موزه جنگ؛ گنجینه ای در پهنه کویر
تهران (پانا) - موزههای جنگ پدیدهای قرن بیستمیاند که با هدف توسعه ایده صلح و جلوگیری از وقوع جنگ، برای نخستین بار در سال 1902 در سوئیس بنیان نهاده شدند.
بهگزارش ایران، در بین دو جنگ جهانی و در سال ۱۹۲۵ موزه دیگری با همین رویکرد در آلمان به وجود آمد که توسط نازیها تعطیل شد. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم موج جدیدی در اروپا و کشورهای آسیب دیده از جنگ برای تأسیس موزههای جنگ به راه افتاد و موزههای بسیاری به وجود آمدند. فعالیت موزهای با موضوع جنگ در فضای جمهوری اسلامی ایران اما با رویکردی وسیعتر ضمن تقبیح جنگ و حمایت معنوی از صلح با ایده جدیدی پا به عرصه نهاد.
این تکاپو هم زشتی و خشونت چهره جنگ و تجاوز را نمایاند، هم از حماسه دفاع مردمی تجلیل کرده و نشانههای بارز آن را در معرض دید آورد. از اینرو میتوان گفت موزههای جنگ در کشورمان، موقعیتی برای گره زدن امروز به گذشته نه چندان دور و پر افتخار کشورمان بوده و یادآور ضرورت استمرار عزت و سربلندی ایران و ایرانی در سایه «عزم ملی» و «وحدت و همدلی» میباشند. دو عاملی که پلی برای عبور کشور از بحران جنگ و ایام تلخ اشغال شهرها و روستاهای کشور توسط دشمن بعثی و وارد آمدن خسارتهای مادی و معنوی به وطن و هموطنانمان شدند. در این دوران، عیار شخصیت، هویت و فضیلت ملت ایران به دست آمد و بر همگان معلوم شد که مردم ایران، ملتی بزرگ و سلحشور است که اگر اراده کند میتواند در مدت زمانی محدود و دشوار، یک تاریخ افتخار بیافریند. موزههای جنگ با جای دادن نمادهایی از این عزم ملی و غرورآفرین، معرف جانهای مشتاق بوده و مراجعان را به زیارت شکوفههای ایمان و ایثار میبرند تا در پرتو تجلیل و تکریم آلالهها، راه و رسم رادمردی و نستوهی ایمان و صلابت وطن دوستی همچنان پیش روی نسلهای جدید گسترده باشد.
مردم اردکان یزد با حضور مؤثر و مستمر در خط مقدم رویارویی با دشمن و با تقدیم ۴۵۰ لاله سرخ و بیش از۹۰۰ جانباز و ۷۴ آزاده و با کسب رتبه دوم بعد از شهر یزد در استان، سهم عمدهای در افتخارآفرینیهای دوران دفاع مقدس دارند. از اینرو جا داشته و دارد تا متولی یکی از برترین موزههای دفاع مقدس نیز باشند.
محمدرضا دهستانی مدیر موزه جنگ اردکان در تشریح اهداف و برنامههای این نهاد فرهنگی میگوید: موزه با هدف انتقال درست مفاهیم و تاریخ دفاع مقدس و در راستای جلوگیری از فراموش شدن ایثار و از خودگذشتگی آحاد مردم و رشادتهای رزمندگان، بویژه مردم اردکان در سال ۱۳۹۲ تأسیس شد و کنار سایر نهادها به طراحی برنامههای متنوعی جهت غنای فرهنگ دفاع مقدس میپردازد. وی میافزاید: موزه طی ۸ سال فعالیت خود برنامههای ویژهای برای بازدید کنندگان تدارک دیده و پذیرای مراجعان بوده است. دهستانی با تأکید بر ضرورت آگاهی نسلهای جدید از رخدادهای دفاع مقدس یادآور میشود: اینکه در ۲۰۰ سال اخیر دفاع مقدس تنها جنگی است که بدون از دست دادن سرزمین از آن بیرون آمدیم، بسیار اهمیت دارد و باید این امتیاز دفاع هشت ساله را همواره به جوانان گوشزد کنیم و به آن ببالیم. براین اساس یکی از برنامههای محوری موزه گنجینه معرفی ارزشهای دفاع مقدس و منشأ آن یعنی ایمان معنوی است.موزه جنگ اردکان در دو بخش سامان یافته. یک بخش قبل از انقلاب و یک بخش حوادث بعد از انقلاب و جنگ که در دو طبقه طراحی و اجرا شده است.
ایده اولیه تأسیس موزه
ساختمان موزه قبلاً در اختیار شبکه بهداشت و تقریباً متروکه بوده و با همت و پشتکار یکی از رزمندگان شهر- مرحوم محمدعلی مروتی -که سوابق زیادی در جبهه و جنگ داشته به تأسیس موزه جنگ اختصاص مییابد و نام «گنجینه» به خود می گیرد. شروع فعالیت گنجینه به ۸ سال قبل برمی گردد که در این مدت پذیرای نزدیک به ۳۰ هزار بازدید کننده بوده است. دهستانی مدیر موزه در این ارتباط میگوید: «ساختمان موزه متعلق به شبکه بهداشت شهر است و طی یک تفاهمنامه ۱۰ ساله در اختیار قرار گرفته تا به عنوان موزه دفاع مقدس مورد بهرهبرداری قرار گیرد. این تفاهمنامه در سال ۱۴۰۲ به اتمام میرسد و باید تمدید شود. البته ملک آن وقف است و بهصورت هیأت امنایی اداره میشود و از نظر مالی با مشکلات جدی مواجه است. چون موزه ردیف بودجه معینی ندارد و با کمک خیرین و حمایت کم و بیش فرمانداری و صنایع شهر به سختی اداره میشود و کمکهای آنان کفاف هزینههای موزه را نمیدهد.» وی با اذعان به اینکه گنجینه مجموعه فرهنگی مورد استقبال مردم استان و سایر بازدیدکنندگان از سراسر کشور است، یادآور میشود: «امیدواریم با رفع مشکلات قانونی و با کمکهای جدی، ما دیگر مجبور نباشیم کاسه
گدایی به دست گیریم و به سراغ ارگانها و صنایع برویم زیرا موزه از نظر سازمانی زیر نظر میراث فرهنگی بوده و میتواند از ردیف بودجه کافی برخوردار و مشکلات مالی اش به کلی مرتفع شود.»
موزه از ۲۱ بخش تشکیل شد که سیر تاریخی حوادث مهم قرن گذشته را دربر دارد و با فضاسازی مناسب از جذابیت بصری بسیاری برخوردار است که حوادث مهم دوران پهلوی اول و دوم، بازسازی شکنجه گاههای ساواک، مراحل نهضت امام خمینی(ره) و حوادث جنگ را شامل میشود.
درک لحظههای معنوی در فضای موزه
وقتی پلکان منتهی به طبقه دوم را طی میکنی، با طراحیهای جذاب و ابتکاری که کار جوانان علاقهمندی همچون هادی مشتاقی یکی از کارکنان موزه، مواجه میشوی و روزهای جنگ در خاطرت مرور میشوند. حسی متفاوت در وجودت جان میگیرد. احساس میکنی گم کردهات را یافتهای، هیاهوی شهرو لحظههای سربی آن را فراموش میکنی، با خود میاندیشی چگونه میتوان این روزهای عقیم را پشت سر گذاشت و به روزهای بهاری دوران دفاع مقدس رسید! دلت برای دو رکعت گریه در همسایگی نخلهای جنوب تنگ شده و آرزو می کنی یک بار دیگر گیسوان سوخته نخلهای خرمشهر را نوازش کنی یا در تنهایی هور حاضر شوی و نالههای غریب و مظلوم بچهها را از گلوی نیهای آن بشنوی. احساس میکنی حوصله هیاهوی شهر را نداری و از یکنواختی روزها به تنگ آمدهای، فضاسازی ها به قدری سنجیده و مناسباند که یک به یک دوستان شهیدت در مقابلت مجسم میشوند. فضای صمیمی موزه عجیب دل آدم را هوایی میکند.
قرار نداری، پاهایت رهسپاری در امتداد دلت را تمنا میکنند، تا بیشتر ببینی و در عمق دلتنگیها گم شوی. اینجا فرصتی است تا بار دیگر در خلوت خاموش شهیدان حضوریابی و دلتنگیهایت را مویه کنی!
سفر به خطه خورشید انتخاب تو بود/بهار و آیینه و عشق در رکاب تو بود.
فضای غرفههای موزه محمل هجرت تو از دلتنگیهای کسالتآور به ابتدای ابدیت است و داغ لالهها تو را در این هجرت همراهی میکنند. تصاویر نورانی شهدا صمیمیت آن روزها را برایت تکرارمی کنند و کربلای جبههها پیش رویت افق میگشاید. موزه راوی فتح الفتوح جوانان و نوجوانان کم جثه و لاغراندامی است که دشمن را در خاکریزها با حقارت زمینگیر کرده بودند. عبارتهای؛ خیبر، رمضان، غواصها، بلم، کمین، نیزار و.... ولولهای شورانگیز در درونت به پا میکنند وبه یادت میآورند که همه آنها روزنهای به بهشت بودند. اینجا میتوان سراغ فرشتهها را گرفت و سفری معنوی تا خدا داشت. اینجا با کمک طراحیهای زیبا که از ذوق و خلوصی پاک حکایت دارند، حصار فراموشیها و غفلتها میشکند و در فضای معنوی آن راحت میشود دل از دنیا کند و به خدا سپرد. اینجا فاصله چشم و بغض به اندازه صاعقه یک نگاه است. مادران شهدا با حضور در اینجا با نگاه معنادارشان، نیزارها را میشکافند و پا بر آیینه زلال هور میگذارند و مرثیه دلتنگی سر میدهند. پدران شهید نیز در خلوت بارانی خود رو به تصاویر هور با فرزندانشان نجوا میکنند.
انفجار بغضها
تو نیز نمیدانی چرا خاموشی وهمین طور نمیدانی در این وسعت معنوی به که باید دل بسپاری، بغض تو نیز مرثیهای است بارانی که از چشمانت جاری میشود. غربت بر جانت چنگ انداخته و یاد دوستان شهیدت را در دلت تجدید کرده است.
کولهبار خستگی بر شانه دل بود و من
هفت وادی تشنگی تا فهم منزل بود و من
عقل در کار من و دل باز حیران مانده بود
عشق اما پا به پا در خدمت دل بود و من
از آن هنگام که هابیل به دست قابیل کشته شد، دست تقدیر، مظلومیت را در سرنوشت انسان رقم زد و شهادت اوج این مظلومیت بود و از همان زمان شهادت تقدیر تاریخی انسان شد. تقدیری ازلی و ابدی که همچون امواج خروشان دریا، زندگی را تلاطم میبخشد و تازگی و طراوت میدهد و فلسفه خلقت و حجت الهی زندگی را یادآور میشود.
به راستی به حیات بدون شهادت اندیشیدهایم! به این که اگر شهادت نبود چه میشد؟ اگر شهادت نبود پشت زمین زیر بار کژیها و نامردمیها خم میشد، اگر شهادت نبود ظلم و فساد و تباهی همه جا کرسی اقتدار برپا کرده بود، اگر شهادت نبود خورشید حقیقت در پس ابرهای تیره و تار سیاهیها، شهوات و خودخواهیها پنهان میماند و زمین از گرمی و روشناییاش برای همیشه محروم میگشت.ولی چنین نشد و از همان هنگام که کینه، حقه، حسد، خودپرستی و شهوت در درون قابیل سربرآورد، شهادت نیز از فطرت خداجو و حقیقت طلب و ظلمستیز انسانی قد برافراشت و صف حق و باطل را از هم جدا کرد و اینگونه بود که شهادت تقدیر تاریخی انسان شد. به گفته دهستانی مدیر موزه، یوسف گم کردهها یکی از مشتریان این موزهاند که هرازچندی بر آستانش ایستاده و با وضو وارد میشوند. اینجا یاد شهیدان موج میزند. بغضها با عجله از پسکوچههای حنجره میگذرند و در گلو میترکند و از چشمها جاری میشوند. مادرانی که با دستهای خود لباس شهادت بر اندام پارههای جگرشان اندازه کردند به اینجا میآیند تا قدم بر محیطی آغشته بهنام و عطر وجود فرزندشان بگذارند و روزهای فراق را مویه کنند. یاد مهربان شهیدان از پس هر تصویری سرک میکشد و بر رویت لبخند میزند. اینجا تو گویی گام در گام شهیدان قدم برمیداری، در هر گامت اندوهی است که بر شانه زمین سنگینی میکند. پاهایت با تأنی گام بر میدارند، با خود میگویی چرا یاد شهیدان را گم کردهایم و این تنها صدای تو نیست که در ذهنت میچرخد، فضاسازی موزه هر بازدید کنندهای را در خویش غرق میکند و در بارش پنهانشان غبار از دل و جانشان میشوید.نگاه جستوجوگرت را به هر سو میفرستی، در کنجی عکس شلمچه وادارت میکند تا با خود نجوا کنی؛ ای کاش من باشم و غریبی پنهان شلمچه / ای کاش من باشم و خلوتهای خاموش شلمچه/ ای کاش من باشم و سوز غریب مویههای شلمچه. حسی غریب به تو دست میدهد، به یاد روزهای عملیات میافتی، روزهایی که بچهها پا به پای شلمچه ماندند تا شهید شدند، روزهایی که فرماندهای درجمع پرشور بسیجیان میگفت؛ ما نیامدهایم که برگردیم، ما تا آخرین نفس خواهیم ایستاد و خواهیم جنگید... چهره مردانه و جسور بچهها پیش چشمت رژه میروند، حسی به تو میگوید اینجا دستهای دعا خالی بر نمیگردد، کاش میشد دعایی مییافتی تا بر بال ملائک به آسمان اجابت برسد. یکباره به یاد تنهایی و غریبی مادران چشم انتظار میافتی که جگرگوشههایشان هنوز برنگشتهاند، از خدا میخواهی تا استخوانهایشان را نمایان سازد. موزه گنجینه قطعهای از بهشت است که بال فرشتگان بر آن سایه افکنده و اقیانوسی از عرفان پیش روی بازدیدکنندگان میگشاید، گنجینهای گرانبها که دست تطاول فراموشی را بدان راهی نیست و در طلب جرعهای از اقیانوس بیکرانه معنویت شهدا میتوان به آنجا رفت و با خاطرهای دلنشین از لحظههای روحانی به هیاهوی شهر باز گشت.
کارکرد موزههای جنگ
اساس و شالوده موزههای جنگ از جمله مجموعه موزه جنگ اردکان (گنجینه) بر بازتاب عینی ارزشهای معنوی بنا نهاده شده و رواج یافتهاند. تفوق نظامی دشمن در روزهای نخست تجاوز نیز به واسطه همین ویژگی نهتنها هول و هراسی منفعلانه و ناامیدکننده در دلها به وجود نیاورد، بلکه به اتکای روحیه حماسی، شور انقلابی و ایمان خللناپذیر آحاد ملت، صفآرایی ایمان و کفر رقم خورد و خیل حضور پرصلابت و حمایتهای بیدریغ مردمی مانع از کامیابی دشمن شد. ابعاد فرهنگی موزههای دفاع مقدس از جمله فضاسازیهای حماسی آن در نسبتی معکوس با ابعاد مادی زندگی روزمره قرار داشته و هرگاه و هرکجا جنبههای مادی زندگی غلبه یابند، این فضاها قادرند به میزان قابل توجهی به زندگیها رنگ و تعلق معنوی ببخشند. پس چه خوب است اینگونه فضاها مورد حمایت قرار گیرند و با توجه به کارکردشان روح حماسه را تقویت و به نسلهای بعد منتقل کرده و از این راه فرصتی فراهم آورد تا با الگوسازی، روحیه دفاع ملی، ظرفیتهای غیرقابل محاسبه ایمان و ایثار در تکاپوی دستیابی به امنیت ملی را تجربه کرد.
برش
جنگ به مثابه
فـرهنگ
شواهد بسیار نشان از آن دارد که دوران جنگ ۸ ساله یکی از دورههای شکوفایی فرهنگ ایرانی است و بینش و منش بسیاری از ایرانیان وامدار این دوره میباشد. تا آنجا که جذر ومدهای سیاسی - اجتماعی و دستکاری ساحت روایی این دوره نتوانسته یکسره ویژگیهای آن را مخدوش کند. چراکه فرهنگ بهصورت ناخود آگاه نابترین روایتها را ازرویدادها و شخصیتهای یک پدیده یا دورهای به خاطر سپرده، باورکرده و به نسلهای بعد منتقل میکند.
بهطور معمول هرگاه بخواهیم از آثار و عوارض فرهنگ چه بهصورت عام و چه بهصورت مقطعی صحبت کنیم به شمردن ویژگیهای آن اکتفا میکنیم ودر صدد برمی آییم برای زنده ماندن و تداوم آن، ویژگیهایش را بشناسانیم. البته این شیوه یکسره خطا نیست، لیکن ورای این ویژگیها آن چیزی که به تداوم شأن فرهنگی میانجامد، روح وظرفیتی است که اینگونه امور را پدید میآورد. به سخن دیگر هریک ازویژگیهای یک فرهنگ بیش از آنکه به خودی خودمهم باشند از جنبه مظهریت برخوردار بوده وقائم برامرحقیقی تری میباشند. اینگونه است که باید گفت ویژگیها و شئون هر پدیده تاریخی بر فرهنگی کلیتر دلالت دارد که روح آن شمرده میشود.
ز رهگذر این شناخت است که میتوان هرپدیدهای را ورای موجودیت، تمایز و شخصیت منحصر به فردش، برخاسته ازبستری مشترک قلمداد نمود. در واقع این روح کلی است که به پدیدههای تاریخی - فرهنگی فارغ از مشخصههای ظاهری، همچنین خصیصههای کیفی آن، معنا میبخشد. به این اعتبارچه بسیار افراد، اماکن واشیا که در ذهن تاریخی ما به صفات ظاهری برجسته نشده بلکه از«نا کجایی» و«ناکسی» و«نا چیزی» حکایت دارند. این کسان و جاها وچیزها فارغ از مشخصات خود نشانی فرهنگ کلیتر را به ما میدهند ودر آیینه فرهنگ کلی است که ما هویت خود را مییابیم و به تماشای آن مینشینیم. اگر شاهنامه را سندی هویتی میدانیم پیش وبیش از آنکه به هنر شاعر آن در سخن سرایی برگردد به صفت آیینه بودن روح و فرهنگ کلی ایرانیان باز میگردد. از این روست که ما در آیینه«رستم»، «باکری»، «همت»، «خرمشهر» و«چفیه» ارزشها وباورها وخواستههای روح کلی ایرانی ودر واقع کیستی خود را مییابیم واین است که تداوم دارد.
از اینرو خطا نخواهد بود اگر بگوییم هر فرد، شیء، مکان و زمانی حامل فرهنگ است. لیکن در وجود برخی اشخاص و مکانها و زمانها و اشیا فرصت تجلی وظهور بهتر و بیشتری یافته است. البته این دلالتها همیشه هم واضح نیستند ونیاز به تأمل دارند. یعنی همانطور که فردوسی با پرداختن شخصیت رستم برای ایرانیان افقی والا در پهلوانی ترسیم کرد، بایستی نخبگان با پرداختن به اسطورههای جنگ ملی به این دلالتها عینیت بخشند. لکن نخبگان وفرهیختگان جامعه این نقش خود را از یاد بردند، بلکه با زیرذره بین بردن الگوها و اسطورههای جنگ که دلالت برروح کلی و فرهنگی ایرانیان داشته و دارند و مطابقت جزئیات با واقعیات تاریخی درذهن جامعه تردید ایجاد کرده و افراد را به خاطر باور کردن آن تحقیر وسرزنش میکنند. حقیقت آن است که بایستی هنگام در نظرآوردن هر موضوعی ابتدا تلاش کنیم مراتب مادی و معنایی آن را از هم تفکیک کنیم وهرکدام را با معیارها و منطق خود بسنجیم. مرتبه مادی، آن مرتبه از موجودیت هرچیز است که آثار و عوارضی عینی و یقینی دارد. لیکن موجودیت هیچ امری محدود به این مرتبه نیست. هرچیزی آنگاه واجد ارزش و اساساً معنا میشود که ورای مادیت، محمل قصهها و روایات قرار گیرد. روایت است که هر موضوع را واجد شخصیت کرده و از موضوعات مشابه متمایز میکند.
برخی آدمها، اشیا و مکانهای جنگ دفاعی ایرانیان در مرتبه مادیاند. لکن صبغه روایی نیز یافتهاند وبرخی دیگر آنچنان ممزوج با روایت شدهاند که اندکی از مادیت در وجودشان باقی مانده است. فرهنگ در قامت این نوع ظهور و بروز بهتری یافتهاند. در واقع شخصیتها دست پرورده همان فرهنگ کلی است و نمیتوان از کنارآنها به سادگی گذشت. سنجیدن آنها با معیارهای مادی و کمی نادیده گرفتن اصالتهای روح کلی وبن مایههای فرهنگی یک جامعه است که ریشه در روزگاران دارد. یعنی همان چیزی که به شاهنامه، حافظ و فردوسی قدر و قیمت داده است.
ارسال دیدگاه