بانوی مدرسهسازی که الگوی فرزند و دانشآموزانش شد
تهران (پانا) - شکیبا خدیر خیر مدرسه حاج اصغر خدیر در تهران است؛ دختری که توانست آرزوی چند ساله پدرش را زنده نگه دارد و خودش هم در کار مدرسهسازی سهیم شود.
زنگ و ساعت قصه خوانی است. بچههای با شور و شوق و اشتیاق زیاد دور میز خاله شکیبا جمع شدند تا برایشان قصه تازه بخواند. قصه ای که با صدای دلنشین کسی خوانده میشود که مدرسه ای بسیار زیبا را برای آنها ساخته است. صدای خنده بچهها و سر و صدای زیاد تا انتهای حیاط مدرسه رفته است و خانم مدیر سراسیمه وارد کلاس میشود تا مبادا اتفاقی افتاده باشد اما میبیند که بچهها در نهایت شور و شوق در کلاس هستند تا باز هم خاله شکیبا برای آن ها قصه جدیدی بخواند. این تنها یک روز از حضور شکیبا خدیر خیر مدرسه حاج اصغر خدیر در تهران است. دختری که توانست آرزوی چند ساله پدرش را زنده نگه دارد و خودش هم در این کار خیر سهیم شود. ادامه ماجرای این زندگی این بانوی نیکوکار را با هم میخوانیم.
روز اول افتتاح مدرسه
روز اول مدرسه است. خانم مدیر درباره عکسی که بر دیوار مدرسه نصب شده است توضیحات زیادی میدهد زیرا این مدرسه ساخته شده است تا نام حاج اصغر خدیر زنده بماند. اما یکی از بچهها در صف وسط صحبتهای خانم مدیر به خاله شکیبا میگوید چرا پدرت را با خودت نیاورده ای که مدرسه را ببیند اما نمیداند که پدر خاله شکیبا سالهاست که در این دنیا نیست که روز آغاز سال تحصیلی برای افتتاح مدرسه با دخترش بیاید. شکیبا خدیر یکی از جوانترین بانوانی خیری است که در سالهای اخیر قدم در راه ساخت مدرسه گذاشته است خودش در این باره میگوید: «من در خانواده ای بسیار خیر بزرگ شده ام. کار خیر اولویت پدر و مادرم بود. پدرم سالهای سال آرزو داشت که مدرسه ای برای دانشآموزان بسازد اما عمرش کفاف نداد و این آرزو را با خود به جهان دیگر برد. من چون علاقه بسیار وافری به پدرم داشتم، تصمیم گرفتم از هزینه خودش این آرزوی چند ساله او را برآورده کنم.»
شروع زنگ قصه خوانی در مدرسه
همه بچههای مدرسه، خاله شکیبا را میشناسند و با او ارتباط خوبی برقرار کرده اند. به همین دلیل، خانم مدیر تصمیم گرفت تا ارتباط او را با بچهها بیشتر کند به همین خاطر زنگی را برای قصه خوانی به خاله شکیبا داد تا با صدای زیبایش برای بچهها قصه بخواند. شکیبا خدیر در این باره میگوید: «من زمانهایی که حالم خوب نیست، به بچههای مدرسه سر میزدم و تمام مدت که با بچهها ارتباط داشتم فراموش میکردم که حالم خوب نبوده است. خودم دوست داشتم ارتباطم با دانشآموزان ارتباطی اثربخش باشد و به همین دلیل، از زنگ قصه خوانی بسیار استقبال کردم و بچهها هم بسیار خوششان آمد.»
بچههای مدرسه هم در ساخت مدرسه مشارکت میکنند
روزی که خانم مدیر به کلاسها آمد تا فیشهای مشارکت را بین بچهها تقسیم کند همگی بچهها با صدای بلند گفتند: " اگر ما هم پول بدهیم، مثل خاله شکیبا میشویم". شکیبا خدیر با بیان این خاطره گفت: «زمانی که خانم مدیر این موضوع را برایم تعریف کرد بسیار خوشحال شدم که بچهها هم از رفتار من درس گرفتند و دوست دارند در این کار مشارکت کنند. زیرا احساس من را درک کرده بودند و این بزرگترین نعمت برای من است. از اینجا بود که به اهمیت الگوسازی برای دانشآموزان پی بردم، هر چند خود را هیچگاه در این جایگاه نمیدانم.»
از ساخت مدرسه به نام پدر تا مدرسه سازی جهادی فرزند
پسر خانم خدیر، همیشه حس زیبای مادر را برای مدرسه دوست داشت. به همین دلیل، با همراهی تیم جهادی مدرسه، با پس انداز شخصی اش و همراهی پدر و مادر در ساخت مدرسه ای به صورت جهادی در کرمانشاه مشارکت کرد. شکیبا خدیر در این باره میگوید: «زمانی که از این تصمیم پسرم مطلع شدم، بسیار خوشحال شدم که این روحیه در او جریان پیدا کرده است زیرا کار خیر از دید من مسری است و همانطور که من راه پدرم را دنبال کردم او هم راه مرا دنبال میکند و خوشحالم که از رفتار ما الگو برداری میکند و در این کار خیر سهیم شده است.»
دوست دارم تا زنده ام مدرسه خودم را ببینم
شکیبا خدیر با این جمله که دوست دارم تا زنده ام مدرسه خودم را هم ببینم میگوید: «من این مدرسه را ساختم تا آرزوی پدرم برآورده شود اما میخواهم در این شرایط اقتصادی تا زنده ام بتوانم مدرسه ای را هم با پس انداز خودم بسازم تا آرزوی خودم را برآورده کنم. چون لذت کار خیر این است که در زمان حیات خود انسان باشد و در شادی و شعف آن سهیم شود.»
شکیبا خدیر در پایان، ضمن تاکید بر ساخت مدرسه ادامه داد: «دوست دارم هر انسانی با هر توانی در این کار خیر سهیم شود تا لذت آن را درک کند. همه در این مسیر باید مشارکت کنند تا با لذت کار خیر آشنا شوند.»
ارسال دیدگاه