سیمین بایرامی*
در سوگ سیاوش
واقعیت حتی با چشمان بسته هم واقعیت است. هنر با غلبه احساس و عاطفه بر روح هنرمند آغاز می شود و او را به سرودن، خلق کردن و ایجاد اثر هنری وا می دارد. این واکنش که حاصل تجربیات روحی هنرمند شاعر است یکی از عناصر اصلی و محرک در سرودن شعر محسوب می شود. اصلی ترین مظاهر عاطفه عبارتند از شادی، غم، عشق، نفرت، یاس، امید و حسرت در چشم انداز روح و جان ... .
گاه غربت و حسرت از درون شاعر سر می زند و در خروشان دل اشک میشود. گاه حسرت از نگاه تب آلود یک قناری می گذرد و به روح دشت پیوند می خورد و در این تفسیر هیچ گاه غربت، حسرت، عشق و... رخت از شعر شاعران بر نمی بندد که اگر این گونه بود هرگز عاطفه ای در نزد ادیبان هنرمند از ابتدا تا به امروز به اثری ماندگار تبدیل نمی شد. احساس در چشم انداز روح سیاوش کسرایی و اشعارش کاملا نمایان است و دلتنگی، افسوس و حسرت شاعر نسبت به گذشته و رویدادهای زمانه خویش را در بر دارد. تجربیاتی که تلخی آن را می توان در آثارش به وضوح دید و این چنین نازک طبعی، حسرت، اندوه و غربت در شعر کسرایی نمودی چشمگیر و محوری دارد که می تواند از دلایل ماندگاری شعر او به شمار آید. سیاوش کسرایی متولد شهر اصفهان به سال ۱۳۰۵ خورشیدی است و در سال ۱۳۷۴ در سن ۶۹ سالگی پس از ابتلا به ذات الریه در وین اتریش چشم از جهان فرو بست. وی در بخش هنرمندان گورستان مرکزی شهر وین به خاک سپرده شد.
کسرایی سرودن شعر را از جوانی آغاز کرد و همراه خانواده به تهران آمده و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند و علاوه بر فعالیت های ادبی و سرودن شعر عمری را به سیاست گذراند.
در سال ۱۳۵۸ خورشیدی هیات دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، غلامحسین ساعدی، اسماعیل خوئی و محسن یلفانی تصمیم به اخراج سیاوش کسرایی، به آذین، ابتهاج، فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. سیاوش کسرایی بعد از تبعید و دوری همیشگی از وطن غریب این خاک و زمین ماند. او از زندگی در آنجا رنج می کشید و تجربه درونی و روحی خود را در سروده «دلم هوای آفتاب می کند» را وصف کرده است.
ملال ابرها و آسمان بسته و اتاق سرد
تمام روزهای ماه را
فسرده می نماید و خراب می کند
و من به یادت ای دیار روشنی کنار این دریچه ها
دلم هوای آفتاب می کند...
سیاوش کسرایی از شاگردان نیما بود که به او وفادار ماند. با دماوندخاموش، خانگی، به، مجموعه شعرهای آوار، آرش کمانگیر، از خون سیاوش و....نمونه آثار این شاعر است. اما از میان نوشته های او شعر آرش کمانگیر اثری ماندگار و چشم گیر از این شاعر است. منظومه آرش کمانگیر بازخوانی مجدد حکایت ملی این مردم است. این منظومه را باید نخستین شعر حماسی دوره معاصر دانست که به روش و سبک و نگرشی نو سروده شده است. داستان ها و اشعار مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی، بزرگی ها و افتخارات قومی را در تعریف سنتی حماسه می گویند. شعر حماسی از جمله جریان های عمده شعر معاصر است که ویژگی های حماسی آن متناسب با شرایط تاریخی دگرگون شده است. هر انسانی در درون خود قهرمانی دارد و به سفر با قهرمانی خاص می پردازد. این سفر در واقع همان الگویی است که برای طی کردن مسیر خودشناسی و رشد فردیت انتخاب کرده است. آرش که کهن الگوی قهرمان در شخصیت کسرایی حاکم است با طی کردن فراز و فرودهای مختص این کهن الگو مسیر خود شناسی را به سرانجام رسانده و به خود واقعیش پی برده است. در بعد اجتماعی نیز ایرانیان به شناخت نسبت به هویت جمعی و خود قومی و ملی خویش رسیده اند. هر چند
منطق رمانتیک در بخشی از سروده های کسرایی وجود دارد اما او به اقتضای فضای سیاسی _اجتماعی روزگار خود به اشعار حماسی روی آورده است و در شعر و زبان وی می توان مضامین و رویکرد حماسی را به وضوح مشاهده کرد.
کسرایی در عرصه شعر سیاسی به شهرتی نسبی دست یافت که حاصل سروده هایش در مجموعه آوا در سال ۱۳۳۶ بود. ولی در سال ۱۳۳۸ با منظومه آرش کمانگیر شهرت و محبوبیت وی در جامعه افزایش پیدا کرد.
برف می بارد؛
برف می بارد به روی خار و خارا سنگ.
کوه ها خاموش،
دره ها دلتنگ؛
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ...
به نظر اغلب دوستداران شعر و ادب
وی از جمله شاعرانی است که اشتیاق را در مخاطب برای خواندن اشعارش ایجاد می کند. و در پایان لازم به ذکر است که عاری از هر گونه گرایش های فردی هر شخص و با توجه به اثری که هنرمند شاعر و نویسنده از خود برجای می گذارد می توان با بررسی مختصر آثار و احوال سروده هایش سواد ادبی و توان معنوی آن شخص را دریافت و البته سیاوش کسرایی به عنوان شاعری توانمند از این قاعده مستثنی نیست.
شاعر و پژوهشگر ادبی
ارسال دیدگاه