کبودیهای بدنی که روح کودکی را خراشیده است
تهران (پانا) - ۲ روز گذشته خبری مبنی بر تنبیه دانشآموز قزوینی در فضای مجازی منتشر و تصویر بازو و پای کبود کودکی بهعنوان تنبیه معلم دست در دست شد، اما معلم مدرسه این تنبیه را نمیپذیرد و میگوید کبودیهای روی بدن دانشآموز کار من نیست و من صرفاً با خط کش دو ضربه آهسته به بازوی دانشآموز زدم، او هم کاپشن و لباس بافتنی داشت بنابراین این کبودیها کار من نیست.
بهگزارش ایسنا، جواد احمدی معلم ۳۷ سالهای است که یک سال پیش بهصورت رسمی بهعنوان معلم کار خود را آغاز کرده است، او دانشآموخته رشته علوم تربیتی است و به گفته خودش از طریق ماده ۲۸ و با طی مراحل قانونی بهعنوان معلم کار خود را آغاز کرده است.
تصاویر منتشر شده از کبودیهای بدن دانشآموز حاکی از تنبیهی سخت دارد و مسئولان آموزشوپرورش ضمن پذیرش این خطا از سوی معلم، جذب سفارشی و غیراصولی معلمان را دلیل اصلی این موضوع بیان و با رفتن به منزل دانشآموز و خرید گل و شیرینی رضایت خانواده را جلب کردهاند، پرونده معلم خاطی به هیئت بدوی تخلفات آموزشوپرورش ارجاع و پیشبینی شده که محرومیت دائم از تدریس در انتظار معلم باشد.
در حالی همه معلم را خطاکار اعلام کردند و خواستار محرومیت دائم او از خدمت شدند که این معلم جوان خود را فرد با آبرویی معرفی میکند که بههیچوجه دست به چنین کاری نزده است و هیچکدام از کبودیها را گردن نمیگیرد، در ادامه گفتوگو با این معلم جوان را بخوانید:
«خانم من فرد آبروداری هستم و تاکنون هم کاری نکردم که آبرویم به خطر بیفتد. خودم از این ماجرا و دیدن آن عکسها بدنم یخزده و نمیتوانم باور کنم که این کبودیها با خط کش ایجاد شده است» هر از چند گاهی با این جملات سعی دارد بفهماند که کار او نبوده و اصل ماجرا چیز دیگری است.
۳۷ ساله است و بهتازگی جذب آموزشوپرورش شده، اگر چه مسئولین ورود چنین معلمانی به بدنه آموزشوپرورش را سفارشی و ناشی از عدم رعایت قانون میدانند اما احمدی میگوید: من از طریق ماده ۲۸ جذب شدم، رشته دانشگاهیام علوم تربیتی است و بعد از پذیرفته شدن در آزمون ماده ۲۸ به دانشگاه فرهنگیان رفتم و بعد از گذراندن یک سال دوره آموزشی فعالیت خود را دریکی از روستاهای قزوین آغاز کردم.
از نحوه برخوردش با دانشآموزان میپرسم، درحالیکه به خودش و رفتارش با دانشآموزان ایمان دارد میگوید: حدوداً یک سال و نیم است که بهعنوان معلم فعالیتم را شروع کردم، در این مدت هم با دانشآموزانم رفیق بودم، در این مدرسه دو دانشآموز دارم محیا کلاس پنجم و امیرحسین کلاس سوم است، البته خواهر کوچک امیرحسین هم در کلاس ماست و پیشدبستانی میخواند؛ با توجه به اینکه دانش آموزان همبازی زیادی ندارند سعی کردم همیشه محیط شادی برای آنها ایجاد کنم که با انگیزه به مدرسه بیایند.
میگویم با تنبیه دانشآموزان چگونه محیط شادی را ایجاد میکردید، سراسیمه پاسخ میدهد: تنبیه امیرحسین کار اشتباهی بود که انجام دادم، اما آنچه در عکس و فضای مجازی میبینید واقعیت ندارد، من فقط میخواستم امیرحسین را بترسانم و عصبانیتم را نشانش دهم که دستش بیاید اگر درس نخواند من عصبانی میشوم؛ اما هیچوقت آن را بهگونهای نزدم که آن کبودیها ایجاد شود.
من عاشق معلمی هستم
میگویم پس در اصل تنبیهی رخ داده است، چرا یک معلم باید به تنبیه بدنی دانشآموزی روی بیاورد، میگوید: خانم من عاشق معلمی هستم، نمیخواهم جنایتکار پرورش دهم و همیشه با عشق به دانشآموزانم درس میدهم، امیرحسین کلاس دوم بود که دانشآموز من شد حتی نمیتوانست بخواند و بنویسد، الفبا را بهخوبی یاد نگرفته بود و بیشتر از ۲۰ نمیتوانست بشمارد، من بهعنوان دوست و معلم در کنارش قرار گرفتم و او را به سطح خوبی رساندم. امروز حتی میتواند با محیا که دو سال از خودش بزرگتر است رقابت کند، این تصاویر هم که منتشرشده سوءتفاهم بوده و کار من نیست.
از نحوه تنبیهش میپرسم، خودش هنوز حیران است که چطور ممکن است ضربات او به کبودی منجر شود، تأکید میکند: پنجشنبه هفته قبل بود که با خط کش دو ضربه به بازوی راست امیرحسین زدم، همهچیزتمام شد اما روز سهشنبه خانوادهاش با من تماس گرفتند و گفتند که تو امیرحسین را زدی و تمام بدنش کبود شده است و ما شکایت میکنیم؛ باورم نمیشد، بهمحض باز شدن راهها به روستا رفتم. امیرحسین هم خودش گفت که هوا برفی بوده و من زمین خوردم؛ اینطور شده اما خواهرش فاطمه که پیشدبستانی است میگفت معلم امیرحسین را زده است، درحالیکه محیا همکلاسیاش هم شاهد است که من فقط دو ضربه به بازویش زدم.
از کبودی پاهایش میپرسم که میگوید: اصلاً به پاهایش ضربه نزدم، کاپشن و لباس ضخیم هم بر تن داشت و من دو ضربه به بازوی چپ و راست او زدم، یک سال است که در آن روستا مشغول به تدریس هستم و همه میدانند که من اخلاقم چطور است، میدانم که با کمی فشار میتوانم دانشآموز را به سمت درس خواندن سوق دهم درواقع به خاطر آینده خودش گاهی سخت میگیرم، من از همان اول که وارد معلمی شدم با خدای خودم عهد بستم که با عشق تا انتهای راه بروم، معلمی نیاز به عشق دارد و من اینهمه سختی را به خاطر عشقش تحمل کردم و بههیچوجه قبول نمیکنم که ضربات من باعث این کبودی شده است.
وی تأکید میکند که از آبرویش میترسد و این کار را نمیکند و ادامه میدهد: از اول ماجرا عذرخواهی کردم میدانم که نفس عملم جرم و اشتباه است، تا جاده باز شد رفتم محل کار پدرش عذرخواهی کردم خودشان هم رضایتنامه دادند و به خوشی تمامشده است، این نوع کتک زدن جنایت است من با خط کش زدم و این جای خط کش نیست، من تلاش میکنم که ازلحاظ فکری فرد سالمی را تحویل جامعه بدهم نمیخواهم فردی دارای مشکلات روحی و روانی باشد و هیچوقت این حد از تنبیه را انجام نمیدهم.
معلم این کبودیها را حاصل تنبیه خود نمیداند در حالیکه مادر امیرحسین تأکید دارد فرزندش توسط معلم تنبیه شده است و میگوید: امسال که به خاطر کرونا به مدرسه نمیرفتند و روزهای کمی مدرسه حضوری بود، پنجشنبه که معلم از امیرحسین جدولضرب پرسیده بود، امیرحسین نتوانسته بود جواب بدهد و معلم او را کتک زده بود، این در حالی است که مدرسهای نبوده تا امیرحسین جدولضرب بلد باشد.
وی تأکید میکند: مدرسه اینجا دو دانشآموز دارد، بنابراین بچه دیگری وجود ندارد که بگوییم امیرحسین رفته بازی کرده که اتفاقی برایش افتاده است، پنجشنبه خواهر امیرحسین گفت که معلم امیرحسین را کتک زده است من هم گفتم حتماً درس نخوانده است و اشکالی ندارد، امیرحسین از این اتفاق ترسیده بود و به ما چیزی نگفت سهشنبه که لباسهایش را عوض کردم دیدم کبودی روی بدنش زیاد است و فهمیدم که تنبیه در چه حدی بوده است.
در حالیکه با غیظ در صدایش میپرسد معلم راست میگوید که اخراجش کردند؟ ادامه میدهد: مگر ما بچهمان را از سر راه آوردیم که کبودش کنیم، من گاهی بچه را تنبیه میکنم اما هیچوقت به آن صورت نیست که کبود شود، اصلاً بچهها از من میترسند و فقط نگاه کردن کافی است و این ضربهها کار معلم بوده است و باید اخراج شود.
سراغ امیرحسین را میگیرم، میگوید معلمشان عوض شده و امروز به مدرسه رفته است اما اگر میخواهید ساعت ۱۲ تماس بگیرید خودش برایتان تعریف کند؛ ساعت ۱۲ به ۱۴ بدل میشود و هنوز امیرحسین از مدرسه نیامده در نهایت امیرحسین با اکراه تلفن را میگیرد و نمیخواهد از اتفاقات رخ داده صحبت کند، ترس از صدایش مشخص است، تلفن را قطع میکند، نمیخواهم دیگر با او تماس بگیرم و از خودش بپرسم که چه اتفاقی افتاده است، مهم این است که کودکی مورد آزار قرار گرفته و کبودیهای روی بدنش بیشتر شبیه شکنجه است تا تنبیه، اینکه معلم تنبیهش کرده یا خانواده چه فرقی میکند، روان کودکی به حدی زخم خورده است که نمیخواهد در موردش صحبت کند و حاشیهها فقط بار روانی برای او دارد، گزارش بینتیجه است اما میدانم که آزار کودکان و تنبیه بدنی آنها نهتنها جسم بلکه روحشان را زخمی میکند به قول معلمشان این آزارهای جسمی و روحی است که جنایتکارانی تحویل جامعه میدهد.
ارسال دیدگاه