشتند و پرچم ایثار و استقامت آن حضرت را همواره بالا نگه داشتند. انسانهایی که از پیر و جوان در جبهههای جنگ با صدام، همان یزید زمان جنگیدند و عاشورای دیگری را خلق کردند.
اکنون نیز نوبت به ما رسیده است تا با سرمشق قرار دادن درسهای عاشورا ادامه دهنده راه حسین (ع) و یارانش باشیم.
* دانشآموز خبرنگار
ارسال دیدگاه