در گفتوگو با امیر دژاکام
آینده تئاتر و چالشهایش
تهران (پانا) - امیر دژاکام متولد 1341 در کرمان، بازیگر، کارگردان و مدرس است و «ایوب خان» تازهترین کاری بود که او روی صحنه برد، آنهم در شرایطی که کرونا همچنان میتازید و چالشهای بسیاری بر سر راه کارگردان و هنرمندان عرصههای مختلف هنری به وجود آورده بود.
بهگزارش ایران، دژاکام کارگردان و نویسندهای تجربهگراست که از این تجربهها طی یکسال اخیر و کار روی نمایش «ایوب خان» هم بهرههای بسیار برد و در نهایت آن را روی صحنه برد تا از جمله نمایشهایی باشد که با وجود شرایط خاص، با استقبال خوبی روبهرو شود. نگاه او به تئاتر، برخلاف بسیاری دیگر، نگاه منفعل و صرفاً آمیخته با تئوری نیست و عقیده دارد که تئاتر را باید شکل و فصلی از همزیستی در دل زندگی دانست و این مهمترین چالشی است که امروز و آینده با آن روبهرو هستیم. دژاکام در گفتوگوی پیشرو، تغییر در تئاتر را نه بهدلیل کرونا، که در هسته و ماهیت گذر از زمان حال تعریف میکند.
امیر دژاکام سال ۹۹ را چگونه تجربه کرد و زندگی شخصی و حرفهای و اجتماعیاش با وجود ویروس کرونا دست بهگریبان چه چالشهایی بود؟
نکته اول تلخیهای بسیاری بود که مردمم در این یکسال متحمل شدند و بیشک در این بین و در حوزه کاری و حرفهای هنرمندان تئاتری و درصد بالایی از بچههای سینما بشدت روزگار سختی را گذراندند. سال ۹۹ سالی پر از رنج، سختی، تنهایی و بغضهای فروخورده بود و توأمان سالی بود که با تمام این تلخیها و رنجهای فردی و اجتماعی و حرفهای میباید با تمام قدرت روی پای خود میایستادیم و تحمل میکردیم و نمیگذاشتیم کرونا و تمام متعلقاتش ما را شکست بدهد. شرح واضحات است که در این یکسال لطمههای اقتصادی بزرگی به بدنه تئاتر وارد شد و نمونهاش را باید در ورشکستگی بسیاری از مؤسسات و تماشاخانهها و مراکز فرهنگی خصوصی دید که متأسفانه نتوانستند دوام بیاورند و از چرخه و حیات هنری، حداقل فعلاً کنار رفتند. به هر صورت سال، سال سادهای نبود و مهم این بود که نباید میترسیدیم و دست روی دست میگذاشتیم تا کاملاً مرعوب کرونا شویم. ما هم چنین کردیم و تا حدی که توان داشتیم و نفس، به این عهد ماندیم.
ریسک کار کردن را پذیرفتید و کار کردید و با چالشهای مالی و غیر مالی درگیر شدید. آنهم زمانی که این سؤال مطرح بود که آیا حتی اگر سالنی باشد و اجرایی، تماشاگری در کار خواهد بود یا نه... آنهم برای تئاتر که نفس به نفس تماشاگر زنده است.
حرف اینجاست که کرونا برای من یک آورده بزرگ داشت. بیهیچ تعارفی من در زمان همهگیری ویروس کرونا به این معنا رسیدم که باید زندگی کرد. پیش از شیوع ویروس انگلیسی با این باور زندگی میکردم که شاید هفته دیگر زنده نباشم و به همین دلیل هم کارهایم را با جدیت تمام پیش میبردم و از ساعت ۵ صبح بلند میشدم و پی کارهایم بودم تا ساعت ۱۱ شب که میخوابیدم. هم فیلم بازی کردم هم سریال و هم کار روی صحنه بردم، هم کتاب نوشتم و هم کلاسهایم را به صورت آنلاین برگزار کردم. ویروس انگلیسی هم که آمد این یک هفته را بیست و چهار ساعت کار کردم و گفتم شاید بعد از این مدت زنده نباشم پس نباید بیکار بنشینم. البته این را هم بگویم که در این مدت، بدون ذرهای نگرانی و استرس و ترس، کارم را پیش بردم و به آن قول معروف میخواستم با تمام دردها و زخمهایم تا دم مرگ دودستی به زندگی بچسبم و مدام این شعر سیاوش کسرایی که میگوید: «زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست» را در ذهن خود داشتم. چون معتقدم که زندگی بسیار با ارزش است و همین که نوهام را میبینم و با او بازی میکنم، کیف میکنم که زندهام یا وقتی کاری را روی صحنه میبرم و چشمم به چشم مردم سرزمینم میافتد.
بسیاری معتقدند که زیست تئاتر در دوران کرونا متحول شد و بعد از کرونا ما با تعریفی علیحده از تئاتر روبهرو خواهیم بود؛ تعریفی که سرچشمه گرفته از اتفاقات و چالشهای دوران گذشته خواهد بود... دورانی که در کرونا تجربه شد.
به عنوان یک فرد آکادمیک این منطق را باور ندارم و میتوانم از داعیان این فرضیه بخواهم تعریفی که به نظر آنها بهوجود آمده و تازه است را ارائه کنند. چنین چیزی نیست. تئاتر در وجوه مختلف فلسفیاش، چه کلاسیک، چه مدرن و چه پست مدرن، فصل مشترکی است بین مخاطب و اجرا کننده که هر کجا این گروههای تئاتری به صورت زنده با هم مواجه شوند آنجا تئاتر تحقق پیدا کرده و اجراکننده عمل نمایش را روایت یا برای مخاطب اجرا میکند و مخاطب را به فهم جدیدی میرساند. هنوز همین است و همین نیز خواهد بود، نمایش از این سه گونه و شیوه اجرایی خارج نیست. حال گیریم که تعریف فلسفی ما از تئاتر از شکل کلاسیکاش طی ادوار مختلف به تئاتر مدرن و سپس به تئاتر پست مدرن رسیده ولی اصل و اساس موضوع تغییری نکرده است. پس اگر امروز مثلاً تلهتئاتر یا فیلمتئاتر به دلیل شرایط موجود رونق گرفته، این باعث تغییر و تحول نخواهد شد. نکتهای که میتوان اما به آن اشاره کرد چالش اقتصادی است که تئاتر با آن دستبهگریبان شده و وضع را برایش بغرنجتر از گذشته کرده است؛ چالشی که باعث شده کسانی در بزنگاههای مختلف، صرفاً به خاطر درآمدزایی و کسب سودهای آنچنانی پا بهعرصه
تئاتر بگذارند و میلیاردها تومان از این راه کسب درآمد کنند و جیب تئاتریهای اصیل اما همچنان خالی بماند. البته که طبیعتاً آینده سرشار از تغییر است و به قول یکی از فلاسفه هرگز کسی دوبار از یک رودخانه رد نمیشود. پس حتی اگر کرونایی هم در کار نبود ما از دورانی به دورانی دیگر میرفتیم و میرویم و هرگز به گذشته بازنخواهیم گشت و طبیعی است که همه چیز در حال تغییر باشد. از فهم ما به حیات و زندگی بگیرید تا تمام چیزهای دیگری که باعث میشود رفتار و مناسبات ما در جهان هستی تغییر کند. در فهم ما نسبت به زندگی یک تغییر بزرگ حادث شده و یقین داشته باشیم که بعد از کرونا، ما تغییرات بسیاری در همه چیز خواهیم داشت.
«ایوبخان» در طول اجراها مورد استقبال قرار گرفت و این مسأله خیلی حائز اهمیت بود که بسیاری با وجود خطرات بسیار، آمدند و به تماشای کار نشستند. از منظر شخصی به عنوان کارگردان و از منظر دید و نگاه تحلیلی چطور میشود با این طیف از مخاطبان تئاتر روبهرو شد و تعریفی برای آنها در نظر گرفت...
نکته مهمی در این سؤال وجود دارد که همانطور که گفتید از دو منظر میشود به آن نگاه کرد. در طول اجرای «ایوب خان» جوان و پیر و بزرگ و کوچک و... آمدند و نمایش را دیدند و من به جرأت میتوانم بگویم در طول سالهای سال فعالیت، هرگز با چنین انرژی خالص و عجیبی در سالن روبهرو نبودم. بگذارید مثالی از گذشتهها بزنم: زمانی که من «لیلی و مجنون» را روی صحنه بردم، تقریباً هر شب مردم حتی روی پلههای سالن هم نشسته بودند و جای سوزن انداختن نبود، یا در چهلمین شب «شهرزاد» ازدحام جمعیت باعث شد که در سالن اصلی شکسته شود، یا در نمایش «یک دامن ماه و ستاره» هم هر شب تمامی بلیتها به فروش میرفت و حضور مردم چشمگیر بود اما میخواهم بگویم برای منی که سابقه شکستها و پیروزیها و روزهای خوب و بد بسیاری در تئاتر دارم، این چهلپنجاه نفری که روزهای کرونا به دیدن «ایوبخان» میآمدند چیز دیگری بود و هر شب ضمن تقدیر و تشکر از مردم این نکته را به تأکید به آنها میگفتم که حضورشان چقدر برایم بزرگ و باشکوه است. از منظری دیگر باید بگویم چنین مسألهای، بروز و ظهور یک باور مشترک است. گویی ما و تماشاگران به مثابه انسانهایی امروزی در دل جامعهای
بحرانزده، تئاتر را یک فعل و فصل مشترک میدانستیم که برای رسیدن به فهم مشترک، برای حرمت گذاشتن به زندگی، برای کم کردن از آلام هم به آن نیاز داشتیم و دور آن جمع شدیم و چیز دیگری جز زندگی برایمان مهم نبود. ما اگر چه شاید این نکته را با کلمات به زبان نیاوردیم اما قطعاً خواستیم بگوییم که ما زندهایم و نفس میکشیم. تماشاگران ما با چشمهایشان به ما میگفتند در روزگاری که جبر اقتصادی همه را مجبور میکند که به نان فکر کنند ما به اندیشیدن هم بها میدهیم و آن را از چرخه زندگی خود حذف نمیکنیم.
چشمانداز و خواست شخصی و قلبی امیر دژاکام برای بعد از کرونا چیست و چگونه است؟
اجازه بدهید از این فرصت استفاده کنم و از وزیرمحترم فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاون و مدیرکل، تقاضایی داشته باشم که فکر میکنم باید تقاضای تمامی دلسوزان عرصه فرهنگ و هنر از مطبوعات تا مجامع هنری و فرهنگی باشد. خواسته من این است که ترتیبی اتخاذ کنند تا تمام هنرمندانی که در دوران کرونا با به جان خریدن تمام خطرات، کار روی صحنه بردند، بعد از کرونا هم شرایطی برایشان بهوجود بیاید که بتوانند آثار خود را روی صحنه ببرند و در این راه، خواسته زیاد و آنچنانی هم وجود ندارد و صرفاً به اختصاص سالن اجرا محدود میشود. کسانی مانند حمیدرضا نعیمی، کهبد تاراج، میکائیل شهرستانی و مرتضی شاهکرم از جمله این چهرهها بودند که چراغ تئاتر را هرطور که بود روشن نگهداشتند و اجراهای درخور توجه و خوبی را هم روی صحنه بردند. بعد از کرونا خواسته من این است که بهجای حمایت از کاسبان تئاتر، که بیشک به محض طبیعی شدن وضعیت سروکلهشان پیدا میشود، این دلسوزهای واقعی را دریابند و از آنها برای اجراهای مجددی که بیشک بسیار مورد استقبال قرار خواهد گرفت، حمایت کنند.
ارسال دیدگاه