قاسم گرجی*
احتکار در ایران؛ از قحطیزدگی گذشتگان تا شرطی شدن ذهن امروزیها
از نظر روانشناسی برخی از رفتارها حتی احتکار و تهیه بیرویه برخی از کالاها نتیجه یادگیری و یا ذخیره اطلاعات در ذهن ناهوشیار افراد در پی چندین نسل است.
این روزها خبرهای زیادی در خصوص گرانی بسیاری از کالاها به ویژه کالای اساسی به گوش می رسد، خبرهایی که دلیل اصلی افزایش تقاضا در بازار بوده و سبب تشکیل صفوف طولانی برای تهیه این کالاها می شود، صفوفی که برای افراد با پایگاه اجتماعی و اقتصادی متوسط به پایین و به ویژه اقشار فقیر خبر خوبی نبوده و می تواند سخت و وحشتناک باشد.
بعضا در رسانهها به ویژه در صدا و سیما با گزارشهایی مواجه می شویم که حکایت از برخورد ادارات ذی ربط با احتکار و انبار کردن مواد غذایی و کالاهای اساسی مورد نیاز شهروندان دارد.
افزایش بیرویه تورم و قیمت کالاها از دو سال قبل تا حالا به حدی است که بسیاری از شهروندان عملا اقدام به خرید و انبار کردن اجناس و کالاهای مورد نیاز مردم با هدف فروش آن به قیمت بالاتر کردند. خیلی ها در فکر خرید زمین و خانه هستند، بسیاری نیز در پی تهیه چندین خودرو و سکه و ارز به امید گرانی این اجناس و فروش آنها در آینده بوده و بسیاری نیز در مسیر انبار کردن مواد غذایی قرار دارند. خیلی ها نیز با حضور در بورس به فکر سوداگری هستند.
این افراد غافل از این هستند که تقاضای بیش از نیاز کالاهای اساسی در پی شایعه کمبود آن چه تاثیری بر سرنوشت کسانی که توان انبار کردن مواد غذایی مورد نیاز خود را به صورت روزانه ندارند، خواهد داشت.
شایعه های مختلف در مورد گرانیها، احتکار کالاهای اساسی با هدف سوداگری و کم فروشی و گران فروشی و حتی تهیه بیش از نیاز اجناس و کالای اساسی باعث فشار بر قشر ضعیف، افزایش تورم و افزایش آسیب های اجتماعی مثل ترویج بی بندوباری، تهیه و توزیع مواد مخدر، خرید و فروش اجناس قاچاق، افزایش جرایمی مثل سرقت، زورگیری، رباخواری و ...را به همراه خواهد داشت.
صرف نظر از اینکه این رفتار افراد سوداگر چه تاثیری بر جامعه و به ویژه اقشار ضعیف و آسیب پذیر دارد، می خواهیم دلیل اصلی احتکار و هجوم قشر عظیمی از هموطنانمان به سمت صفوف کالاهای اساسی مثل صف مرغ، روغن، برنج و ... را مورد یک بررسی ساده قرار دهیم.
احتکارکنندگان را باید به دو گروه تقسیم کرد. گروهی که صرفا به دنبال منفعت بوده و به چیز دیگری فکر نمیکنند. این گروه تنها چیزی که به ذهنشان خطور میکند سود بیشتر بوده و برایشان هیچ مهم نسیت که برای دیگران به ویژه قشر ضعیف جامعه چه اتفاقی خواهد افتاد. این گروه به دلیل فعالیتهای اقتصادی، موقعیت اجتماعی و نفوذ در سیستم اداری از توان خرید بسیار بالایی برخوردارند، قدرت مانور بالایی در احتکار اجناس داشته و در فرصتی مناسب با عرضه اجناس احتکار شده خود سود فراوانی را به جیب می زنند.
اما گروه دیگر، افرادی هستند که به ترس از قحطی و یا افزایش بیرویه قیمت این کالاها اقدام به خرید و انبار اجناس برای مدت معینی و صرفا جهت مصرف خود می کنند، مدتی که بیانگر نیاز بیش از اندازه آنها است.
این افراد به نظر خود به اندازه نیازشان کالا تهیه می کنند و این گونه رفتار خود را توجیه می کنند، اما به عواقب رفتار خود فکر نمی کنند. شاید به این فکر هستند که خود و اعضای خانواده خود را از خطر قحطی نجات می دهند. اما گروه دیگری را جدای از این دو گروه باید تعریف کرد. افرادی هستند که با توجه به اینکه توان انبار کردن اجناس مصرفی شان را داشته و اقدامی در این زمینه نمی کنند، در کنار این گروه کسانی هستند که توان خریدشان پایین است و نمی توانند اجناس را احتکار کنند.
دو گروه نخست در هر صورت باعث فشار به جامعه می شوند. اما چرا ما ایرانیان با اینکه دستورات غنی دینی و احکام مخکم و روشنی در مورد عدم احتکار کالای اساسی و مورد نیاز مردم را داریم، اقدام به چنین اعمال ناپسندی می کنیم؟ کاری که غیرقانونی بوده و برای آن مجازات تعیین شده است.
«لئو ویوتسکی» روانشناس روسی معتقد است که گاهی یک رفتار در یک خانواده از طریق یادگیری طی چندین نسل سینه به سینه به نسل های بعد انتقال پیدا می کند، گویا اینکه این رفتار در یک خانواده بزرگ موروثی شده است.
برخی دیگر از روانشناسان نیز معتقدند که رفتار موروثی بوده و یک ویژگی از نسلی به نسل دیگر از طریق ژنتیک انتقال پیدا می کند، گویا اینکه اجداد انسان های فعلی در گذشته های دور اطلاعاتی را در ذهن خود ذخیره کرده که این اطلاعات از طریق ژن به نسل های بعدی انتقال پیدا کرده است.
نگاهی به تاریخچه قحطی، احتکار و گرسنگی در ایران
از جمله دیگر حوادث هولناک که منجر به احتکار کالای اساسی و مورد نیاز مردم می شد، قحطی در طول تاریخ بوده است. در گذشته های دور جنگ ها و محاصره کردن شهرهای بزرگ قحطی و گرسنگی های شدیدی را برای مردم به همراه داشت، در این اقدام وقتی قدرت مرکزی ضعیف بوده و مردم امید خود را از دست می دادند، خانواده ها به ویژه زنان و کودکان بسیاری بر اثر گرسنگی مردند و اشرافیان و اشراف زادگان به ترس از قحطی اقدام به خودکشی و یا کشتن اعضای خانواده خود می کردند.
نمونه آن زمان محاصره اصفهان توسط محمود افغان بعد از مرگ نادرشاه افشار است. شدت گرسنگی در این زمان به اندازه ای بود که مردم هرچهارپایی را که در خیابان ها می دیدند شکار کرده و آن را می خوردند. دزدی و سرقت از نانوایی ها و مغازه ها در این شهرها بسیار بالا بود. خیلی ها در این زمان به ویژه از طبقات اجتماعی بالای جامعه به ترس از گرسنگی شدید و مرگ خود و یا اعضای خانواده شان، احتکار مواد غذایی را بهترین راه نجات می دانستند.
از سال ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ هجری شمسی (۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹) قحطی شدیدی در ایران رخ داد که جان بسیاری را گرفت. مصادف با جنگ جهانی نخست اشغال ایران توسط نیروهای روسی و انگلیسی از شمال و جنوب شکل گرفته و درگیری های داخلی، قحطی و مالاریا حدود یک الی ۳ میلیون ایرانی را به کام مرگ فرستاد. ایران که در آن زمان تحت حکمرانی احمدشاه قاجار بود، دارای حدود ۹ میلیون جمعیت بوده است، آمار کشته شدکان بر اثر قحطی در آن زمان به اندازه ای بود که برخی از آمار کشته شدن ۵۰ درصد از جمعیت کل کشور گزارش داده اند.
در این زمان خرید گندم سیستان و بلوچستان از جنوب توسط انگلیس و بسته شدن راه های ارتباطی با خراسان توسط روسیه و فلج شدن سیستم حمل و نقل داخلی با به کارگیری چهارپایان توسط نظامیان روس و انگلیس قحطی را در این زمان تشدید کرد.
استفاده بیگانگان از چهارپایان سیستم حمل و نقل آن زمان را برای نقل و انتقال مواد غذایی برای مناطق آسیب دیده فلج کرده بود و غارتگری و راه زنی برای فرار از مرگ ناشی از گرسنگی بیداد می کرد و این رویداد بر مشکلات مردم می افزود.
گزارشی دیگر حکایت از مرگ ۱۰درصد از جمعیت مردم ایران در زمان ناصرالدین شاه قاجار دارد، در سال های ۱۲۴۹ تا ۱۲۵۰ هجری شمسی (۱۸۷۰-۱۸۷۱ میلادی) جمعیت کشور حدود ۱۰ میلیون نفر گزارش شد. بر اساس یافته های تاریخی در سال ۱۸۷۳ میلادی بر اثر بلای وبا و قحطی جمعیت ایران به ۶ میلیون نفر کاهش پیدا کرده است.
در این زمان شهرهای بزرگ کشور مثل مشهد، اصفهان و یزد حدود یک سوم جمعیت خود را بر اثر شدت گرسنگی از دست دادند.
ناصرالدین شاه به جای حضور در مملکت و رسیدگی به امورات مملکتی و اقتصادی مردم در این زمان به سفر کربلا رفته بود، به همین دلیل مردم گرسنه شعر اعتراضی ای با شرح ذیل سر می دادند.
«شاه کج کلا، رفته کربلا، گشته بی بلا، نان شده گران، یک من یک قران، یک من یک قران، ما شدیم اسیر، از دست وزیر، از دست وزیر.»
در این زمان قیمت نان تا ۱۶ برابر افزایش یافت، شورش در برخی از شهرهای بزرگ ایران مردم را آزار می داد. شدت قحطی به اندازه ای بود که مردم حتی به خوردن علف، گوشت حیوانات بارکش، سگ، گربه و حتی مردار می پرداختند. در برخی نقاط بچه دزدی، اغفال زنان برای کشتن آنان و متاسفانه حتی خوردن اعضای بدن انسان مرده نیز گزارش شده است.
از این موارد اتفاق در تاریخ کم نیست، اما در همه این موارد احتکار در کنار حمله دشمن، خیانت به وطن و بیماری های حاد قرار داشته است و این یعنی احتکار کننده نیز دشمن مردم و کشور بوده و با رفتار خود هیزم در آتش دشمن می ریخته است.
با این وجود به نظر میرسد پاسخ سوالمان که چرا بسیاری از ما ایرانیها به محض شنیدن اینکه مثلا برنج در بازار کم شد و یا با قحطی احتمالی روغن و یا هر نوع کالای اساسی دیگری مواجه شدهایم، بجای همدردی با هموطنانی که احتمالا نان شب خود را با هزاران زحمت تهیه کرده و یا افرادی که فرزندانشان شب را از گرسنگی با شکم خالی به رخت خواب میروند، چنین اقدامات ناسنجیدهای را انجام میدهیم، اقدامی که با موازین اخلاقی و اعتقادات دینی مان مطابقت نداشته و حتی با وجدان ما نیز هم خوانی ندارد.
اما یک سوال. آیا با وجود همه امکانات و در عصر صنعتی فعلی، پیشرفت کشور در زمینه تولیدات کشاورزی، استقلال کشور و عدم وجود بیگانگان هنوز احتمال قحطی و گرسنگی باید متصور باشد؟
گویا بسیاری از ما ایرانیها شرطی شدهایم، به گونهای که انگار در دل بحرانی مثل محاصره پایتخت توسط محمود افغان قرار داریم و یا جنگ جهانی دیگری ما را تهدید می کند، اما نه همه جا آرام است و ما خوشبخت هستیم.
ولی متاسفانه بسیاری از مردم ما هنوز بر این باورند که قحطی تمام کشور و وجودمان را فرا خواهد گرفت، بیمارگونه به فکر فرار از گرسنگی شدید و رهایی از گرانی و قحطی هستند. انگار در خوابی سنگین هستند و نمیبینند که اشتباه میکنند.
اکنون باید در ذهن ناهوشیار خود سفری کرده و بسیاری از اطلاعات غلط آن را پاک کرد.
منابع و ماخذ:
۱-آوری، پیتر، کاویل همیلی و چارلز ولویل، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تاریخ ایران به روایت کمبریج، (دوره افشاریه، زند و قاجار) انتشارات جامی، ۱۳۸۸.
۲-افشار، ایرج، چهل سال تاریخ ایران، ج۲، نشر اساطیر، ۱۳۷۴، ص۷۱۹.
۳-دیوان بیگی حسین بن رضاعلی، خاطرات دیوان بیگی، (میرزا حسن خان) از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری (کردستان و طهران)؛ج۱، به کوشش ایرج افشار و محمدرسول دریا گشت، نشر اساطیر، ۱۳۸۲، صص ۶۸ و ۷۱.
*کارشناس ارشد معاونت اجتماعی پلیس مازندران
ارسال دیدگاه