گفتوگو با حسین ایمانی جاجرمی جامعهشناس درباره وضعیت سرمایه اجتماعی
قطببندی در اعتماد اجتماعی
تهران (پانا) - نگاهی به وضعیت اقتصادی این روزهای جامعه ایران بهرغم اینکه قدمهایی برای اصلاح وضع موجود از سوی دولت جدید برداشته شده است، اما گواهی تحتتأثیر قرار گرفتن مؤلفههای اجتماعی و فرهنگی از شرایط اقتصادی مردم است.
بهگزارش ایران، حالا ما با دو سؤال مهم مواجهیم. آیا وضعیت گرانیها و هرج و مرج بازار طی سالهای اخیر توانسته براعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی تأثیر مستقیم بگذارد؟! و آیا تقویت و تضعیف مؤلفههای اجتماعی از جمله انسجام ملی، هماهنگی و همافزایی با وضعیت اقتصادی مردم گره خورده است؟! برخی بر این باورند که خوش بینی مردم نسبت به آینده طی سالهای گذشته تحت تأثیر همین عامل قرار گرفته و کمرنگ شده و در نهایت به نا امیدی مردم نسبت به اصلاح وضع موجود ختم شده است. درمقابل عدهای معتقدند که سرمایه اجتماعی فاکتوری نیست که براحتی بتواند تحت تأثیر عوامل دیگر قرار بگیرد و اگر جامعهای در طول دورانها و بحرانهای مختلف با سرمایه اجتماعی تقویت شدهای که مبتنی بر دموکراسی و آرای مردمی است مواجه باشد به این راحتیها نمیتوان آن را از بطن جامعه حذف کرد. با وجود این دیدگاه سومی هم وجود دارد؛
عدهای میگویند که اساساً آمارو ارقام رسمی، موجه و ثبت شدهای در فضای عمومی برای ارزیابی میزان اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی وجود ندارد که بتوان براساس آن تخمین زد که وضعیتمان از این نظر خوب است یا نه؟ و تا وقتی چنین آمار شفاف و در دسترسی وجود نداشته باشد نمیتوان به صراحت گفت که ما نسبت به گذشته با کاهش سرمایه اجتماعی مواجه شدهایم و یا با افزایش! بنابراین اگر قرار باشد بر اساس الگوی مشخص و دقیقی از وضعیتمان در آینده دور یا نزدیک در این زمینه بحث کنیم نیاز داریم که این آمار در دسترس باشد. اگرچه برخی متخصصان و کارشناسان اجتماعی تأکید دارند که نبود آمار شفاف و صریح دراین باره، زمینه را برای رونق گرفتن فرضیات، تئوریها و حدس و گمانها درباره کاهش و یا افزایش مؤلفههای اجتماعی همچون سرمایه اجتماعی باز کرده است و براین اساس دیدگاههای افراطی (مثبت) و یا تفریطی (منفی)، رویکرد معتدلگرا را با چالشهای عمده مواجهه کرده است. درحالی که نمیتوان به این صراحت درباره تقویت و تضعیف سرمایه اجتماعی که خود متأثر از عوامل متعددی بوده و تک عاملی نیست صحبت کرد. دیدگاهی که با رویاپردازی و نگاه تخیلی به یکی از مهمترین فاکتورهای اجتماعی، آینده سرمایه اجتماعی در جامعه ایران را نگران کننده و یا تماماً خوشبینانه توصیف میکند. اگر میخواهید با یکی از رویکردهای منصفانه و شفاف در این حوزه آشنا شده و دیدگاه جدیدی را درباره وضعیت سرمایههای اجتماعی در ایران بخوانید، با دکتر حسین ایمانی جاجرمی، استاد دانشگاه و جامعه شناس در این باره گفتوگو کردهایم که می خوانید.
از نظر شما سرمایه اجتماعی درجامعه ایران چه وضعیتی دارد؟ میتوانیم با نگاه خوشبینانه بگوییم که در وضع مناسبی هستیم یا نه برعکس باید وضعیت را هشدارآمیز تلقی کنیم؟
هر تحلیل درست و دقیقی نیازمند «داده» است؛ درست مثل نظری که یک پزشک متخصص بعد از دیدن آزمایش های تخصصی ارائه میدهد. اگر دقت کرده باشید در پزشکی مدرن بیمار در ابتدا به آزمایشگاه فرستاده میشود و سپس براساس نتیجه آزمایش؛ فرایند درمان آغاز میشود. در حوزه مسائل اجتماعی نیز همین نگاه باید وجود داشته باشد. یعنی در آن حوزههایی که به سیاستگذاری گره خورده است از جمله همین سرمایه اجتماعی که در اساس مفهومی برای سیاستگذاری تلقی میشود؛ نیازمند داده هستیم. اما به نظرمی رسد که دادههای سرمایه اجتماعی عمدتاً محرمانه تلقی میشود.البته شخصاً به این دادهها دسترسی دارم؛ اما نمیتوانم درباره آنها آشکارا صحبت کنم. معتقدم برای از بین بردن سوءتفاهمها بهتر است کسی که مسئولیت قانونی دارد صحبت کند و البته بهتر است نتایج این دادهها بهطور سالانه انتشار عمومی پیدا کند تا براساس نتایج آن وضعیت سرمایه اجتماعی پایش شود. البته ممکن است مشکلاتی در مفهومپردازی و ساخت سازههای تحقیق وجود داشته باشد؛به هرحال در نمونهگیری همیشه احتمال خطا وجود دارد که باید اصلاح شود که اتفاقاً به اعتقاد من انتشار گزارش شفاف موجب اصلاح آن میشود.
بنابراین برای ارائه یک ارزیابی دقیق نیازمند انتشار دادههای پیمایش سرمایههای اجتماعی هستیم؛اما تا این اتفاق بیفتد به هرحال میتوانیم از روی برخی گزارهها به نتایجی هرچند بحث برانگیز برسیم اینطور نیست؟
خب بدون یک ارزیابی کارشناسی دقیق میتوان براساس گزارشهای قبلی و وضعیتی که در گفتمانهای عمومی و مباحثی که نخبگان و عوام در فضاهای اجتماعی مثل توئیتر منتشر میکنند به نتایجی رسید. براین اساس میتوانم بگویم ما با نوعی قطببندی در اعتماد اجتماعی مواجهیم. حتی در مباحث کلانتر سرمایه اجتماعی ما شاهد این دو پارگی هستیم. یعنی هر چه زمان گذشته به نوعی میانه طیف تحلیل رفته است و افراد قطبی شدهاند. به این معنا که مبنای قضاوت و اعتماد به افراد چندان براساس شاخصها و دادههای عینی نیست. یعنی برای مثال در گذشته اگرقرار بود درباره عملکرد یک سازمان قضاوت کنیم؛ این اعتماد را براساس فکت و دادههای واقعی انجام میدادیم؛ اما اکنون به نظر میرسد که دیدگاهها قطبی شده است و اعتنای چندانی به دادههای واقعی نمیشود. به نظر میرسد این وضعیت دوام پیدا کرده و نگران کننده شده است.
در حقیقت شما معتقدید که طیف میانه یا به نوعی همان اعتدالگرا از بین رفته است و ما دچار دیدگاههای افراط و تفریطی شدهایم؟
بله و البته نکته مهم اینجاست که از بین رفتن طیف میانه یا نگاههای معتدل برای هر جامعهای یک وضعیت بحرانی تلقی میشود. چون کارکرد جامعه نیازمند دیدگاههای متعادل و به عبارتی افرادی است که در وسط طیف قرار گرفته و سعی میکنند که قضاوت منصفانه داشته باشند و از قضاوتهای از پیش تعیین شده و یا پیشداوریها پرهیز کنند. البته اینها همه بحثهای نظری است و ممکن است که در واقعیت فرق داشته باشد. اما به نظر میرسد که ما دچار این وضعیت شدهایم.
این دو پارگی و قطببندی طیفی چه خطراتی دارد؟
با وجود این دو پارگی ما شاهد از بین رفتن سرمایه اجتماعی پیوند زننده میشویم و در مقابل نوع دیگری از سرمایه اجتماعی که محدود کننده است و به گروههای کوچکتر و جمعهای پراکندهتر تعلق دارد که ارتباطات درونی قوی تری دارند؛ بیشتر رشد میکند که این خود نشان دهنده یک وضعیت بحرانی است.
با این توصیف چطور باید سرمایه اجتماعی را تقویت کرد؟
نکتهای که باید مد نظر قرار دهیم این است که از طرح سرمایه اجتماعی در دنیا چند سالی میگذرد و کشورهایی که جلوتر از دیگران بهدنبال این بحث بودند؛ تلاش کردند در سیاستگذاریها آن را مورد توجه قرار دهند؛ اما هم اکنون بحثهای جدی تری مطرح است و بهنظر میرسد که این مباحث کاملتر شده است. مثلاً درکتاب «کاخهایی برای مردم» که ترجمه کرده بودم از مفهومی بهنام «زیرساخت اجتماعی» استفاده میشود که برای بحث سرمایه اجتماعی ضروری است. به یک معنا اگر زیرساختها و بستر تعاملات اجتماعی را فراهم نکنید نمیتوانید انتظار تولید سرمایه اجتماعی داشته باشید. پس یک اقدام بسیار مهم تقویت زیرساختهای اجتماعی است. نکته دوم این است که باید نوع سرمایه اجتماعی را که به نفع جامعه است بشناسیم. چون همانطور که میدانید سرمایه اجتماعی انواع متفاوتی دارد و ما حتی با نوع منفی آن هم مواجهیم. مثلاً گروههای بزهکار و خلافکار مافیایی هم از سرمایه اجتماعی برخوردارند پس نمیتوانیم بگوییم همه نوع سرمایه اجتماعی برای جامعه مفید است.
میتوان به این نتیجه رسید که نوع مناسب سرمایه اجتماعی همان سرمایه پیوند زننده است که اشاره کردید هم اکنون بشدت به آن نیاز داریم؟
دقیقاً نوع مناسب همان سرمایه اجتماعی پیوند زننده است که خب شرایطی را میطلبد. بهعبارتی افراد باید بتوانند در سطحی بالاتر از طبقه یا گروه اجتماعی یا تمام آن دسته بندیهایی که آنها را محدود میکند؛ درسطحی عام بهم متصل شده؛ به یکدیگر علاقهمند شوند؛ باهم تعامل داشته باشند و احترام بگذارند. جالب اینکه این نوع سرمایه اجتماعی، نیازمند آزادی و تساهل است که اگر در جامعهای وجود نداشته باشد در نهایت به شکلگیری سرمایه اجتماعی پیوند زننده ضربه میزند.
نکته مهمی که باید در بحث سرمایه اجتماعی به آن توجه شود؛ دیدگاهی است که یک جامعه شناس سوئدی در کتاب «دامهای اجتماعی» ترجمه دکتر محمد فاضلی به آن اشاره میکند. این جامعه شناس تأکید دارد که تقویت اعتماد اجتماعی و شکلگیری سرمایه اجتماعی را نمیتوان فقط از جامعه مدنی انتظار داشت. به عبارتی وزنه را به سمت دولتها میبرد و میگوید که نقش دولتها بسیار مهم است؛اما اینکه چطور دولت میتواند به تقویت سرمایه اجتماعی کمک کند از دو جنبه قابل بحث است. اول موضوع شفافیت است. یعنی هرچقدر دولت شفاف بوده؛عملکرد آن در رؤیت مردم باشد و دلایل تصمیمات آن روشن باشد؛ مشارکت از دل این شفافیت بیرون میآید. یعنی درنظام مشارکتی از آنجاکه همه چیز در آن مورد بحث قرار میگیرد؛ شفافیت نمود پیدا نمیکند. بنابراین شفافیت نیازمند یک نظام مشارکتی است. البته منظور از دولت؛ معنای عام آن است و بخش خصوصی و بخش غیر دولتی را هم شامل میشود. اگرچه دولت بازیگر قوی تری است؛اما نمیتوان بحث را فقط محدود به دولت کرد؛ هم اکنون بنیادها و مؤسسات خصوصی با منابع مالی قدرتمند مشغول فعالیتند که خارج از نظارت دولت هستند. از طرفی نمیتوان از این نکته غافل شد که شفافیت نشان دهنده میزان فساد موجود است.
مسأله سوم مسأله کارآمدی است. یعنی با چه توان در چه زمان و با چه هزینهای مسائل جامعه را حل میکنید. این هم بحث روشنی است. اول نباید اجازه تولید بحران داده شود و اگر هم بحرانی تولید شد باید چگونگی حل و فصل آن مشخص شود. یک مثال واضح از این بحث؛ بحران کروناست. شما دیدید که در ابتدا اغلب کشورها غافلگیر شدند اما برخی بتدریج خودشان را پیدا کردند و کم کم عملکرد کشورها نشان داد که با یکدیگر متفاوتند. مثلاً ژاپن؛ نیوزیلند و چین در کمترین زمان ممکن وضعیت را سامان دادند؛ اما برخی کشورها مثل برزیل وحتی امریکا در زمان ترامپ نتوانستند عملکرد خوبی به نمایش بگذارند و درحوزه کارآمدی دچار چالش شدند. بحث کارآمدی از آنجا مهم است که با اعتماد مرتبط است. قطعاً دولتهای عاری ازفساد میتوانند اعتماد بیشتری جلب کنند.
و در مورد ایران چطور؟
در کشورما مسأله به شکل سینوسی است. یک زمانی بالاست و یک موقع پایین است که به موضعگیری و عملکرد مسئولان مرتبط است. اما این نوسان خوب نیست؛ چون امکان شکلگیری اعتماد را سخت میکند.
بیماری کرونا و نحوه مدیریت آن و البته روند واکسیناسیون که در ماه اخیر شدت گرفته تاچه اندازه بر تقویت و تضعیف اعتماد اجتماعی تأثیر گذاشته است؟
در مجموع اگر بخواهیم کل فرایند را ببینیم من فکر میکنم آن نمره خوبی را که باید میگرفتیم نگرفتیم چون زمان زیادی را از دست دادیم و کاری که باید زودتر انجام میگرفت با تأخیر انجام شد و فرصتها و جانهای زیادی از دست رفت که پیامد آن برای جامعه زیاد بود. به هرحال وقتی فردی از دنیا میرود علاوه بر هزینههای عاطفی و مادی که متوجه خانواده و نزدیکان است؛ هزینههایی را هم از نظر اجتماعی به جامعه تحمیل میکند که ناقص شدن خانوادهها؛ از بین رفتن سرپرست خانواده و یتیم شدن فرزندان بخشی از این چالش هاست. به هرحال تأخیر در بازگشایی دانشگاهها؛ مدارس و اقتصاد بویژه در حوزههایی مثل گردشگری که در این مدت لطمات سنگینی دیده است؛ هم بخشی از این هزینههاست که به علت تأخیر در واکسیناسیون اتفاق افتاده است و نمیتوان آنها را نادیده گرفت. اگر اقلیتی که در طیف میانه هستند و بخواهند داوری منصفانهای داشته باشند قطعاً نمره خوبی به عملکرد وزارت بهداشت در دولت گذشته نمیدهند چون چهره عمومی خوبی از خود نشان ندادند و ظرفیتهای زیادی به علت تعلل از دست رفت. درباره شهرداریها در دوره قبل نیز میتوان همین مثال را زد. چون نقش و سهم
شهرداریها در دوران کرونا بخوبی تبیین نشده و مشخص نبود درحالیکه سازمانهای محلی و مردم نهاد در برخی کشورها در این دوران پررنگ ظاهر شده و قوی عمل کردند که خب تأثیر آن در حوزه اعتماد اجتماعی مشخص خواهد شد.
از نظر شما راهکارهای امیدافزایی برای تقویت سرمایه اجتماعی چیست؟
خب اگر تحلیل قطبی شدن جامعه را که در ابتدا اشاره کردم؛ بپذیریم صحبت کردن درباره جلب اعتماد سخت میشود. به هرحال قرار گرفتن افراد در موضعی که بتوانند انصاف را رعایت کنند؛ نیازمند تغییرات گسترده است که در حالحاضر برای آن دورنمایی وجود ندارد چون طبقه متوسط مدرن از سیاستگذاریهای رسمی فاصله گرفته است. اساساً جامعه نمیتواند دو پاره یا چند پاره باشد؛ همه جوامع تلاش میکنند تا انسجام داشته باشند. به هرحال هر چقدر این انسجام بیشتر باشد به تبع آن اعتماد اجتماعی هم افزایش مییابد و برعکس آن هم صادق است. با کاهش اعتماد اجتماعی؛ انسجام اجتماعی هم افت میکند و میتواند یک دور باطل داشته باشد. من فکر میکنم تا حد زیادی باید سیاستها تغییر کند؛ باید تنوع پذیرفته شود. مسأله اقتصاد باید حل شود. تورم وحشتناک به خانوادهها صدمه زده است و افراد را گرفتار کرده است. ما باوجود تلاش دولت جدید همچنان در وضعیت خوب اقتصادی قرار نداریم و در این شرایط جامعه دچار فرسایش و زوال اجتماعی میشود. چون بسیاری از کارکردهای معمول که باید باشد از کار افتاده است مثل روغنی که چرخ حرکت را نرم میکند. جالب اینکه اعتماد را هم به روغن و چسب
تشبیه کردهاند که موجب میشود افراد به هم متصل شوند. شما فرض کنید که اقتصاد مثل روغن و اعتماد و سرمایه اجتماعی هم مثل چسبی است که افراد را در کنار هم قرار میدهد؛الان این روغن و چسب محدود شده است وباید برای آن فکری کرد.
ارسال دیدگاه