امین تارخ در گفت‌وگو از «آقازاده» و رؤیای بازیگری می‌گوید

مترصد قضاوت مردم باشیم

تهران (پانا) -  آن‌طور که خودش می‌گوید مزه شهرت و جلوی دوربین بودن را سال ۵۴ با مجموعه‌ «شهر من شیراز» چشید اما بدون تکیه بر حافظه طولانی‌مدت در دسترس‌ترین تصویر امین تارخ، شیخ حسن جوری در مجموعه‌«سربداران» است؛ نقشی که به همراه «بوعلی سینا» به پرسونای بازیگر او در تلویزیون بدل شد:  تاریخی اما آشنا با مخاطب.

کد مطلب: ۱۱۵۷۷۳۳
لینک کوتاه کپی شد
مترصد قضاوت مردم باشیم

به‌گزارش ایران، «سفر سبز»، «اغماء»، «معصومیت از دست رفته»، «جراحت» و... مجموعه‌هایی است که با تصویر امین تارخ به خاطر می‌آوریم و نشانه‌ای است بر این ادعا که مخاطب تلویزیون این کارها را با اعتماد به انتخاب او جدی‌تر پیگیری کرده است. پیش از تلویزیون اما امین تارخ در تئاتر و سینما ظاهر شد. «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی که روی صحنه رفت اما نسخه سینمایی آن رنگ پرده را ندید اولین و از مهم‌ترین تجربه‌های سینمایی او بود. تجربیاتی که بعدها با دانیال «سرب» (مسعود کیمیایی)، حسام «سارا» (داریوش مهرجویی)، جلال‌الدین «مادر» و طاهر «دلشدگان» (علی حاتمی) کامل‌تر شد. در کارنامه کاری او البته کارهای زیادی از جمله «چمدان»، «پرنده کوچک خوشبختی»، «رئیس»، «پرونده هاوانا»، «عشق +۲» و... هم وجود دارد. غیر از بازیگری از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین فعالیت‌های او تأسیس اولین مدرسه بازیگری در تهران (کارگاه آزاد بازیگری) است. با او که خود را معلم می‌داند و پرهیز دارد از اینکه به‌عنوان استاد از او یاد شود درباره بازیگری، رؤیای ستاره شدن، ستاره‌سازی در سینما، دستمزدهای کلان بازیگران و البته بهانه این گفت‌وگو یعنی سریال «آقازاده» صحبت کرده‌ایم.

یک نویسنده یا کارگردان با نوشتن فیلمنامه یا ساخت اثر به القای معنای موردنظرش دست پیدا می‌کند. در زمینه بازیگری چقدر این امکان از طریق انتخاب نقش حاصل می‌شود؟
هر بازیگر مسئولیتی در قبال خودش دارد که به‌لحاظ حرفه‌ای انتخاب غلط نکند. معیارهایی برای تشخیص غلط و درست یک انتخاب وجود دارد و اولین آن فیلمنامه است. اینکه پیام فیلم متناسب با زمانه است و نیاز اجتماعی آن احساس می‌شود یا نه، از جمله دغدغه‌هایی است که یک بازیگر می‌تواند داشته باشد.

در مقایسه با دهه ۶۰ و ۷۰ و نقش‌آفرینی در فیلم‌هایی همچون «مرگ یزدگرد»، «سرب»، «مادر»، «دلشدگان» و «سارا» چقدر در دو دهه اخیر پاسخ دادن به این دغدغه‌ها از طرق انتخاب نقش میسر شده است؟
فیلم‌هایی را مثال زدید که به ذات خاصیت ماندگاری دارند و تاریخ مصرف ندارند. «مرگ یزدگرد» از مقطع تاریخی می‌گوید که در طول تاریخ تکرار شده و در آینده هم می‌تواند تکرار شود اما اینکه این نگاه، چگونه تحلیل شود و به زبانی بیان شود که با مخاطب ارتباط برقرار کند و آگاهی بدهد مهم است. این فیلم یک اتفاق تاریخی تکرار شونده را به نمایش می‌گذارد و هشدار می‌دهد که باز تکرار نشود. «دلشدگان» و «سرب» هم جنبه تاریخی دارند و مربوط به این مملکت و معضلات آن در برهه تاریخی خاص هستند. «دلشدگان» در قالب قصه‌ای شنیدنی تلاش یک گروه موسیقی را برای حفظ گوشه‌ها و ردیف‌های آواز ایرانی روایت می‌کند تا توجه نسل‌های بعدی را به‌تلاش و انتخاب این افراد جلب کند. نمونه‌ این نسل سلطان آواز، محمدرضا شجریان است نه صرفاً به خاطر حضور در این اثر که حساسیت و وسواس و احساس مسئولیتش از او شخصیتی ماندگار می‌سازد. با این نگاه «دلشدگان» فیلم ارزشمندی است و به‌عنوان بازیگر حضور در آن باعث افتخار است. «سرب» راجع به مقطعی است که کشمکش‌های سیاسی عجیب و غریبی وجود دارد و باید درباره آن صحبت و تحلیل ارائه شود. «مادر» تاریخی نیست اما از مهم‌ترین واقعیت زندگی یعنی مرگ حرف می‌زند. آنقدر راجع به مرگ شیرین صحبت می‌کند که به باور تماشاگر می‌نشیند که مرگ هم بخشی از زندگی است و وقتی واقعیت آن را درک کنیم، به معرفتی می‌رسیم که پذیرش آن را شیرین می‌کند. جدا از اینکه همکاری با بیضایی، کیمیایی، مهرجویی و حاتمی فی‌نفسه افتخار است؛ اینکه در شکل‌گیری فیلم ماندگاری سهیم باشی دلگرم‌کننده است.

اگر قرار باشد در «آقازاده» ردی از همین نگاه و دغدغه را پیدا کنیم به کجا می‌رسیم.
«آقازاده» یک اتفاق در سریال‌سازی است. شاید برای اولین‌بار هیچ خط قرمزی محدودیتی برای اثر نمایشی ایجاد نکرده است. حرف‌هایی که نمی‌شود در روزنامه‌ها نوشت در این سریال مطرح شد. درددل مردم و آنچه در ذهن داشتند بیان شد. آنقدر درست به تجزیه و تحلیل مناسبات پشت پرده سیاسی و اقتصادی پرداخت که تماشاگر خودش را در سریال پیدا کرد. این دست مناسبات خشن است اما تیزهوشی و خلاقیت نویسنده و کارگردان بستری فراهم کرد که خشونت حرف اول را نزند. عشق در کمال لطافت در بستر اصلی قصه وجود داشت و در پناه آن ارتباطات خشن و پشت پرده اقتصادی، اختلاس و معضلات پیچیده معیشتی به شکل روشنی به چشم و گوش تماشاگر رسید. تماشاگر نفسی راحت کشید که بالاخره حرفم زده شد. اینکه حرف مخاطب در سریال مطرح شود برای من جذابیت زیادی دارد.

بله «آقازاده» در دیالو‌گ‌هایش از مشکلات اقتصادی مردم گفت و به فساد در دستگاه‌های دولتی و مفسدین قوه قضائیه اشاره کرد اما از گزارش‌های روزنامه‌ای فراتر نرفت. همه این‌‌ پشت پرده‌هایی که گفتید اطلاعاتی است که مخاطب بواسطه دسترسی آزاد به اطلاعات در فضای مجازی با آن آشناست.
اما مردم پیچیدگی‌های آن را نمی‌شناختند. بارها گفته‌ام که در تاکسی، مراکز خرید، گفت‌و‌گوهای تلفنی و... این مباحث از زبان مردم شنیده می‌شود اما نمی‌شود گفت حالا که مردم می‌دانند نباید چگونگی مناسبات پشت پرده‌ مطرح شود. در فضای اجتماعی هم این حرف‌ها گفته می‌شود! بله درست است اما در این فضا خیلی حرف‌ها مطرح می‌شود که آن را بی‌اعتبار می‌کند یا گاهی اوقات به نوعی استفاده می‌شود که نمی‌توان به آن اعتماد کرد. اینکه تمامی این مباحث بدرستی در یک اثر نمایشی ارائه و تجزیه و تحلیل شود، آگاهی دهنده است و برای مخاطب هم جذابیت بیشتری دارد.

یعنی شما معتقدید تجزیه و تحلیل شده، آن هم با بیان درست نمایشی!
درباره یک اثر نمایشی هیچ چیز را نمی‌شود با قاطعیت گفت. هر‌ اثری مخالفان و موافقانی دارد اما با قاطعیت می‌توان گفت هواداران این سریال بیشتر از مخالفانش بودند. خیلی‌ها با آن ارتباط گرفتند و از تماشایش لذت بردند. بخشی از هنر، لذت بخشیدن به تماشاگر است. من معتقدم درصد بالایی از مردم لذت بردند و آگاهی گرفتند و اینها مؤلفه‌های کمی نیست، اهمیت زیادی دارد.
گفت‌وگوی بیشتر در این‌باره به حوزه نویسنده و کارگردان مرتبط می‌شود. راجع به نقش «حاج رضا» و پذیرش آن صحبت کنیم. این نقش شبیه اغلب نقش‌های شما میل رفتن به سوی آرامش عرفانی دارد که نمونه درخشانش را در جلال‌الدین «مادر» و طاهر «دلشدگان» دیدیم و بعدتر در آثار مناسبتی مثل «اغماء»، «معصومیت از دست رفته»، «جراحت»، «سفر سبز»، «رهایم کن» و... تکرار همین احوال را می‌بینیم.

طبیعی است که تماشاگر «حاج رضا» را از بازیگری که شبیه این نقش‌ها را از او دیده، بهتر قبول کند. همین که آقای عنقا علاقه داشت من این نقش را بازی کنم نشانگر آن است که نگاهی به کارهای گذشته‌ام داشته است. در مصاحبه‌ای هم گفتند که حاج رضاهای زیادی در آثار نمایشی دیده شده اما حاج رضای «سفر سبز» تأثیرگذارتر بود. به همین دلیل حتی اصرار به استفاده از نام «حاج رضا» داشتند تا بهره‌ای از کاراکتر «سفر سبز» داشته باشد. اگرچه حاج رضای«آقازاده» محصول نوشته حامد عنقا و هدایت‌ها و حمایت‌های کارگردان است. حاج رضایی که اگر جنگ رفته با اعتقاد رفته و اگر کنار کشیده به خاطر همین اعتقاداتش است، یک جاهایی تشخیص داده فعال نباشد و صرفاً ناظر باشد و جاهایی صلاح دیده به ماجرا ورود کند. نمونه شبیه او در جامعه ما حضور دارند. گر چه تعداد آدم‌هایی از جنس بحری بیشتر است اما حاج رضاها هم هستند ولی تعدادشان بسیار کم است. کسانی را می‌شناسم که با قطع نخاع و آسیب‌های به‌جا مانده از جنگ گوشه‌ای بی‌توقع زندگی‌ می‌کنند بدون اینکه نظری به برداشت‌های مادی و قدرت داشته باشند. کامنت‌های بسیاری بخصوص از نسل جوان دریافت کردم که حسرت حضور حاج رضاها را می‌خوردند. وقتی کاراکتری با این همه خصوصیات مثبت تبدیل به آرزو می‌شود معنی‌اش این است که یک چیزی می‌لنگد. این لنگیدن را تماشاگر بدرستی می‌فهمد. به اعتقاد من، حاج رضا تأثیری را که باید بگذارد در حد پرداخت کاراکتر به وسیله کارگردان و نویسنده گذاشت. در این تأثیر من هم سهم اندکی داشتم.

اما قبول دارید چند وجهی نیست، گاهی اغراق‌آمیز می‌شود و ممکن است واپس‌زدگی ایجاد کند.
می‌گویید حاج رضا چند وجهی نیست؟
بله و زیادی سفید است.
قبول ندارم که حاج رضا تک بعدی بوده باشد. کاراکترهایی هستند که قرار است خوب مطلق باشند برای اینکه بد مطلق هم تجزیه و تحلیل شود. این درست است که کسی سفید سفید نیست و کسی هم سیاه سیاه نیست. یک جا در حد اشاره از سوی بحری به حاج رضا خطاب می‌شود که تو هم همه جا بودی و خودت را کنار کشیدی، اگر جایی جلسه مهمی بود تو هم دعوت شدی و شرکت داشتی. ممکن است بگویید اینها که اشاره‌وار است اما همین‌ اشاره‌ها و همین که به ماجرای حسن ورود می‌کند و شهادت می‌دهد یعنی مسئولیت سرش می‌شود، پس می‌تواند خوب مطلق نباشد. در سیاهی هم شرکت می‌کند و نقش خودش را دارد. در ادامه پاسخ به سؤال شما باید بگویم به‌لحاظ نمایشی اتفاق بدی نیست که کسی ظلمت را نشان بدهد و دیگری نور را. یک نفر ظلم را نشان دهد و کس دیگر عدالت را. چیستی و ماهیت نور و سیاهی باید در قالب کاراکترهای مختلف شناسانده شود.

اما همین وجه اعتراضی هم که اشاره می‌کنید فی‌نفسه ویژگی مثبتی است. اگرچه در جامعه ما این اعتراض‌ها بیشتر از جانب کارگرزاده‌ها بوده تا آقازاده‌هایی از جنس حامد و پدرش. می‌خواهید بگویید این وجه اعتراضی شما را ترغیب به قبول نقش کرده؟
حاج رضا معترض است و در همان خلوتکده خودش هم پیوسته این ویژگی و ادب کردن را دارد. به حسن می‌گوید مگر بازپرس را شما تعیین می‌کنید! مگر بازپرس‌ها به دهان شما نگاه می‌کنند! به جای اینکه نگران بنز ضدگلوله و تعداد محافظ‌ تان باشید، بروید در خیابان و زندگی مردم را ببینید. این فرهنگ اعتراضی از جانب حاج رضا در طول فیلمنامه جاری است. مقصودم این است که حاج رضا به معنای عارفی که گوشه عزلت نشسته و کاری به مناسبات اجتماعی ندارد، روزی چند عدد بادام می‌خورد، سختی می‌کشد و.... عارف نیست اما اعتقاد عارفانه دارد، شبیه بسیاری از شخصیت‌های صاحب اعتقادی که در ایران زندگی می‌کنند و عرفان پنهان و آشکار دارند.

پیش از این گفته بودید که فیلم‌هایی با این خصوصیات در انتخاب شما برای پذیرش نقش جایی ندارند؛ سیاسی، سفارشی و تجاری. «آقازاده» برخلاف این مانیفست شما در پذیرش نقش نیست؟
به‌خاطر ندارم، چنین چیزی را با چنین صراحتی گفته باشم. برخی فیلم‌ها تبلیغات یکطرفه صرف است، یعنی تبلیغات یک شخصیت یا نگاه است. اگر این نگاه تکیه بر مناسبت سیاسی باشد که همه‌گیر هم نیست طبیعی است که احتمال بدهم سفارشی است و صلاح بدانم در آن نباشم. درست است که بازیگر کارش بازیگری است و باید کارش را بکند، اما واقعیت این است که باید مترصد نگاه و قضاوت مردم هم باشد و به سؤال آنها پاسخ بدهد که‌ داری چه چیز را به من القا می‌کنی؟ می‌خواهی از نگاهی غیرقابل دفاع حمایت کنی؟ یا این قضاوت را از آنها بپذیرد که به‌عنوان یک بازیگر اگر در این جریان شرکت نمی‌کردی بهتر بود! از جانب من این دست رعایت‌ها در انتخاب نقش وجود دارد.

قبل از صحبت راجع به اما و اگرهای بازیگری بگویید چطور شد که به بازیگری علاقه‌مند شدید؟
کلاس اول متوسطه بازیگری را شروع کردم. در دبیرستان حیات شیراز. دیدن بازی احمد سپاسدار، جمشید اسماعیل‌خانی، مجید افشاریان، قدرت‌الله پدیدار و حمید مظفری باعث شد به بازیگری تئاتر علاقه‌مند شوم. برای شروع هم به همان‌ها مراجعه کردم و آنها دستم را گرفتند. در ۱۴ سالگی نقش نوجوانی کوروش کبیر را بازی می‌کردم. سال ششم متوسطه تصمیم گرفتم کار نکنم و تکیه‌ام بر ادامه تحصیل باشد. هرسال ۱۰-۱۱ تجدید می‌آوردم اما آن سال باید یک‌ضرب قبول می‌شدم تا به دانشکده راه پیدا کنم. فهمیده بودم که بهترین روش برای ادامه مسیر، یادگیری آکادمیک است. مثل هرشهرستانی دیگری تشخیص دادم که اتفاقات اصلی در تهران می‌افتد. تصمیم گرفتم هر طور شده باید خودم را به عرصه آکادمیک شهری که اتفاقات هنری در آن جاری است برسانم. آن سال بدون تجدیدی و با معدل ۱۵ و خرده‌ای قبول شدم. اتفاق غریبی بود. تشویق‌های مادرم خیلی مؤثر بود. اگر پیگیری او نبود موفق به گرفتن دیپلم هم نمی‌شدم. ما خانواده مرفهی نبودیم. حتی سر پرداخت شهریه مادرم با مسئولان فرهنگی چانه‌زنی می‌کرد تا ۹۸ تومان را تبدیل به ۸ تومان کند. با همین مرارت‌ها وارد دانشکده شدم و با دکتر کوثر آشنا شدم. به لحاظ حرفه‌ای هر چه دارم و ندارم از ایشان است.

آن روزها رؤیای ستاره شدن داشتید؟
اصلاً به این چیزها فکر نمی‌کردم. موقعی که در تهران تئاتر کار می‌کردم، تمام حسم این بود که من خوشبختم. من همان را می‌خواستم. «لورنزاچیو» و «اتللو» را که کار کردم فکر می‌کردم من دنبال همین بودم و از کار لذت می‌بردم. سال ۵۴ در سریال ۱۳ قسمتی «شهر من شیراز» هم شهرت را مزه کردم و هم جلوی دوربین بودن را.

اساساً موافق ستاره‌سازی در سینما هستید؟
به‌شرط این که ستاره را به‌زور و تعارف تحمیل نکنند. استار به وسیله و انتخاب مردم ساخته می‌شود. مردم تشخیص می‌دهند چه‌کسی ستاره است و چه‌کسی نیست. هیچکس تصمیم نگرفت که شهاب حسینی و نوید محمدزاده را ستاره کند. آنقدر خوب رشد کردند و هنرشان را ارائه دادند که ستاره شدند. چه بخواهند و چه نخواهند اینها ستاره هستند. ستاره‌هایی که در بازیگری تأثیرگذار هستند. فقط به تیپ و قیافه نیست. گو اینکه هر دو آنها ماشاءالله زیبا هم هستند. اما کسی راجع به چهره‌شان تبلیغ و صحبت نکرد. هرجا حرف از شهاب حسینی و نوید محمدزاده بود حرف بازیشان بود. هنر بازیگری‌شان از آنها ستاره ساخت. بدیهی است که آنها در فروش و انتقال مفاهیم نهفته در فیلم و... تأثیر دارند. اصلاً مخالف ستاره‌سازی نیستم و حمایت هم می‌کنم.

یعنی شما بر این باور هستید که بازیگران مؤلفه تعیین‌کننده در فروش فیلم هستند؟
فیلم باید فیلم قابل دفاعی باشد تا ستاره هم سهم خودش را داشته باشد. یک فیلم بد را ۱۰ ستاره هم نمی‌توانند نجات دهند. فیلمی که فیلمنامه و کارگردان و بازیگران خوب دارد مطمئناً ستاره‌هایش سهم خوبی در فروش آن خواهد داشت. فیلمی بدون این پارامترها با یک ستاره که چه عرض کنم، هشت خورشید هم نجاتش نمی‌دهد.

با این نگاه حتماً دستمزدهای کلان بازیگری را هم تأیید می‌کنید.
چه دستمزد کلانی خانم! کی گفته دستمزد کلان. تصور کنید یک نفر برای سریالی ۳ میلیارد بگیرد. حساب کنید قبل از این سریال چند ماه و چند سال بیکار بوده است. نه این که فیلم و سریالی پیشنهاد نشده باشد او نخواسته هر پیشنهادی را قبول کند. بعد از این سریال هم ممکن است یک سال بیکاری بکشد. حالا دستمزدی که گرفته را تقسیم بر تعداد ماه‌های بیکاری کنید، رقم عجیب و غریبی نمی‌شود. باید نگرانی نسبت به آینده را هم به این دغدغه‌ها اضافه کرد. ۴۵ سالگی را که رد کنی دیگر از دستمزدهای خوب خبری نیست. خیلی از بازیگران برای حمایت از تهیه‌کننده دستمزدهای کم دریافت کرده‌اند اما در آخر بازنده کسی است که دستمزد کمتری گرفته است.
این روزها که ستاره‌های سینما بیکار نمی‌مانند. همین امسال با وجود شیوع کرونا خیلی‌هایشان با ترافیک کاری مواجه بودند. مسأله و مشکلی که وجود دارد بالا رفتن سرمایه تولید فیلم است که ناعادلانه تقسیم می‌شود و بیشترین سهم به بازیگران می‌رسد.
ربطی ندارد. حرفی که می‌خواهم بزنم مقایسه درست و جامعی نیست اما شاید بهتر منظور من را برساند. خیلی‌ها وارد تجارت می‌شوند اما آنهایی که هوش اقتصادی دارند و درست عمل می‌کنند برنده این میدان هستند و تاجرهای موفقی می‌شوند. این تقصیر آدم باهوش نیست. تقصیر آدم کم‌هوش و کم‌حواس است. آدم باهوش می‌داند چه انتخابی درست است.

در کارگاه‌های بازیگریتان چقدر راجع به این مباحث صحبت می‌کنید. مثلاً به‌جز تکنیک‌های بازیگری درباره ظرفیت ستاره شدن هم صحبت می‌کنید؟
بله، تا آنجایی که گوشی برای شنیدن و هوشی برای فهمیدن باشد. همیشه گفته‌ام که همه چیز را از همین زیرزمین (کارگاه آموزشی) تجربه کنید. سختی حرفه و این سرما و گرما را تحمل نکنید بلکه از آن لذت ببرید. آمادگی پیدا کنید برای بازی در چله زمستان و سرمای ده درجه زیر صفر کویر اطراف یزد و کاشان، یا تجربه‌ای باشد برای گرمای بالای ۵۰ درجه آبادان. بنابراین از اینکه با فعالیت بدنی خیس عرق می‌شوید گلایه نکنید، باید کنار بیایید و اصلاً لذت ببرید. چند سال پیش به یکی از هنرجوهایم گفتم تو بازیگر خوبی می‌شوی اما الان نه! ۱۰ سال دیگر. خودش می‌گفت آن شب سرم را به دستم گرفته بودم که چطور این ۱۰ سال را تحمل کنم. روزی که کاندیدای سیمرغ شد دقیقاً ۳۰ سالش بود. خیلی هم خوش درخشید. تحمل و صبوری کرد البته نه به این معنا که ۱۰ سال کار نکند بلکه دست از تلاش برنداشت. باید فیلم ببینید، خودتان را به تئاتر نزدیک کنید حتی اگر هدفتان سینما باشد. در تئاتر است که بازیگر استخوان می‌ترکاند، معضلات بیان و بدن و خلاقیت را عملاً مشاهده و تجربه می‌کند. هروقت هم بازیگر مطرحی شدید فکر نکنید کار تمام شده تازه از این به بعد مسئولیت‌تان سنگین می‌شود و باید بیشتر مراقبت کنید. باید به‌روز باشید و هیچ وقت تصور نکنید که به قله رسیده‌اید. هر چقدر شناخته‌تر شدید باز باید باور کنید در دامنه کوه هستید. هنوز تپه‌های دیگری مانده که به کوه و قله برسید.

عموماً چقدر پیش‌بینی‌تان راجع به آینده بازیگری درست است؟ مثلاً راجع به ترانه علیدوستی فکر می‌کردید چنین بازیگر درخشانی شود؟
دقیقاً فکر می‌کردم. دو سه باری اتفاق افتاده که در اتودهای بداهه و گروهی سر کلاس متوجه شده‌ام. مثلاً از میان سه نفر، یکی کارش درست است و دو نفر دیگر کمکی نمی‌کنند و انرژی او را هم می‌گیرند. در این مواقع خودم وارد شدم تا جایی که عقلم رسیده و توانم یاری کرده تلاش کردم به سمت و سوی درست‌تری هدایت شود. در صورت نیاز گاهی با بچه‌ها همراهی می‌کنم اما این که مثل یک پارتنر کنارشان قرار بگیرم به ندرت پیش می‌آید. یکی از این آدم‌ها ترانه علیدوستی است و دیگری بیتا بادران.
یک بازیگر این توانایی را دارد که تشخیص دهد آدم‌ها کجا خودشان هستند و کجا نقش بازی می‌کنند.
بله. این توان را مطمئنم که دارم.

برخی می گویند ما جامعه ایران خیلی نقش بازی می‌کنیم؟
اوه. تا دلتان بخواهد. علاوه بر اینکه همه داریم برای هم بازی می‌کنیم برخی وقت‌ها به شکل جدی همدیگر را فریب می‌دهیم. قصد توهین ندارم و امیدوارم برداشت بدی از حرف‌هایم نشود اما فکر می‌کنم بس که اختلاس و دزدی‌های کلان دیده‌ایم این سوء‌تفاهم پیش آمده که می‌توانیم دست در جیب هم بکنیم.

چندی پیش بازار حرف و حدیث‌ها راجع به سوء‌استفاده مالی و اخلاقی از علاقه‌مندان بازیگری گرم شد. چطور می‌شود راجع به این مسائل صحبت کرد که از یک سو ذهنیت منفی نسبت به اهالی سینما ایجاد نشود و خانواده‌ها تصور نکنند که فضای سینما آلوده است و هم در عین حال هشداری باشد برای آنهایی که خام‌دستانه و خیال‌پردازانه در سودای ستاره شدن هستند؟
در یک کلام می‌گویم غیر از درصد بسیار اندکی، فضای بازیگری سینما از دیگر فضاهایی که در جامعه هست بسیار سالمتر است.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار