پدر کاریکاتور ایران؛ از آلمان تا کافه ثالث
اولین کسی که کاریکاتور شاه را کشید، چه کسی بود؟/ ماجرای ممنوع الکاری درمبخش قبل از انقلاب چه بود
تهران (پانا) - کامبیز درمبخش مسیر طولانی را برای پدر هنر کاریکاتور ایران شدن طی کرده بود. از ۱۴ سالگی که وارد مطبوعات میشود تا پیش از انقلاب که کاریکاتورهای شاه را میکشد و دائم به ساواک توضیح میداد تا روزگاری که در آلمان برای درس خواندن و بار دوم برای کار میگذراند و شهرت جهانی پیدا میکند. این اواخر هم در کافه ثالث مینشست و طرح میزد تا ماجرای کرونا شروع شد و بازهم علیرغم اینکه در سن ۷۹ سالگی بود دست از تلاش برنداشت و کارش شده بود کرونانگاری و انتشار در صفحه اینستاگرامش.
چهارسال پیش که از او پرسیدند در ۷۵ سالگی از چه چیزی بیشتر از همه میترسی و «کامبیز درمبخش» عنوان میکند که از مریضی، کمتر کسی فکر میکرد روزگاری بیاید که مریضی به نام کرونا اینگونه هنرمندان نامدار این آب و خاک را به کام مرگ بفرستد. کامبیز درمبخش ظهر امروز۱۵ آبان بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
کرونانگاریهای درمبخش در اینستاگرام
«کامبیز درمبخش» از جمله هنرمندانی بود که تجربه سالها فعالیت مطبوعاتی و همکاری با نشریات معتبر داخلی و خارجی باعث شده بود به سادگی از کنار اتفاقات روزمره عبور نکند و حتی اگر در فضای رسمی رسانه امکانی فراهم نباشد، در فضای مجازی با قلم و کاغذ به رویدادهای مختلف واکنش نشان دهد. درمبخش این اواخر و پس از همهگیری ویروس کرونا در صفحه اینستاگرام خود آثار «کرونانگاری» منتشر میکرد.
این هنرمند ۷۹ ساله از همان نخستین روزهای اعلام خطر شیوع ویروس کرونا در کشور و لزوم ترغیب مردم به قرنطینه خانگی، دست به کار شد و آثاری را مرتبط با موضوع ویروس کرونا در صفحه شخصی خود منتشر می کرد. وی حتی در شرایطی که عزادار از دست دادن برادرش «کیومرث درمبخش»، فیلمساز و عکاسی که بر اثر کرونا درگذشت، بود مصممتر از قبل با انتشار آثارش مردم را به ماندن در خانه دعوت میکرد.
کافه ثالث محل کار درمبخش
درمبخش سالها بود که صبحها در کافهثالث مشغول کشیدن طرح و کاریکاتور بود و تا ۷۹ سالگی همچنان پرکار بود. نمایشگاههای متعددی برپا کرده بودد و کاریکاتورهای او را مجلات و روزنامههای زیادی هر روز کار میکردند. وی برنده جایزههای مختلفی در بزرگترین و معتبرترین مسابقات بینالمللی کاریکاتور ژاپن، آلمان، ایتالیا، سوئیس، بلژیک، ترکیه، برزیل، یوگسلاوی و… شده بود. آثارش در موزههای معتبر جهان ازجمله در موزه هنرهای معاصر تهران، فرهنگستان هنر خانه صبا، کتابخانه ملی، مان هنر نو، موزه سندیکای گرافیستهای ایران، موزه آوینیون پاریس، موزه کاریکاتور بازل سوئیس، موزه کاریکاتور گابروو در بلغارستان، موزه هیروشیما در ژاپن، موزه ضدجنگ یوگسلاوی، موزه کاریکاتور استامبول در ترکیه، موزه کاریکاتور ورشو در لهستان و مجموعه شهرداری شهر فرانکفورت آلمان نگهداری میشود. فکرها و ایدههای کامبیز درمبخش در کتابهایی چون بدون شرح، دفتر خاطرات فرشتهها، کتاب کامبیز، المپیک خنده، سمفونی خطوط و کتابهای دیگر.منتشر شده است.
سوژه امید و آزادی برای انتقال حس خوب به مخاطب
در آثار درمبخش دو مفهوم آزادی و امید بسیار پررنگ است زیرا وی معتقد بود زمانی کاریکاتور هنر اعتراضی بود ولی بهتدریج این موضوع کمرنگ میشود و علت در این میداند که سیاستمداران به حرفهای هنرمندان گوش نمیدهند. وی عنوان کرده بود: «سیاستمداران نهتنها اهمیتی نمیدهند که علیهشان انتقاد شده، بلکه در خارج از کشور هم خیلی از این سیاستمداران، اگر چیزی راجعبه آنها کشیده نشود، ناراحت میشوند، چون دوست دارند مطرح باشند. حتی بسیاری از مواقع میروند کاریکاتوری که از آنها کشیده شده را میخرند و به دیوار دفترشان نصب میکنند، یعنی برایشان دیگر تبدیل به یک امتیاز شده و اینقدر مهم شده که راجع به آن صحبت و انتقاد میکنند که چرا کاریکاتوریستها آنها را نکشیدهاند. مثلاً در زمان جنگ ویتنام همه اعتراض میکردند. وظیفه کاریکاتور این بود که جنگ چیز بدی است یا صلح چیز خوبی است اما الان آنقدر در دنیا بیعدالتی زیاد شده و فجایع زیاد است که شما دیگر نمیتوانی بیایی چیزی بکشی و به مردم بگویی که الان بیعدالتی و جنگ و دیکتاتوری هست. واقعیتها خیلی جلوتر و تلختر از آن چیزی است که شما میخواهی مطرح کنی. مردم امروز آگاهتر
شدهاند و دیگر نیاز نیست به آنها بگوییم که صلح چیز خوبی هست و جنگ چیز بدی، چون آنها با گوشت و پوست خودشان حس میکنند و هر شب در تلویزیون میبینید که مردم پودر شدند، خاکستر شدند، سوختند و بچهها بمباران شیمیایی شدند و انواع و اقسام اینگونه فجایع را. برای همین کاریکاتورهای من این روزها امید دارند. درواقع من رسیدهام به جایی که بیایم و یک حس خوب را به مردم بدهم. مردم و ملتهای مختلف از شدت دیدن این فجایع، ذهنشان آلوده و فکرشان تلخ شده. برای همین تصمیم گرفتم با کار خودم امید بدهم، روی زخمهاشان مرهمی بگذارم و از آن حالت بیرونبیاورمشان. این یک حس خیلی معمولی خندیدن یا غش و ریسه رفتن نیست و خب عکسالعملها را میبینم و به من میگویند و خودم هم میفهمم که به آن نقطه رسیدهام که به بینندهام یک حس خوب منتقل کنم.»
ماجرای ممنوع الکاری درمبخش قبل از انقلاب
کامبیز درمبخش جزو اولین کسانی بود که کاریکاتور شاه را در روزنامه آیندگان کشید دقیقاً در زمانی که شاه هنوز ایران بود. وی تعریف میکند که کاریکاتوری کشیده بود که شاه در جزیرهای تنها بود، یک مُهر و استامب داشت که این مهره بوسه بود و میزد به دست خودش. وی درباره ممنوع الکاری اش در دوران پیش از انقلاب گفته بود: «اواخر دورهشاه بود، حدود سالهای ۵٢ تا ۵۴، یکسری کار در روزنامهآیندگان کشیدم. در آن روزنامه هفت هشتسال بود که کار میکردم و بهترینکارهای ژورنالیستیام را که کاریکاتورهای روز بود، در صفحه نخست آیندگان چاپ میشد. خیلی هم تند و شدید بود؛ علیه مسائل سیاسی که در مملکت اتفاق میافتاد. در همان روزنامه من کارهایی را شروع کردم که خارجیها در مطبوعاتشان چنین کارهایی میکردند، یعنی کاریکاتورهای بدون شرح را شروع کرده بودم و خیلی هم دوستشان داشتم. همزمان هم کارهایی راجع به اتفاقات روز و کارهای هنری میکشیدم که فهم آنها برای مردم کمی مشکل بود. یک مجله لایی در روزنامه آیندگان به نام «آیندگان ادبی» درمیآمد که خیلی از روزنامهنگاران درجه یک آن موقع در آنجا مقاله مینوشتند و از من خواستند که در هفته یک صفحه
بدهم. من هم آمدم در مینیاتورهای ایرانی تغییر و تحولی به وجود آوردم؛ یعنی از ساخت آن برای مطرحکردن یکسری مسائل سیاسی مثل حمله مغولان به ایران، کتابسوزیها و… استفاده کردم که سمبولیک بودند. من با سانسوری که ساواک اعمال میکرد و اتفاقاتی که آن سالها میافتاد، اینها را هوشمندانه ادغام کردهبودم و مسائل را مطرح میکردم. مثلا شاهی را که در مینیاتور میکشیدم، رفته بودم مطالعه کرده ، کلی کتابهای مینیاتور را ورق زده و هزاران اثر دیدهو حتی به این نتیجه رسیدهبودم که کارم را تلفیق کنم. آن روزها کسی اینکار را نکرده بود که طنز و سیاست را تلفیق کند. چون همیشه مینیاتور در خدمت دربار بود و من برای نخستینبار خواستههای مردم را مطرح کردم. مثلا یکی از کارهایم این بود؛ دو تا سرباز بودند که سیگار خود را با کتاب آتش زدند، البته این کار و چند کار دیگر در موزه هنرهای معاصر هست جالب است که در همان زمان، شاه اینها توسط آیدین آغداشلو خریداری شد. نمونهدیگر میلیتاریست خونخوار بود. آن موقع داستان این بود که ساواک یک عده از تودهایها را استخدام کرده بود، چون خودشان که نمیفهمیدند؛ تودهایها درواقع اینکارها را برای آنها
ترجمه و تفسیر میکردند. بعد هم یکبار برای بازجویی مرا به وزارت اطلاعات و جهانگردی بردند که در خیابان کاخ بود. هر چیزی که کشیده بودم را گذاشتند روی میز و گفتند اینها چیه که میکشی و توضیح بده! البته من هم فکر کردهبودم که اگر ساواک سوال کرد، من یک معنای دومی را برای آنها توضیح بدهم. مثلا مینیاتوری کشیده بودم که فردی ماسک زده و هوای آلوده است. آن موقع مقصود من خفقان بود، نه آلودگی طبیعی هوا ولی من به ساواکیها میگفتم این به خاطر آلودگی هواست که ماسک زده. وزیر اطلاعات آن روز آمد داخل اتاق و دید که دارند از من بازجویی میکنند، پرسید: «ایشون چی کار کرده؟» جواب دادند: «داره ادای عبید زاکانی رو در میاره!» دو بار مرا ممنوعالقلم کردند که چند ماهی طول کشید تا دوباره برگشتم و کار کردم. وقتی که برگشتم اینبار داریوش همایون، مدیر روزنامه میگفت که میخواهی روزنامه را تعطیل کنی، بعد هم که اواخر او از آنجا رفت و آیندگان را شورای سردبیری اداره میکرد.»
ارسال دیدگاه