گفتوگو با افشین موسیوند، مربی کانون پرورشی به بهانه نامزدی کتابخانههای سیار در جایزه آلما
نگذاریم هیچ کودکی از کتاب محروم بماند
تهران (پانا) - تا همین چند سال قبل همدم همیشگی پاژن سبز رنگ نه چندان روبه راهی بود که برای گذر از پیچ و خم جادهها چارهای جز همراهیاش نداشت. حالا تجهیزات بیشتری دارد و با خیال آسودهتری کتابها را بار ماشین میزند و روانه روستاهایی میشود که بچههای قد و نیمقد زیادی در آنها انتظارش را میکشند.
بهگزارش ایران، «افشین موسیوند» از مربیان برگزیده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. وقتی صحبت بچهها و کتابخوانی میشود مربیگری را شغل و حرفهاش نمیداند. سفت و سخت تأکید میکند:«این برای من شغل نیست، زندگی است؛ دیدن لبخندی که این کتابها به لب بچهها مینشانند به همه سختیهای آن می ارزد.» ۱۰ سالی میشود که وظیفه کتابرسانی به روستاهای مناطق مرزی ارومیه را به عهده گرفته. او مسئول یکی از کتابخانههای سیار مناطق روستایی شهر ارومیه است؛ یکی از همان کتابخانههایی که امسال از کشورمان نامزد دریافت جایزه «آسترید لیندگرن (آلما)» شده؛ جایزهای که در عرصه جهانی ادبیات، از نظر بزرگی و اهمیت در جایگاهی بعد از نوبل ادبیات قرار میگیرد. گفتوگوی امروزمان را با افشین موسیوند، مربی کتابخانه سیار روستایی ارومیه میخوانید.
گفتوگو را با خبر نامزدی «کتابخانههای سیار» کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در جایزه بینالمللی «آسترید لیندگرن» آغاز کنیم. از آنجایی که شاید خیلی از مردم اطلاعی از کم و کیف این طرح کانون پرورشی نداشته باشند نکاتی درباره کلیت اجرای آن در کشورمان بگویید.
آغاز اجرایی شدن این طرح به چند دهه قبل بازمیگردد؛ با اینحال مسئولان کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان طی تمام این سالها با جدیت تمام آن را پیگیری کردهاند. آنچنانکه امسال شاهد نامزدی کتابخانههای سیار در این جایزه سوئدی هستیم؛ رویدادی که در عرصه جهانی در جایگاهی بعد از نوبل ادبیات قرار میگیرد. تا آنجا که من مطلع هستم اغراق نیست که بگویم متولیان امر سنگ تمام گذاشتهاند. یکی از مهمترین رسالتهای این جایزه را میتوان در تلاش برای کشف و پرورش استعدادهای تازه در بین کودکان و نوجوان ساکن در مناطق خاصی از کشورمان دانست. برگزارکنندگان این طرح نخست بهدنبال امکانی برای دسترسی عموم به کتاب هستند. کشف این استعدادها، گذشته از کتابخانههای سیار از قلب مراکز فعال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سراسر کشورمان هم رخ میدهد. اینها مراکز ثابت کانون پرورشی هستند و کتابخانههای سیار در تکمیلشان به شمار میآیند. به گمانم مربیان این کتابخانههای سیار یکی از مهمترین مشاغل در حیطه کارهای فرهنگی محسوب میشوند؛ البته نه از جهت اینکه خودم یکی از اینها هستم؛ بیشتر از این بابت که حالا اهمیت این حرفه و اثرگذاری آنها را
درک میکنم. مشابه این اقدام در عرصه جهانی هم قدمت قابلتوجه و طرفداران بسیاری دارد که با عنوانهایی همچون Bookmobile و mobile library از آن یاد میشود. این شیوه کتابخوانی قدمت قابلتوجهی در سطح دیگر کشورها دارد که نمونههای جالبی از این شیوه در فضای مجازی و شبکههایی نظیر اینستاگرام هم دیده میشود. حتی در همین رابطه هشتگهای مختلفی هم قابل جستوجو است.
مبنای خدماترسانی این کتابخانهها بر مناطق محروم گذاشته شده یا روستاهایی که لزوماً مرزیاند؟ بر مناطق خاصی متمرکزشدهاند؟
عمده تمرکز این کتابخانهها به روستاهای مرزی و نقاط محروم است که امکان برقرار کردن کتابخانههای دائم برای آنها ممکن نیست. فرقی ندارد که در نقاط مرزی باشند یا نه. در برخی موارد برای آنکه کتاب به دست بچهها برسد حتی کتابها را پشت اسب میگذارند و به نقاطی که امکان عبور و مرور خودرو نیست میبرند. از طریق کتابخانههای سیار، کتاب از سوی مربیان کانون بهدوراز دسترسترین روستاها هم ارسال میشود؛ روستاهایی که برخی از آنها در مرز ایران با دیگر کشورها هستند. در این بین میتوان از فضای مجازی هم بهره گرفت، خود من از طریق اینستاگرام اطلاعات و نکات لازم را با این بچهها به اشتراک میگذارم که بسیار هم استقبال میکنند. این یکی از مهمترین رسالتهای کانون است، اینکه هیچ کودک و نوجوانی از کتاب محروم نماند.
شما به فضای مجازی و اینستاگرام اشاره کردید، لازمه بهرهمندی از این فضا دسترسی به تکنولوژیهای ارتباطی است. از طرفی تأکید دارید اساس خدمترسانی این کتابخانهها بر مناطق محروم و روستایی استوار است؛ چه میزان از این بچهها به امکانات اینچنینی دسترسی دارند؟
اغلب خیلی کم. بههرحال وقتی بحث مناطق محروم و کم برخوردار در میان باشد مسلم است که خبری از امکانات خوب مالی نیست. والدین بیشتر اینها درآمد چندانی ندارند و بهراحتی قادر به تهیه تکنولوژیهای مدرن ارتباطی نیستند. از همین بابت هم وقتی آموزش مدارس آنلاین شد شاهد راهاندازی پویشهای متعددی برای خرید موبایل و تبلت برای دانشآموزان این مناطق بودیم. هرچند که همچنان دسترسی مطلوبی به این وسایل ندارند. البته این مسأله نقاط قوتی هم دارد، از آن جمله که همچنان طبیعت و فضای زیبای آن بر چگونگی سپری شدن دوران کودکی این بچهها تأثیر پررنگی دارد. شما به کودکی بچههای شهرهای بزرگی همچون تهران نگاه کنید، آنجا خبری از بازیهای گروهی و بهرهمندی از طبیعت نیست. این بچهها حتی آنهایی که چنین امکاناتی در اختیار دارند همچنان این شیوه بازی و زندگی را دوست دارند. همان معدود بچههای این مناطق که دسترسی به موبایل و تبلت دارند هم چندان غرق این فضاها نشدهاند.
فعالیت کتابخانههای سیار به چه طریقی است؟
در فصلهای پاییز، زمستان و بهار ارتباطمان از طریق مدارس است، در تابستان که دیگر خبری از مدرسه نیست فضای مسجد به کمکمان میآید. البته هرازگاهی هم فعالیتهای علمی در طبیعت داریم. آنقدر بچهها علاقهمند فعالیتهای فرهنگی هستند که حتی اگر موبایل هم داشته باشند همراه خود نمیآورند و ترجیح میدهند درگیر آن فضای دوستداشتنی و بازیهای محلی شوند و از کتاب و کتابخوانی و قصه لذت ببرند تا سرشان در گوشی و تبلت باشد.
با این تفاسیر بهرغم اینکه بچههای مناطق محروم از امکانات زندگی شهری محروم هستند اما کودکیشان بیشتر به چیزی که باید نزدیک است!
بله، البته دراینبین از هنر مربیان کانون هم نمیتوان صرفنظر کرد. این رسالت همه افشین موسیوندیهاست که آموختههای خود را به بچهها انتقال بدهند. نهفقط بچههای روستا، بلکه همه کودکان و نوجوان به حضور در جمعهای اینچنینی و گوش سپردن به قصهها نیاز دارند؛ بویژه قصههای فولکلور که ریشه در فرهنگ سرزمینمان دارند.
در رابطه با کتابخانههای سیار قدری هم از تجربه خودتان بگویید؛ شما در زمره مربیان برگزیده کانون هستید. چه مدت است که این کار را انجام میدهید و به چه روستاها و مناطقی میروید؟
حدود ۱۰ سالی میشود. از تیرماه سال ۱۳۹۰ کارم را بهعنوان مربی در این نهاد مقدس شروع کردم؛ بر این واژه تأکید دارم چرا که حوزه کودک و نوجوان، عرصهای است که پایه و اساس یک جامعه را تشکیل میدهد. در منطقهای که مشغول فعالیت هستم بیشتر از ۲۲ روستا را تحت پوشش داریم. هر روز به ۲ روستا سر میزنم، از شهر ارومیه ۱۰۰ تا ۱۳۰ کیلومتر طی میکنم تا به روستاهای موردنظر برسم.
روستاهایی که به آنها مراجعه میکنید مشخصه خاصی دارند؟
نه، تنها مشخصهشان بحث دسترسی نداشتن به کتابخانهها است؛ روستاهایی که من و همکارم پوشش میدهیم سمت «ترگور» و نوار مرزی ترکیه هستند. بخشی از اینها با ترکیه و قسمتی هم با عراق مرز مشترک دارند.
تأمین منابع کتابخانههای سیار را خود کانون به عهده دارد یا اهالی نشر و تشکلهای مردمی هم در این زمینه همکاری دارند؟
از آنجاییکه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خودش در زمره مراکز تولید محتوای فرهنگی، در بخشهای مختلف از جمله کتاب است این منابع اغلب از سوی خود کانون پرورشی تأمین میشوند. تا جایی که مطلع هستم، یک سری ناشرها هم با نظارت خود کانون در این زمینه همراهی میکنند. درباره روستاهایی که از نظر جمعیتی، تعداد دانشآموزان آنها به ۱۰ نفر هم نمیرسد ما قادر به فعالیت نیستیم. اینجا گروههای مردمی به یاریمان میشتابند تا کتاب را به دست بچهها برسانیم.
در بحث انتخاب کتاب، بویژه برای مخاطبان کم سن و سال با یک سری ضرورتها مواجه هستیم. بویژه اینجا که مسأله مناطق کم برخوردار و محروم درمیان است؛ با توجه به این مسأله در تأمین منابع کتابخانههای سیار ملاک خاصی مدنظر است؟
مهمترین نکته همان رعایت ردهبندی سنی است. در غیر این صورت در انتخاب آثار محدودیت موضوعی خاصی نداریم، بچهها باید حق انتخاب داشته باشند. مخزن کتابخانهای که مسئولیت آن با من است حدود ۶ هزار کتاب دارد. تلاش میکنم تا حد امکان آثار متنوعی پیش روی بچهها بگذارم.
استقبال بچهها از کتابها چطور است؟
شاید باورتان نشود اما گاهی که متوجه پرمخاطب بودن کتابی میشوند سر آن رقابت میکنند. حتی به من تذکر میدهند که آقای موسیوند دفعه دیگر فلان کتاب را طوری بیاورید که قاطی باقی کتابها نشود. بعضی اوقات آنقدر شیفته یک کتاب میشوند که بارها آن را تمدید میکنند.
تصویری که از کتابخانههای سیار در فضای مجازی اغلب دیده میشود اتوبوسهای قدیمی و رنگارنگ است؛ اما با توجه به مسیر دشوار رفتوآمد به برخی روستاهای مرزی بعید است که خودرو کتابخانهای که شما مسئول آن هستید هم چنین وسیلهای باشد!
اتفاقاً در برخی منطق کشورمان، کتابخانههای سیار همان اتوبوسهای رنگارنگی هستند که گفتید، اما برای مناطقی که رفت و آمد به آنها دشوار است اتوبوس به کار نمیآید. محدودهای که پوشش آن با من است مسیرهای دشواری دارند و برای آنها به خودروهای شاسی بلند نیاز است. اما خب آن ابتدای همکاریام، کانون وسع مالی لازم را نداشت که خودروی مناسبی در اختیار بگیریم. این کار را با «پاژن لندرور» انجام میدادم. کمکم که فرسوده شد دیگر امکان رفتوآمد به مناطق بدمسیر را نداشت. مسیرهای ناهموار استهلاک ماشین را هم بالا میبرند. هرچند که همان خودروی پاژن، سالهای بسیاری همراهیام کرد، حتی در سرمای طاقت فرسا. بخاری ماشین جواب نمیداد و ناچار بودم پتو همراه خودم ببرم. حالا شرایط بهتر است و برای این رفتوآمدها کاپرا در اختیارم گذاشتهاند.
بهطور میانگین چند کتاب با این کاپرا همراه دارید؟
حدود ۶ هزار کتاب در اختیار دارم، اما اگر کتابهایی که هر دفعه همراه میبرم به ۷۰۰-۶۰۰ کتاب برسند خوب است. هرچند که به نظرم فراتر از تعداد کتابها، بحث تنوع آنها هم مهم است. این طور بچهها حق انتخاب بیشتری دارند. کتابها را که بگیرند حدود دوهفتهای فرصت برای مطالعه دارند.
طی یک دههای که از آغاز فعالیتتان میگذرد، ارتباطتان با بچهها چطور است؟
نمیگویم با همه آنها، اما با اغلبشان حتی از طریق فضای مجازی هم در ارتباط هستم. پیگیر خبرها و مطالبی هستند که در شبکههای اجتماعی منتشر میکنم البته بهغیر از آنهایی که علاقهای به حضور در فضای مجازی ندارند. بعضی از این بچههایی که اوایل خدمتم کتاب به دستشان میرساندم حالا خودشان معلم شدهاند. از دیدن موفقیتهای آنان کیف میکنم. گاهی که فرصتی برای دیدار حضوری یا مجازی فراهم میشود از خاطرات آن سالها تعریف میکنند.
به این اشاره کردید که در رفتوآمدهای زمستانی از شدت سرما و اوضاع نامساعد خودرو با شرایط نامطلوبی روبهرو میشدید!
مناطقی که به آنها رفتوآمد دارم اصلاً شبیه شرایطی که شما در تهران یا دیگر شهرهای بزرگ دارید، نیست. ارتفاع برف در منطقه «ترگور» راحت به یکی- دو متر هم میرسد. همین حالا کوههای این منطقه سفیدپوش شدهاند. کمکم موج سرما شروع شده و چیزی نمانده که شرایط رفتوآمد دشوار شود. اینجا زمستان چهار ماهی میشود. گاهی شدت بارش برف بهاندازهای است که حتی با خودروهای شاسیبلند هم نمیتوان همه مسیر را طی کرد و برای ادامه آن باید پای پیاده رفت. باز کاپرا خیلی بهتر از پاژن است، وقتی پاژن در اختیارم بود برای اینکه از سرما آرتروز نگیرم باید حتماً وسایلی مانند پتو همراه خودم میبردم. هرچند که همه این سختیها به دیدن اشتیاق بچهها میارزد.
پیشتر که گفتوگویی با عبدالحکیم بهار، مروج کتابخوانی سیستان و بلوچستان داشتم از همراهی بسیار والدین میگفت؛ درباره روستاهایی که شما پوشش میدهید، استقبال خانوادهها چطور است؟
تا قبل از پاسخ سؤال شما جا دارد بهعنوان عضو کوچکی از خانواده مروجان کتابخوانی به ایشان خسته نباشید و تبریک بگویم. آقای بهار با دستخالی شروع کردند و به موفقیتهای بزرگی رسیدند. ایشان را دورادور میشناسم و امیدوارم که پرتوان به راه خود ادامه بدهد. اما درباره سؤالی که پرسیدید باید به شرایط متفاوت خودم با آقای بهار اشاره کنم، آقای بهار از هیچ شروع کرده و خودش بنای این ارتباطات را گذاشته. اما من وقتی این کار را شروع کردم قبل از من خلیل حاتمی، همکار دیگری کار را پیش برده بود. زندهیاد حاتمی نخستین مربی کتابخانههای سیار در استان آذربایجان غربی بود. ایشان پیشتر بخش زیادی از راه را هموار کرده بود، بچههایی که آن سالها کتابخوان شده بودند حالا در جایگاه والدین کودکان و نوجوانان امروز هستند.
اعضای سابق کانون؟
بله و همین کار من را سادهتر میکند چراکه این والدین ضرورتهای کار ما را درک میکنند. غیر از آقای حاتمی، پیش از من گویا مربی دیگری هم این منطقه را پوشش میداده. همه مربیهای کانون که طی این دههها در ارتباط با کتابخانههای سیار کار کردهاند حق بسیاری بر گردن فرهنگ کشورمان دارند. والدینی که امروز با آنان سروکار داریم، بچههای دیروز کانون هستند. شاید باورتان نشود اما حتی برخی معلمهای بازنشسته این مناطق در گذشته از بچههای مربیانی همچون زندهیاد حاتمی بودهاند.
پس شما با کودکان و نوجوانانی روبهرو هستید که والدین آنان بهخوبی درباره اهمیت کتابخوانی میدانند!
بله و اینها بسیار با کتاب مأنوس هستند.
دسترسی به همه مناطق تحت پوشش کانون ممکن است؟
حالا اوضاع بهتر شده، سالها قبل جادهها خاکی بوده و برخی مناطق حتی صعبالعبور بودهاند. هرچند هنوز هم در دسترسی به برخی از این مناطق با مشکلاتی روبهرو هستیم. چندی قبل قرار شد هدایای مدیر کانون را به دست بچههای عشایر در منطقه کوهستانی در مرز ترکیه برسانیم. مسیر راحتی نبود، بخشی از آن را به ناچار با اسب و قاطر بردیم.
بگذارید باز هم رجوعی به تجربه آقای بهار داشته باشیم، ایشان تأکید داشتند که طی روند فعالیتهای ترویجی آنان، توجه مسئولان فرهنگی و شهری هم به روستای رمین جلب و سبب اتفاقات خوب دیگری هم شده بود. در مناطق پوششی شما هم چنین روندی رخ داده؟
فعالیتهای ترویجی کتابخوانی تنها به حوزه فرهنگ محدود نمیشود، بلکه اغلب سبب شکلگیری کارهای مشارکتی حتی در دیگر حوزهها نیز میشوند. خوشبختانه بهدنبال کارهایی که کانون در این دههها به جدیت انجام داده، حالا بسیاری از ارگانها خواهان همکاری با ما هستند که اتفاق خوبی است. فرهنگ در اغلب مواقع زمینهساز اتفاقات بزرگتری میشود. وقتی فلان مسئول میداند که سازمانی همچون کانون پرورشی مشغول خدمترسانی به روستاهای دوردست است برای بهرهمندی از ظرفیتهای آنان برای انجام اقدامات دست به مذاکره میزنند. حتی اینها سبب جذب خیرین هم میشود.
آقای موسیوند، فعالیتهای شما فقط به توزیع کتاب و ترویج مطالعه محدود میشود یا در کنار آن فعالیتهای فرهنگی دیگری هم دارید؟
غیر از ارائه کتاب، مجموعهای از فعالیتهای فرهنگی از جمله نمایش فیلم و قصهخوانی هم در زمره برنامهریزیهای ما قرار دارد. برای معرفی کتاب هم جایگاه خاصی قائل هستیم چراکه به بچهها در انتخاب راحتتر آثار برای مطالعه کمک میکند. از این طریق حتی شرایطی فراهم میشود که انگیزه بیشتری در آنان ایجاد شود. کانون پرورش فکری بالای ۴۴ فعالیت دارد که ما هم تا حد امکان بر اساس آن عمل میکنیم، از کارهای آموزشی گرفته تا قصهگویی، نمایش فیلم، کتابخوانی و حتی جلسات صحبت درباره کتابها یا راهاندازی گروههای پژوهشی. خود من هر دوهفتهای یک بار که سراغ بچههای روستاها میروم، بعد از کتابرسانی به آنها، سراغ دیگر کارهایی هم که امکان انجام آنها فراهم باشد، میروم. چیستان حل میکنیم، بازیهای بومی انجام میدهیم، قصههای فولکلور تعریف میکنیم و...
براساس تجربهای که طی این سالها کسب کردهاید، با اقداماتی از این دست چقدر میتوان به رشد فکری و از سویی جامعهپذیری بهتر آنها کمک کرد؟
از آنجایی که بخش مهمی از کارهای اینچنینی بر مشارکتهای جمعی استوار هستند از این طریق روحیه مشارکتی هم در آنان تقویت میشود. خود ما با همراهی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دست به برپایی جام خیریهای زدیم که عواید آن را به خرید نوشتافزار و لوازمالتحریر برای دانشآموزان اختصاص دادیم. حتی هرازچندی بچهها به شکل خودجوش پویشهای نظافت محیطزیست را شکل میدهند. در بسیاری از کارهای مشارکتی حتی جوانان روستاها و بزرگترها هم به یاریمان میآیند؛ افرادی که خودشان هم از قدیمیهای کانون هستند. اینها تنها چند مورد انگشتشمار است که برای نمونه عنوان کردم. متأسفانه کرونا تا حد زیادی فعالیتهای ما را تحت تأثیر خود قرار داده، حالا که واکسیناسیون انجامشده میتوان امیدوار بود که بزودی به فعالیتهای قبل بازگردیم.
در صفحه اینستاگرامتان تصویری از قصهخوانی برای کودکان بیمار گذاشتهاید؛ مشابه کاری که از سوی بیمارستان محک یا «انجمن سلامت و هنر» هم شاهد هستیم؛ در اقدامات اینچنینی واکنش مسئولان مراکز درمانی چطور است؟ همکاری میکنند؟
این قصهخوانی را برای کودکان بیمار بیمارستان مطهری ارومیه انجام دادیم، این نخستین تجربهام بود که با استقبال زیادی از سوی کادر درمان روبهرو شد. آنقدر که خودشان هم همراهیمان کردند.
برنامههایی که در بحث کتابخانههای سیار دنبال میکنید سبب نشده که اهالی این روستاها از کتابخانه دائمی برخوردار شوند؟
همانطور که اشاره شد برخی از این روستاها نهایت ۱۰ نفر جمعیت دارند، خب دایر کردن کتابخانه دائمی برای اینها امکانپذیر نیست. با این حال چه من و دیگر دوستان کانون پرورشی و چه حتی خیران و سایر سازمانها در تلاش هستیم تا به هر طریقی به بهرهمندی این بچهها از امکانات فرهنگی کمک شود.
اینیک دهه فعالیت بهعنوان مربی کتابخانههای سیار چه رهاوردی برای خودتان داشته؟
من اصلاً به این حرفه بهعنوان شغل نگاه نمیکنم، مربیگری کانون را فراتر از اینها میدانم، برای من کار با بچهها مملو از حس زندگی است. دیدن لبخند این بچهها بزرگترین نعمت است. جز این دیگر چیزی نمیخواهم. همینکه با همراهی بچهها و حتی والدین آنها پویشهای مختلف فرهنگی برپا میکنیم، اتفاق مهمی است. طی این ۱۰ سال حتی ذرهای خستگی حس نکردهام. امیدوارم همچنان افتخار کار برای این بچهها را داشته باشم.
جایزهای که حتی از نقش مروجان کتابخوانی هم غفلت نکرده است
«آسترید لیندگرن (آلما)»، بزرگترین جایزه ادبیات کودکان و نوجوانان است که البته در جایگاه دومین جایزه بزرگ ادبیات جهان بعد از نوبل ادبی هم قرار میگیرد. این جایزه سوئدی، بیست و یک سال قبل در بزرگداشت «آسترید لیندگرن»، نویسنده نامدار ادبیات کودک و نوجوان بنیان گذاشته شده است؛ جایزهای که هرساله نه تنها به نویسندگان و تصویرگران برگزیده اهدا میشود، بلکه در آن بخشی هم برای قصهگویان، مروجان کتابخوانی و همچنین نهادهای فعال در زمینه ادبیات کودکان و ترویج کتابخوانی در نظر گرفته شده است. برخلاف نوبل ادبیات، در این جایزه خبری از سنگینی سایه سیاست و حاشیههای آنچنانی نیست، داوران حتی به زبان و ملیت نامزدها هم کاری ندارند. تنها ملاک آنان در انتخاب فرد برگزیده برخورداری آثار وی از سطح بالای کیفیت هنری و البته بهرهمندی از ارزشهای انسانی است؛ مسألهای که ردپای پررنگی از آن را میتوان در آثار «آسترید لیندگرن» هم دید. نامزدهای این جایزه هرساله از سوی سازمانهای دایر در هر کشور که بیشترین اطلاعات را درباره نویسندگان، تصویرگران، قصهگویان و مروجان کتابخوانی دارند، معرفی میشوند. در ایران «شورای کتاب کودک»، «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان»، «مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان» و «انجمن نویسندگان کودک و نوجوان» بهعنوان سازمانهای نامزدکننده از این امتیاز برخوردارند. در دوره جاری کتابخانههای «سیار کانون پرورش فکری کودکان» از نامزدهای ایرانی دریافت این جایزه است.
ارسال دیدگاه