علی عاملهاشمی در گفتوگویی از نمایش «خانواده آقای هاشمی» میگوید
گریه و خنده در خانهای بیدر و پیکر
تهران (پانا) - «خانواده آقای هاشمی» نام نمایشی است به نویسندگی علی عاملهاشمی، کارگردانی مشترک او و هادی عامل و بازی این دو در کنار مسعود حجازیمهر، فهیمه باروتچی، بهادر اورعی، سینا رازقی، فاطمه عباسی، سالار دریامج، فرشته قاسمپور و یاسمن رضازاده.
بهگزارش ایران، «خانواده آقای هاشمی» اگرچه قصه خانوادهای است که تعدادی از آنها به کار تعزیه و تعدادی دیگر به کار تخت حوضی مشغولند اما قابل تعمیم به تئاتر ملی ایران نیز هست. خانوادهای در خانهای بیدر و پیکر که درش را برداشتهاند تا بعدها دری آهنی برایش تهیه کنند، خانهای که تمامش هم متعلق به خانوادهای که در آن زندگی میکنند نیست و هرلحظه باید منتظر وارد شدن کسی یا کسانی باشند که مدعی مالکیت بخشی از آن هستند و پذیرفتن و کنارآمدن خواهناخواه و اجرای نمایش برای داماد خانواده؛ سالنداری که خانواده آقای هاشمی قرار است در تماشاخانهاش روی صحنه بروند و منتظر اجازهاش هستند، چنان که اهالی تئاتر، اعضای شورای نظارت و بازبینی را بهعنوان بخشی از خانواده تئاتر پذیرفتهاند و برای بازبینی میروند تا مجوز اجرا بگیرند. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با علی عاملهاشمی، نویسنده، یکی از کارگردانان و بازیگر «خانواده آقای هاشمی».
با توجه به این که نگارش متن «خانواده آقای هاشمی» را خودتان بر عهده داشتید، اگر موافقید ابتدا از آن آغاز کنیم.
نگارش متن این نمایشنامه حدود یکسال یا یکسال و نیم زمان برد و من ابتدا آن را برای حضور در نوزدهمین دوره جشنواره دوسالانه نمایشهای آیینی- سنتی که سال ۱۳۹۸ برگزار شد، ارائه دادم و قرار بود در آن رویداد روی صحنه برویم اما با توجه به این که هم خودم درگیر کاری تصویری بودم و هدایت هاشمی هم که آن زمان قرار بود در این اثر حضور داشته باشد، درگیر کاری دیگر بود، روی صحنه رفتنمان به تعویق افتاد. بعد از آن با شیوع کرونا مواجه شدیم و در نهایت اینگونه شد که خرداد ۱۴۰۰ روی صحنه برویم. نکتهای که باید به آن اشاره کنم این است که کلیت متن، همواره ذهنیتی بود که نسبت به تئاتر ملیمان داشتم. تئاتری که به نام نمایش آیینی- سنتی میشناسیمش و من همواره هم دوست اش داشته و هم تجربههای متعددی در آن داشتهام. گونهای از نمایش که هیچگاه نه شاهد برخوردی مناسب با آن و نه شاهد بهادادن به آن بودهایم، بهشکلی که دانشجویان و هنرجویان به تجربه کردنش ترغیب نمیشوند و یکی از دلایلش دشواری آن است و دلیل دیگر این که تبلیغی هم برایش صورت نمیگیرد.
شاید با این تصور که گونهای موضعی است و کارکردی در جامعه معاصر ندارد.
و در کنار آن گمان میشود خنداندن تماشاگر، کاری سطح پایین است.
اشاره کردید که «خانواده آقای هاشمی» جدا از آن که قصه این خانواده است، قصه تئاتر هم هست.
این نکته همواره در ذهن من بود که میتوان کاری کرد که مخاطب از طریق زبان ملی تئاتر خودمان، به فکر فرو رود و اگر قرار است انتقادی هم شود، با این زبان صورت بگیرد، مانند آنچه تلخک دربار انجام میداد و همواره با زبانی انتقادگونه شاه را به سخره میگرفت. «خانواده آقای هاشمی» که جزو نمایشهای شادیآور است، قرار است همین کار را انجام دهد. خانهای که داستان «خانواده آقای هاشمی» در آن میگذرد، همان تئاتر ما است، تئاتری که در و پیکر ندارد، درش را کندهاند تا بعدها درِ آهنی بزنند و تا رسیدن آن بعدها، هرکسی میتواند واردش شود و نکته دیگر این که تمام این خانه بیدر و پیکر هم متعلق به اهالی تئاتر نیست و کاراکتری با بازی مسعود حجازیمهر؛ برادر ناتنی خانواده که حاصل سالهای دور از خانه پدر است، وارد این خانه میشود که به سبب نسبت خونی صاحب بخشی از آن است و اینها همگی نکاتی بود که در حین نگارش متن به آنها فکر میکردم.
و متنتان را به بازیگرانی سپردید که کاملاً در اجرای این گونه نمایشی توانمند بودند.
بله. من به سراغ مسعود حجازیمهر رفتم که از کودکی تعزیه میخوانده است و جزو بهترین« شمرخوانان» ایران است. هادی عامل که در طول سالیان سال، جوایز متعددی از جشنوارههای آیینی- سنتی دریافت کرده است، مدرس دانشگاه است و نمایش ایرانی تدریس میکند. فهیمه باروتچی که عروسکگردانی معتبر و سرشناس است و... این نکات در مورد همه بازیگران که تجربه بازی در نمایشهای آیینی- سنتی را یا با گروه خودمان یا با گروههای دیگر از سر گذرانده بودند صدق میکرد و همین تجربهشان به روند تمرینات سرعت بخشید و کار مرا بهعنوان نویسنده و یکی از کارگردانان در کنار هادی عامل، بسیار آسانتر کرد.
با توجه به بازگشایی و تعطیلیهای مکرر سالنهای نمایش، چه زمانی صرف تمرین «خانواده آقای هاشمی» شد؟
هنگامی که اعلام شد تالارهای نمایشی از هشتم فروردین ۱۴۰۰ بازگشایی خواهند شد، با مدیریت سنگلج صحبت و اعلام آمادگی کردیم که در این تماشاخانه روی صحنه برویم. آن زمان اواخر بهمن ۱۳۹۹ بود و از ما پرسیدند «میتوانید نمایشتان را در نوروز ۱۴۰۰ اجرا کنید؟ » که اعلام کردیم به علت کوتاهشدن زمان تمرین در صورت بروز چنین اتفاقی نمیتوانیم و قرار بر این شد که اجرایمان را از اول اردیبهشت ۱۴۰۰ آغاز کنیم. ما تمریناتمان را بهصورت فشرده آغاز کردیم و طی زمانهای طولانی چه در خودِ سنگلج و چه در پلاتوهای خصوصی به تمرین پرداختیم و در نوروز ۱۴۰۰ تنها روز عید را تعطیل کردیم و این روند تا ۱۶ فروردین ادامه داشت و قرار بود ۲۰ فروردین برای اعضای شورای نظارت و ارزشیابی روی صحنه برویم که بتوانیم تبلیغاتمان را شروع کنیم و اجرایمان از اول اردیبهشت آغاز شود اما قرمزشدن شهر تهران در ۱۷ فروردین درِ سالنها را بست. بعد از آن بود که ما حتی اجازه تمرین را درسنگلج هم نداشتیم ،چون میگفتند تمام مراکز فرهنگی و هنری باید بسته باشند و هر چقدر هم از مدیران و مسئولان ادارهکل هنرهای نمایشی میپرسیدیم «حدستان چیست؟ گمان میکنید چه زمانی
میتوانیم مجدداً روی صحنه برویم و ما گروه را آماده نگه داریم و امیدوار باشیم که روی صحنه میرویم یا رها کنیم؟» هیچکس، هیچچیز نمیدانست. تمرین ما تعطیل شد، ۱۸ اردیبهشت بود که خبر آمد تئاتریها میتوانند روی صحنه بروند و تقریباً از اوایل خرداد بود که مجدداً تمرینات را از سر گرفتیم و بعد از بازبینی و آغاز تبلیغات از ۲۰ خرداد روی صحنه رفتیم. به ظاهر چهار ماه درگیر این کار بودیم ،اما شرایط اجازه نداد که تمام این چهار ماه را به تمرین بگذرانیم.
یکی از نکات مثبت «خانواده آقای هاشمی» با وجود این که خنده بسیار میگیرد این است که به سمت استفاده از شوخیهای جنسی، چیزی که در بعضی از نمایشهایی که قصدشان خنداندن مخاطب است مشاهده میکنیم، نمیرود.
این نکته اصولاً در گروه ما همواره رعایت شده است و علت آن، این است که ما نمایش ایرانی را به شیوهای آکادمیک دنبال کردهایم، اگر به متنهایی که پیش از این دراماتورژی کردن روی صحنه بردهایم دقت کنید، میبینید که آثاری درخشان در حوزه ادبیات نمایشی بودهاند، بهعنوان مثال، ما «بالماسکه دزدان» ژان آنوی را به «مضحکه دزدها» تبدیل و اجرا کردیم. ما براساس تجربه میدانیم چه چیزهایی میتواند از تماشاگر خنده بگیرد، ضمن این که برخورنده نباشد و توهین قومیتی تلقی نشود و در عین حال شوخی جنسی نباشد. فاکتورهایی که اگر رعایت نشود شاید پدرها و مادرها، فرزندانشان را به سالن تئاتر نیاورند. نکته دیگر این بود که ما حتی بر میزان برخورد فیزیکی یا ضربهزدن به یکدیگر و استفاده از کمدی بزن و بکوب (Slapstick) نیز حساس بودیم و در طول نمایش تنها شاهد یک «چَک »هستیم که آن هم کارکردی دراماتیک دارد.
من هنگام تئاتر کار کردن همواره به خودم تذکر میدهم که اگر بچههای خواهرم یا بچههای برادرم به تماشای نمایشم نشستند، آیا چیزی در آن هست که ناچار شوم پس از اجرا از آنها عذرخواهی کنم؟ و بگویم ببخشید که فلان حرف را شنیدی یا فلان حرکت را دیدی. این نکتهای است که من همواره مراعاتش میکنم و در «خانواده آقای هاشمی» نیز مراعات شده است.
نمیدانم چقدر درست میگویم اما نکته دیگری که در «خانواده آقای هاشمی» جلب توجه میکند آشناییزدایی از المانهایی است که پیش از این مفهومی شناختهشده از آنها در ذهن داشتیم، از جمله کاری که با شیر تعزیه کردید که یکی از زنان نمایشتان لباسش را به تن کرده بود و ما پیش از این هیچگاه در حالی که دستش را زیر چانه زده و پایش را تکانتکان میدهد ندیده بودیم اش.
این در اصل یک طعنه و دلیل آن ،این است که حضور زن را در تعزیه، بد میدانند و اجازه نمیدهند زن، در هیچ قالبی وارد آن شود، بهعنوان مثال «زینبخوان» مردی است که صورتش را میپوشاند اما در «خانواده آقای هاشمی» زنی هست که علاقهمند است وارد این نمایش آیینی شود و سؤال این است که برای تحقق آرزویش چه میتواند بکند؟ در حالی که در هر قالب قرار بگیرد باز هم زن است و هر روپوشی به تن اش بپوشانید باز هم صدا و اندام و حرکاتش زنانه است، پس چگونه میتواند وارد صحنه تعزیه شود؟ با رفتن در لباس شیر و اینگونه است که مسیر ورود برایش هموار میشود، وارد این لباس میشود و نعره میکشد و دیگر زنانه، مردانه هم ندارد. علاقه دختر «خانواده آقای هاشمی» به تعزیه اینگونه متجلی شد.
پایانبندی مناسب یکی دیگر از نکاتی بود که باید به آن اشاره کرد؛ پایانبندیای که با آن، انگار عسگر فرهادی با بازی سالار دریامج در نقش داماد خانواده که سالندار هم شده است در حال دیدن اجرایی برای صدور مجوزِ اجرا در تماشاخانهاش است.
نظارت بر نمایش و گذر از فیلتر شورای ارزشیابی و نظارت ادارهکل هنرهای نمایشی امری است که تبدیل به رویدادی پذیرفتهشده، در تئاتر شده است (باخنده) و در «خانواده آقای هاشمی» هم داماد خانواده است. در واقع هست و نمیتوان کاری با بودناش کرد و در عین حال که باید محترم اش دانست، چندان هم عزیز نیست. او هست و ما پذیرفتهایم که در تئاتر وجود دارد و باید با آن کنار آمد، پس برای بازبینی هم میرویم. ما مشکلی نداریم و از چیزی نمیترسیم و این دیگرانند که از ما میترسند و ترجیح میدهند به جای این که ما روی صحنه برویم همانطور که داماد این خانواده میگوید بهانه بیاورند که سالنمان تعطیل یا نوبت اجراهایمان پُر است.
ارسال دیدگاه