گفتوگو با «سهیل سُمّی» درباره رمان «مرفی» نوشته «ساموئل بکت»
بیگانه با خود
تهران (پانا) - «سهیل سُمّی» بهتازگی دست به بازنگری ترجمهاش از رمان «مرفی»، نوشته «ساموئل بکت» زده که با همراهی نشر «ققنوس» در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
بهگزارش ایران، منتقدان، این رمان را از جهاتی شبیه به جهان فکری و تجربیات شخصی نویسندهاش میدانند تا جایی که برخی معتقد به وجود خطوط موازی میان «مرفی» با زندگی این نویسنده ایرلندی هستند. بنابراین در مطالعه این کتاب، افزون بر مواجهه با مسائلی جهانشمول و داستانی خواندنی، فرصت خوبی هم برای آشنایی بهتر با خالقش پیدا خواهید کرد. سُمّی، پیشتر کتابهای «مالوی»، «مالون میمیرد» و «نامناپذیر» را از بکت ترجمه کرده، نویسندهای که هرچند شهرتش بیش از همه به نمایشنامه نویسیاش گره خورده اما از رماننویسان شاخص جهان نیز به شمار میآید. گفتوگوی امروزمان را درباره رمان «مرفی» و برخی فلسفههای محصور در آن با «سهیل سُمّی»، مترجم ادبیات انگلیسی میخوانید.
کارنامه کاری شما بهنام بزرگانی همچون ساموئل بکت، اسکات فیتزجرالد، مارگارت اتوود و ایشیگورو گره خورده. در همین رابطه، قبل از هر سؤالی درباره چگونگی انتخاب آثار برای ترجمه بگویید! چه مبنا و ملاکی در این رابطه دارید؟
غیر از مطالعه ادبیات از سن کم، رشته تحصیلیام در دانشگاه هم ادبیات انگلیسی بوده است. از همین بابت واحدهای درسیای را گذراندهام که در شکلگیری نوع نگاهم به ادبیات مؤثر واقع شدهاند و از بخت خوش، استادهای خوبی در آن دوره تدریس میکردند. این مسأله و همینطور پیشینه خودم باعث شدهاند به متونی گرایش پیدا کنم که دغدغه زبان و رویکرد نسبت به زبان در آنها محسوس است. کاربرد زبان بخصوص آنگونه که در ادبیات انگلیسی میبینم سبب علاقهمندیام به ترجمه آثاری شده که درکشان مستلزم وجود حساسیت نسبت به خود امر نوشتار است. مثلاً رمانهایی که وجه غالب در آنها صرفاً داستانگویی مستقیم و صرف و ساده نیست، این را میتوان علاقهمندی به سبک قلمداد کرد. البته این تعبیر غلطانداز هم است چراکه ممکن است این تصور را القا کند که نویسندگان داستانگو با متنهای سرراست سبک ندارند که بههیچوجه تصور درستی نیست. پس اجازه بدهید بگویم به کتابهایی علاقهمندم که ترجمهشان به زبان مادریام چالشبرانگیز باشند.
گذشته از نویسندگان شناخته شدهای که از آنان ترجمه کردهاید، هرازگاهی هم به سراغ نوشتههای افرادی رفتهاید که برای نخستین مرتبه به همت شما در اختیار مخاطبان ایرانی قرار گرفتهاند؛ این مسأله در مواجهه با مخاطبان سبب افزایش حساسیت یا حتی نگرانیتان در روند ترجمه نمیشود؟
نمیتوان منکر این شد که تلاش برای معرفی نویسنده جدید از دریچه ترجمه همواره از برخی جهات نگرانکننده است. اینکه آیا این نویسنده در میان خوانندگانمان اقبالی خواهد داشت. این مسأله بویژه در ارتباط با مترجمانی که این کار حرفه تخصصیشان به شمار میآید و منبع درآمد دیگری ندارند ممکن است گاهی ماهیت آزاردهندهای پیدا کند. از طرف دیگر هر اثر غریبی ممکن است با اتهام اباطیل بودن مواجه و کنار گذاشته شود.
در میان آثاری که سراغ آنها رفتهاید، نوشتههای بکت گویا جایگاه ویژهای دارد؛ آنچنان که پیشتر سه کتاب این نویسنده ایرلندی را به فارسی بازگردانده بودید و حالا هم اثر دیگری از آن را در اختیار علاقهمندان گذاشتهاید. چطور شد سراغ بکت رفتید؟
علاقهمندیام به بکت به سالهای دانشگاه بازمیگردد. در دوره لیسانس و در کتابخانه غنی دانشگاه علامه طباطبایی کشف کردم که بکت فقط نویسنده درام نیست و رمان هم دارد. سهگانهاش را همان موقع خواندم. بعد از مدتی که توانستم اعتماد ناشرها را جلب کنم پیشنهادهای من را پذیرفتند. امیر حسینزادگان، مدیر نشر ققنوس یکی از همین ناشران است و البته بعدتر هم محمدعلی جعفریه، مدیر نشر ثالث نیز همراهیام کرد. غریب بودن رمانهای بکت در آغاز ممکن بود دافعه داشته باشد. اما علاقهام باعث شد کار خودم را بکنم و به کمک ناشر نثر بکت نهتنها شناخته شد بلکه مورد استقبال هم قرار گرفت.
اما چرا رمانهای بکت اینقدر مورد توجه مخاطبان قرار گرفتند؟
بکت مسائلی را مطرح میکند که در بستر بخشی از اروپا پدید آمدهاند اما مسائلی جهانشمول هستند؛ مسائلی همچون بحث مدرنیته، هویت، اندیشیدن، فلسفه و واکنش به دنیایی که ساخته این قبیل مسائل هستند و برای هر آدمی در جهان امروز ملموس و درکشدنیاند. بنابراین آثار بکت بخصوص برای خواننده ایرانی که هنوز جایی میان مدرنیته و جهان مألوف بومی معلق است و سعی دارد خودش و جهانش را بشناسد، میتواند وصف حال باشد.
قدری هم از رمان «مرفی» بگویید که بهتازگی بازنگری مجددی بر ترجمهتان از آن انجام دادهاید. به نظر شما «بکت» در خلق شخصیت اصلی این رمان چقدر از زندگی خودش وام گرفته است؟ اینکه بخشهایی از خاطرات و تجربیات خود را به قالب داستان این کتاب آورده تصور درستی است؟
خطوط موازی زیادی در رمان «مرفی» و زندگی بکت هست. اما مهم این است که این شباهتها بههیچوجه باعث نشدهاند که بکت در مقام نویسنده نسبت به مرفی همدلی آنچنان محسوسی نشان دهد. آنطور که این روزها مطرحشده شاید این خطوط موازی خیلی هم جالب نباشد. هرچند که بهطور حتم برای کسانی که در پی درک و کشف خود بکت نیز هستند ممکن است جالب باشند.
شخصیتهای این کتاب مجموعهای از افراد طردشده و شکست خوردهاند، افرادی که به حداقلها چنگ میزنند و برای به دست آوردن کمترینها باید تلاش زیادی کنند. آیا این شخصیتها میتوانند در نظر مخاطب دوستداشتنی باشند؟
شخصیتهای مخلوق بکت در درامها و بخصوص در رمانهای او با بار چشمگیری از طنز و «گروتسک» طراحی شدهاند. این طنز غریب که تا حد زیادی در آثار نویسندگان دیگر ایرلندی هم به چشم میخورد، سبب شده خواننده اغلب فاصله خودش را با این شخصیتها در یاد داشته باشد. از سویی طنز موجود در اینها باعث یکه شدن ماهیت شخصیتها و جذابیت آنها هم شده. بهعنوان نمونه در همان صفحه اول رمان مرفی، با مردی روبهرو میشوید که برای دستیابی به شناخت خود، خودش را با دستمال به صندلی بسته! طوری که حتی نمیتواند تکان بخورد. این صحنه عجیب گروتسک است و گروتسک هم همیشه جذاب.
بر اساس شناختی که از بکت دارید، به نظرتان خلق شخصیتی نظیر «مرفی» چه پیشزمینهای داشته و بر اساس چه معیارهایی شکل گرفته است؟
راستش پیشزمینه خلق شخصیت مرفی شاید اوج دوره موسوم به مدرنیسم و بلوریشدن مفهوم هویت باشد. مرفی بعد از چاپ شدن رمان اولیس جویس نوشته شد؛ آن هم در دنیای ادبیای که سایه «اولیس» بر آن بسیار سنگینتر از امروز بود.
آیا قرار است «مرفی» نماینده افراد خاصی از جامعه باشد؟
مرفی شاید به معنای مستقیم کلمه معرف یا نماینده طیف خاصی از جامعه نباشد اما مرفی در جامعه خرده بورژواز یکی از هزاران هزار نفر از ما انسانهای امروز که، مستقیم و غیرمستقیم درگیرش هستیم در پیشناخت خویش است. پس شاید بشود گفت «مرفی» مظهر کمیک مردمانی است که سعی دارند خود را پیدا و برای زندگیشان ارزشی پیدا کنند یا بسازند.
در رمان مرفی حتی با فلسفه نیز روبهرو میشویم. برای تحلیل و ارتباط گرفتن با این نوشته بکت به برخورداری از دانش فلسفی نیاز است؟
آشنایی با فلسفه، یعنی دستکم در حد آشنایی، سبب درک هرچه بیشتر آثار بکت میشود. چون در وهله اول رمان آکنده از اشارات فلسفی و تلمیح به فلان و بهمان فلسفی به اصطلاح معیار است. اما من تمام تلاشم را کردهام که برای خواننده احتمالاً ناآشنا با این عرصه هم در پانویسها اطلاعات کمکحال بیاورم. البته حتم دارم که این تلاش کافی نبوده. فقط امیدوارم به خواننده کمک کند.
به نظر شما در چه بخشهایی میتوان این نزدیکی اندیشه و فلسفه با داستان را مشاهده کرد؟ صحنههای ابتدایی اثر که با بستن جسم «مرفی» به صندلی آغاز میشود، یا بعدتر که در دیوانهخانه کار میکند یا صحبت با روانکاو و مشاور که در راستای تحلیل اندیشههای فلسفی موجود آن دوران است؟
رمان از همان آغاز با فلسفه دستبهگریبان است، بخصوص با «خولینکس» که گویا بکت به آثار او توجه خاصی داشته. دوگانه جهان کبیر و صغیر یا همان میکروکزم و مکروکزم محسوسترین عنصر نمایشگر این کلاف درهم پیچیده است. «مرفی» همیشه رمانی غریب باقی خواهد ماند، همیشه حضور خواهد داشت و نزدیک شدن به بکت و مرفی مستلزم خواندن فلسفه است. البته این آشنایی کلید درک مرفی نیست چون مرفی نوشتار فلسفی نیست بلکه رمان است. نوشتار ادبی است، کلاف پیچیده فلسفی نیست. اما بستر اجتماعی و فکری در رمان مرفی، فلسفه است. همین انگیزه درک بیشتر آن ممکن است خواننده را دستکم به خواندن آثاری مثلاً از دکارت سوق دهد تا مثلاً بفهمید که خردگرایی چیست یا آن جمله معروف «میاندیشم پس هستم» در زمینه چه فلسفهای بیان شده و واکنش بکت به این باور چیست.
برخی معتقدند برای تفسیر رفتار شخصیتهای «مرفی» میتوان به فلسفههای اندیشمندانی همچون دکارت اشاره کرد، آنان را از این دریچه تحلیل کرد و بهدنبال ارجاعاتش به متنهای قدیمی و کلاسیک بود. آیا این روند بهسادگی ممکن میشود یا نیاز به مطالعه و صرف انرژی فراوان دارد؟
آشنایی با اندیشه اندیشمندانی همچون فروید و دکارت هم در درک مرفی و هم در درک آثار دیگر بکت نقش بسزایی دارد. مسأله ناخودآگاهی و تیرگی در آثار بکت میفهماند که در این مورد منابع خیلی زیادی هم وجود دارد. با این حال رفتار مرفی هیچ منطقی نیست و رجوع به تمام فیلسوفان و آثار آنها هم نمیتواند مرجع معتبری برای درک شخصیت مرفی باشد. طنز در شخصیتپردازی مرفی او را به نمونهای درخشان از ادبیات اینچنینی بدل کرده. کلید درک شخصیت او خود متن رمان مرفیاست. باقی قضایا مددهایی هستند برای نزدیک شدن بیشتر به مرفی البته جزمحققان دانشگاهی. برای آنها طبیعی است که مثلاً نوشتن مقالهای برای درک مرفی مستلزم آشنایی خوب با فلسفه است. «کریس اکرلی» نمونه معروفی از همین محققان است.
در چاپ تازه رمان «مرفی» شما تغییراتی دوباره به ترجمهتان دادهاید. این بازنگری روال کاری همیشگیتان است یا بحث مورد خاصی برای این کتاب مطرح بوده؟
برای چاپ دوم رمان مرفی هم دوست داشتم در متن فارسی رمان دست ببرم و نقصانها را تا حد توانم رفع کنم، هم احساس کردم درک متن با توضیحات بیشتر به شکل پانویس سهلتر خواهد شد. در مورد بازنویسی متن ترجمه معتقدم به بهتر شدن متن ترجمه کمک زیادی میکند. بعضی ناشران از این کار استقبال نمیکنند. اما ترجمه هرگز کامل نیست.نه تنها در مقام مقایسه کار ما با مترجمان دیگر بلکه حتی در مقایسه کار خودمان با خودمان. اگر فرصت بود و باوجود شرایط دشوار مادی و روحی امکانش بود واقعاً از فرصت بازخوانی همه ترجمههایم باکمال میل استقبال میکردم.
از انتخاب «مرفی» برای ترجمه راضی هستید؟
بگذارید این سؤال را کاملتر پاسخ بدهم، بله. نه تنها از ترجمه رمان مرفی، بلکه از انتخاب بکت برای ترجمه راضی هستم. هرچند همیشه افسوسها با ما هستند. این باور که اگر بهجای دیروز امروز شروع میکردم با درک بیشتر از بار وظیفهای که به گردن دارم چنین و چنان میکردم یا با خودآگاهی بیشتری کار میکردم. اگر در فلان و بهمان دوره از زندگیام این کار را شروع میکردم نتیجه کار شاید بهتر میشد. با این حال خوشحالم که نثر داستانی بکت امروز نسبت به گذشته بیشتر خوانده شده و میشود.
ارسال دیدگاه