سید صباح زنگنه*
نقشآفرینی متفاوت قطر در منطقه
قطـــــر خصـــوصاً در سالهای اخیر به سمت تبدیل شدن به یک بازیگر سیاسی فعال در منطقه خاورمیانه و جهان عرب پیش میرود و به شکل واضح مایل است تا بتواند به کنش فعال در بسیاری از معادلات بپردازد.
قطر از مدتها قبلتر دریافته بود که برای آنکه بتواند علیرغم محدودیتهای جغرافیایی خود تبدیل به یک قدرت شود لازم است تا نقش سیاسی فعالی در تحولات منطقهای برعهده بگیرد. این از آنرو برای دوحه دارای اهمیت بود که این کشور کوچک اما دارای منابع قابل توجه انرژی، به شکلی در محاصره جغرافیایی عربستان و البته زیر سایه تجارت امارات متحده عربی قرار دارد. رقابتهای معمول سیاسی - اقتصادی از یکسو و شکاف ایدئولوژیک با این دو کشور از سوی دیگر قطر را وامیداشت تا به دنبال یک ایفای نقش مستقلتر باشد. راهاندازی رسانههایی در ابعاد جهانی همچون الجزیره در این کشور نیز در راستای همین سیاست و قویتر کردن ابزارهای سیاستورزی و تأثیرگذاری بینالمللی قطر بود. با این پیشینه قطریها خصوصاً طی چهار سال گذشته تحولات بسیار مهمی را در عرصه بینالملل تجربه کردهاند که اوج آن عمیق شدن اختلافات دامنهدار آنها با عربستان سعودی و قطع رابطه دو طرف بود. در چنین شرایطی است که سفر وزیرامور خارجه قطر به کشورمان را باید در راستای تلاشهایی بیشتر و مهمتر از روابط دوجانبه تفسیر کرد.
به نظر میرسد در این میان بجز مسأله روابط دو جانبه، سه موضوع مهم دیگر هم مطرح باشند؛ مسأله لبنان، مسأله یمن و همینطور میانجیگری بین ایران و امریکا. قطر پیش از این هم در بحث لبنان و تلاش برای میانجیگری بین گروههای لبنانی تلاشهای جدی انجام داده بود. زمانی تمام گروههای لبنانی با دعوت قطر در این کشور به یک توافق مشترک رسیده بودند. هر چند عملاً این اقدام شبیه اقدام پیشتر عربستان تحت عنوان «توافق طائف» بود و در عمل هم به تمام اهداف خود نرسید اما نشان میدهد که قطر هم علاقهمند به این مسأله است و هم آشنا به موضوع. مخصوصاً اینکه این کشور مایل است معادلات لبنان کمتر به دست بازیگران سعودی رقم بخورد. از همینروست که قطریها ایران را در این شرایط هم به لحاظ میزان نفوذ در لبنان و هم نزدیکی به مواضع همدیگر در برخی مسائل دیگر، به چشم یک متحد بالقوه در این معادله میبینند. از همین روست که سعی دارد با این رایزنی هم جبهه خود را تقویت کند و هم به راهحلی عینیتر برای مسأله لبنان برسد. بخصوص اینکه عربستان هماکنون از جناح دیگری از اهل سنت حمایت میکند که عملاً آقای سعد حریری را در مقابل خود قرار داده است.
در بحث یمن هر چند قطریها در سالهای ابتدایی همسوتر با سعودیها و اماراتیها ظاهر شده بودند اما در ادامه اختلافات بین آنها و این دو کشور و تحولات دیگری باعث تغییر موضع آنها شد. تا آنجا که شاهد هستیم در سالهای اخیر قطریها موضعی منطقیتر و سازندهتر در قبال مسأله یمن دارند. با روی کار آمدن دولت آقای بایدن و تغییر کلی در سیاست امریکا در قبال بحران یمن که در همین مدت کوتاه شاهد آن بودهایم، قطر امیدوار به تضعیف موضع و سیاستمحور سعودی - اماراتی در یمن میباشد و یکی از نتایج روشن این وضعیت هم تقویت سیاستی است که جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا در قبال این مسأله بر آن تأکید داشت. از همینروست که قطر هم تمایل دارد در چشمانداز آینده تحولات یمن در اردوگاهی قرار بگیرد که دست بالای احتمالی را در اختیار دارد و مهمتر از آن اینکه دارای زاویه مشخص و جدی با سیاستهای عربستان و امارات باشد. به عبارتی اکنون قطر دریافته که زمان طلایی تشکیل یک ائتلاف علیه جنگ یمن و اقدامات نظامی در این کشور و رفتن به سمت گفتوگوهای یمنی-یمنی وجود دارد و اگر چنین شود قطعاً بازیگر اصلی این جناح در منطقه جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. اما مهمتر از همه اینها پتانسیلی است که قطر احساس میکند در میانجیگری میان ایران و امریکا میتواند از خود نشان دهد. این کشور اساساً دولت جدید امریکا را با توجه به روابط ترامپ و سعودیها، موقعیتی متفاوت برای خود میداند و در عین حال واقف است که سطح مطلوبی از روابط دوجانبه را چه با واشنگتن و چه تهران دارد. متوجه باشیم که این میانجیگری نه تنها نزدیکی بیشتر به دو قدرت، یکی در سطح جهانی و دیگری در سطح منطقهای است بلکه اگر منجر به موفقیت شود عملاً معنای آن یک پرستیژ سیاسی متفاوت برای قطر خواهد بود. توجه کنیم که این در شرایطی است که فرانسه خواستار ورود عربستان به مذاکرات برجام شده و با توجه به رقابت قطر با این کشور اگر حکومت دوحه موفق به کار خود شود، عملاً معنایش این است که کاری را انجام داده که اتحادیه اروپا موفق به انجامش نشده بود و مهمتر اینکه یک دهنکجی هم به عربستان انجام شده است.
*کارشناس سیاست خارجی
منبع: ایران
ارسال دیدگاه