مهدی فرد قادری: برای فروش در سینما یا باید درام جنوب شهری پر از گریه بسازید یا کمدی با شوخی های جنسی
ذائقه مخاطبی که روزگاری «سگکشی» میدید را خراب کردیم
تهران (پانا) - مهدی فرد قادری کارگردان، مهدی ایلبیگی مدیر فیلمبرداری و سپیده مرادپور بازیگر فیلم "بیوزنی" درباره ویژگی های این فیلم سخن گفتند.
به گزارش خبرآنلاین«بیوزنی» یکی از فیلمهایی است که بلافاصله بعد از پایان جشنواره فیلم فجر روی پرده سینماها آمد و بعد از یکی دو هفته با شیوع ویروس کرونا و تعطیلی سینماها، اکران کوتاهش به پایان راه رسید.
این فیلم پس از حضور در چندین جشنواره خارج از کشور، از روز سهشنبه در شبکه نمایش خانگی توزیع شد. گفتوگوی زیر ماحصل حضور مهدی فرد قادری کارگردان، مهدی ایلبیگی مدیر فیلمبرداری و سپیده مرادپور بازیگر این فیلم در کافهخبر است.
از اکران شروع کنیم. سینمای ایران سال گذشته اکران عجیب و غریبی داشت و انگار همه چیز دست به دست هم داده بود که سینما نفروشد و در این شرایط فیلم شما اکران شد و بعد از یک هفته کرونا آخرین اتفاق بود که هنوز هم بعد از آن سینما سر پا نشده است.
مهدی فرد قادری: شما در سینمای ایران برای اینکه خوب اکران شوید دو انتخاب دارید. یا یک فیلم جنوب شهری درام پر از کات بسازید که بعد از پنج دقیقه تماشاگر درگیر آن شود و شروع به اشک ریختن کند که در این صورت شما اکران خوبی خواهید داشت چون دارید بدبختی و بیچارگی را با قابهای کثیف نشان میدهید یا اینکه یک کمدی بسازید که سراسر آن شوخی جنسی باشد، البته کمدی از مهمترین ژانرهای سینمایی است اما اینهایی که اکنون ساخته میشود، کمدی نیست، سوءاستفاده از عقدههای اجتماعی است که در کمدی مدام شوخیهای جنسی میکنند. این دو، قالب رایج سینمای ایران است. اگر شما در این دو قالب، فیلم بسازید بهترین اکران را میگیرید. حتی برای سینماها شرط میکنید که من باید چند ماه روی پرده باشم، برای سینماها شرط میکنید که یک سالن را باید صبح تا شب به من بدهید! به جز استثناهایی، هر فیلمی که خارج از این دو چارچوب رایج، ساخته شود با مشکل مواجه میشود و سینمای ایران دارد این پیام را میدهد که اگر شما خارج از این چارچوب کار کنید به سختی اکران میشوید. برای همین شما میبینید خیلی از فیلمسازهای آرتیستی مملکت که سالها فیلمهای خوبی ساختند مجبور میشوند که رو به این قالبها بیاورند.
برخوردی که با فیلم «بی وزنی» شد هم شاید خیلی به نظر غیرعادی نیاید. اگر مرتضی شایسته نبود حتی معلوم نبود که این فیلم بتواند اکران شود. اما یک واقعیتی وجود دارد و آن این است که ما در بدترین فصل سال فیلم را اکران کردیم. یعنی در ۲۳ بهمن آدمها اساسا به سینما نمیآیند (عدهای حالشان بد است، عدهای فیلم نمیبینند، عدهای با این شرایط اقتصادی نمیتوانند و آنهایی هم که میخواهند فیلم ببینند تا دیروز داشتند فیلم میدیدند و دیگر در ۲۳ بهمن حوصله فیلم دیدن را ندارند)، چه اتفاقی میافتد؟ ما در هفته اول تبلیغات هم نمیتوانستیم بکنیم چون بچههای مطبوعات درگیر فستیوالی بودند که در حال برگزاری بود، بعد هم تا تبلیغات شروع شد و فیلم داشت مقداری جان میگرفت، فیلم جدیدی اکران شد. یعنی اندازهای که سینمای ایران میتواند «بیوزنی» را تحمل کند یک هفته است. دلیلش هم این است که «بیوزنی» با وجود فرمالیستی بودن، فیلم معترضی است، چون دارد از دانشجوهای چند سال قبل میگوید، چون دارد با یکسری از نمادها چیزی در مورد این جامعه میگوید، چون دارد در مورد چیزهایی صحبت میکند که ...
فیلمهایی مثل «یادم تو را فراموش» و «عطر داغ» و...، اینها فیلمهایی هستند که تقریبا همزمان با شما اکران شدند. آنها هم میتوانند بگویند که ما به این دلیل فیلمهایمان در اکران به مشکل خورد که یک حرفی میزد؟
مهدی فرد قادری: من نمیتوانم در مورد فیلم بقیه چیزی بگویم. شما فیلم من را دیدهاید و میتوانید قضاوت کنید. صدور پروانه ساخت «بیوزنی» هشت ماه طول کشیده است، جنجالی هم به پا نکردهام که بگویم یک فیلم ملتهب ساختهام ولی چهار مرتبه فیلمنامه «بیوزنی» را ادیت کردم تا توانستم پروانه ساخت بگیرم. شما یک زمانی لازم نیست که به یک آدمی بگویید نرو و این فیلم را نبین، فیلم را در وضعیتی قرار می دهید که کسی نبیند. مثلا من ۵۰ سانس داشتم که ۲۰ تای آن ساعت ۱۱ صبح و ۱ ظهر بود؛ معلوم است که در این ساعت آدمها سینما نمیروند حتی اگر «پدرخوانده» را هم نشان دهید! حرفم اصلا به این معنا نیست که اگر این فیلم در شرایط خوبی اکران میشد، ۱۰ میلیارد فروش داشت و یا فیلم «بیوزنی» بهترین فیلم است، من اصلا چنین ادعاهایی ندارم ولی الان یک نوع ناعدالتی اتفاق افتاده است، یعنی میشود این فیلم را با عدالت اکران کرد و من به عنوان فیلمساز به هر چیزی که مردم انتخاب کنند راضی هستم (ممکن است مردم اصلا یک فیلمی را دوست نداشته باشند، یا یکی دوست داشته باشد و یکی دوست نداشته باشد)، اما یک چیزهایی ناعدالتی است. چندجا نوشته بودند که سازندگان «بیوزنی» به دلیل اینکه فیلمشان نمیفروشد، اعتراض کردند. اصلا بحث ما فروش نیست، مساله من این است که عدالت رعایت شود.
برخی معتقدند سینما به فیلمهای کمدی هم برای فروش نیاز دارد و نمیتوان آنها را هم نادیده گرفت.
مهدی فرد قادری: به نظر من دارند صورت مساله را پاک میکنند. شما می دانید چند سال پیش پرفروشترین فیلم سینمای ایران چه بوده است؟«سگ کشی» از بهرام بیضایی. الان پرفروشترین فیلم سینمای ایران چیست؟ اول ما فیلمسازها، بعد خبرنگارها و بعد مسؤلان، آیا تاثیری داشتهایم؟ مردم که همان مردم هستند اما ما به جای اینکه پیشرفت کنیم، پسرفت کردهایم. چرا؟ چون سینما به سمتی رفته است که میگوییم یک فیلم کمدی بیاید تا سینما را نجات دهد؛ چرا نمیگوییم «سگ کشی» بیاید و سینما را نجات دهد؟
شما سینمای امروز را در دو قالب خلاصه کردید. یکی فیلمهای کمدی و یکی فیلمهای با فضای جنوب شهری. اما در همین قالب دوم ما فیلمی مثل «ابد و یک روز» را داشتیم که به شدت پرفروش شد و فیلم خوبی هم بود. میخواهید بگویید با فیلمهایی در قالب «ابد و یک روز» زاویه دارید.
مهدی فرد قادری: خیر مشکلی ندارم. من میگویم فیلمهایی که سینمای بدنه هستند، یعنی فیلمهایی که در قالب بدنه سینمای ایران دارد ساخته میشود، یک سری از این فیلم ها اساسا از نظر آرتیستی ضعیف هستند. اما یک سری هم از نظر آرتیستی قوی هستند و هم مردم این فیلم را دوست دارند و هم در خارج از کشور از آنها استقبال میشود، همه اینها حق اکران دارند. مثلا فیلم «سرخپوست» از نیما جاویدی یک فیلم کاملا محترم است، اکران شد و خیلی هم فروخت و در خارج از کشور هم به نمایش درآمد؛ بحث من این است که من یک فیلم فرمالیستی ساختم و میدانم که مورد علاقه مخاطب بدنه سینمای ایران نیست اما حق این فیلم یک هفته نیست. به نظرم آدمهایی که علاقهمند به فیلمهایی مثل «بیوزنی» هستند اساسا سینمای ایران را نمیبینند. در سایتی در بخش نظرات «وست ورلد» پنج هزار نفر کامنت گذاشتهاند و از پیچیدگیهای آن گفتهاند، یعنی اینها آدمهایی هستند که وست ورلد میبینند، اما به سینمای ایران نمیآیند چون اصلا باورشان نمیشود در سینمای ایران ممکن است یک فیلمی با جابجایی زمان یا یک فیلم پیچیده ساخته میشود (نه به کیفیت فیلمهای اروپا و امریکا، نمیخواهم مقایسه کنم). چرا؟ چون چیزی که ما به عنوان سینمای ایران به مردم معرفی کردهایم این است که ما فقط در دو قالب فیلم داریم. من میگویم به قالبهای دیگر هم اجازه نمایش بدهیم. در این سینما معنی ژانر از بین رفته است، چرا؟ چون چه در ادبیات فیلمسازان و چه در ادبیات خبرنگاران و چه در ادبیات مسؤولین و حتی در ادبیات مردم ژانرهای جدیدی تعریف شده است مثل ژانر فاخر، ما اصلا ژانر فاخر در سینمای جهان نداریم. چون ما همه چیز را به اینکه هدفت چه بود و شعارت چه بود، پیامت چه بود و... گره می زنیم. سینما برای لذت بردن و عشق و حال کردن است و نه شعار! در جهان سوم همه چیز را میخواهیم ایدئولوژیک کنیم.
این موضوع مقداری به ظرفیتهای سینمای ایران در اکران برمیگردد؛ بعضی از شهر ها اصلا سالن سینما ندارند. بعضی شهرها فقط یک سالن سینما دارند و برای آن سالن باید انتخاب کند چه فیلمی را بگذارد تا هزینههایش با درآمدش بخواند و...
مهدی فرد قادری: این ظرفیتها سالها پیش هم بوده است. من میگویم همین ظرفیتها را طوری استفاده کردیم که فیلم پرفروشمان از «سگ کشی» به فیلمهای فقط کمدی تبدیل شده. مساله من این است که مثلا در سینمای امریکا سالی ده فیلم خوب دارد و هرکدام از یک ژانر مختلف و هر کدام از یک جهانبینی؛ فیلمسازان شبیه به خودشان فیلم میسازند، ولی ما در ایران ظرفیت را به سمتی بردهایم که فقط شبیه این دو قالب باید فیلم بسازیم وگرنه در اکران نابودمان میکنند. از game of thrones برایتان مثالی میزنم؛ هر قسمت از این سریال را یک کارگردان، کارگردانی کرده بود. مثلا کارگردانی که در ساندنس فیلم داشته، به او گفتهاند تو خیلی فیلمساز اکسپریمنتال خوبی هستی اگر به تو بودجه و قصه خوبی بدهیم دیگر چکار میکنی؟ این اتفاقی است که در سینمای امریکا افتاده. ایده های اکسپریمنتال کم کم وارد سینمای بدنه شده و سینمای بدنه رشد پیدا کرده است. از زمان «جاودانگی» تا الان سه کمدی به من پیشنهاد شد و جالب است که به من میگویند کمدی را به سبک خودت بساز؛ من میگویم که من برای این کار آدم اشتباهی هستم!
به نظر میرسد مطالعه خیلی زیادی بر سینمای امریکا دارید و احتمالا از آن برای کارهای تجربی که میکنید، ایده میگیرید.
مهدی فرد قادری: بطور مدام فیلم هایشان را می بینم و قطعا در ناخودآگاه من تاثیر گذاشته است. در خودآگاه، همیشه از آنتونیونی بهخاطر اینکه خیلی میزانسن هایش را دوست دارم و قلهای دستنیافتنی است، یاد گرفته ام، اما چیزی که سعی میکنم آن را به فیلمهایم بیاورم، ادبیات رئالیسم جادویی است که مارکز معروفترین نویسنده آن است. در آمریکای لاتین افرادی دیگری مانند خوآن رولفو کمتر شناخته شده هستند که دیگر خیلی پیچیده می نویسند و جریان سیال ذهن را شکل داده اند. اما به هر حال از سینمای امریکا یاد میگیرم و مهمترین چیزی که از آن یاد گرفتهام این است که همه فیلمسازهایش جهانبینی خودشان را دارند اما ما در ایران یکسری از ژانر ها را کشته ایم. سینمای امریکا اجازه میدهد هر فیلمسازی رشد شخصی خودش را داشته باشد و همه اینها در کنار هم دیده میشود و مثلا «سه بیلبود خارج از میزوری» در کنار «شکل آب» میشوند بهترین فیلمهای یک سال امریکا. از این لحاظ که این اجازه را میدهد و اینها میآیند و جهانبینیهایشان را به سینمای بدنه نزدیک میکنند این خیلی اتفاق خوبی است. سینمای امریکا مسیر معکوس ما را طی کرده است. سالها پیش American Pie در باکس آفیس صدرنشین بود و خیلی خوب فروخته بود ولی این سالهای آخر شما نگاه کنید، میبینید که «بتمن» میفروشد.
مخاطب ایرانی هم در آن سالها American Pie میدید ولی الان Irishman و روزی روزگاری در هالیوود را میبیند.
مهدی فرد قادری: به همین دلیل است که میگویم مخاطب اصلی، آن مخاطب خاموشی است که سینما نمی رود نه آن دو میلیون نفر که مسالهشان این است که در سینما بعد از پنج دقیقه فقط بخندند یا گریه کنند، مخاطبی که میرود و Irishman میبیند منظور من است.
سینمای ایران هر سال از یک مدی پیروی میکند.
مهدی فرد قادری: سینمای ایران بله. اما سینمای امریکا از مد فیلمسازهایش پیروی میکند. یعنی در سینمای امریکا اینکه بفهمی چه فیلمهایی متفاوت هستند خیلی راحت است؛ اگر شما تیتراژ را برداری باز هم فیلم آقای عباس کیارستمی را تشخیص میدهید. در سینمای امریکا اگر تیتراژ فیلم آقای تارانتینو را بردارید باز هم تشخیص میدهید.
این از جهانبینی کارگردان میآید.
مهدی فرد قادری: بله از جهانبینی کارگردانی میآید که آنجا رشد کرده است ولی اینجا شما ۹۰ فیلم از ۱۰۰ فیلم را اگر تیتراژشان را بردارید نمیتوان گفت چه کسی فیلمها را ساخته چون همه در یک قالب ساخته شده است. شما تصور کنید آدمهایی که Irishman را میبینند آن ۱۰ فیلم را ببینند و اتفاقا آنها نظر دهند؛ طبیعی است که آدمی که فیلم کمدی میبیند، «بیوزنی» او را خسته کند و اصلا مخاطب من "او" نیست. باید بستری باشد تا من مخاطب خودم را پیدا کنم.
صریحا بگویم که فکر میکنم شما موقع ساخت به این موضوع فکر نمیکردید که مخاطب خاصی دارید. شما به سراغ بهاره کیان افشار و امیرعلی دانایی رفتید، سراغ بچههایی رفتید که چهرههای تجاریتری هستند و در کارهای تجاری بازی میکنند. بنابراین به به دست آوردن مخاطب بدنه فکر کردید.
مهدی فرد قادری: من در زمان ساخت به بعد آن فکر نمیکنم. زمانی که صحبت از این میشود که فیلمی که می سازم چند فستیوال میرود یا چقدر می فروشد؛ می گویم: نمی دانم! به دلیل اینکه کیف و لذت من در ساختن است. اینکه چرا سراغ این بازیگران رفتم، مثل هر فیلمسازی برای هر نقشی چند گزینه داشتم و شروع به صحبت کردن با آنها کردم. بله دیدگاه من این است که هر فیلمی که میسازم بیشتر مردم کشور خودم ببینند. مثلا «جاودانگی» در ۴۰ فستیوال در دنیا نمایش داده شد و اینجا الان بعد از ۲ سال تازه دارند DVD آن را میگیرند و کامنت میگذارند. من بعد از «جاودانگی» تصمیم گرفتم فیلمی بسازم که هم خودم آن را دوست داشته باشم و هم مخاطب ایرانی آن را بیشتر دوست داشته باشد. من مخاطب را در نظر گرفتم، اما اینکه در موقع ساخت به این دلیل به سراغ بازیگر رفتم، خیر، اینطور نبوده. من بازیگر خانمی هم دارم که چهره شناخته شدهای نیست، در صورتی که من یک بازیگری که چهره شناخته شدهای بود را برای این نقش داشتم اما فکر کردم که این بازیگر بهتر از اوست. در «جاودانگی» هم نیمی از بازیگرانم را از آموزشگاه های بازیگری آورده بودم.
کاملا مشخص است که حالتان با فیلمسازی خوب است و این خیلی خوب است. اینطور که پیداست آقای ایلبیگی هم در این زمینه با شما همراه است.
مهدی ایل بیگی: یکی از دلایل افسردگی مزمنی که دارم و خودم آن را کشف کردم این است که زمانیکه سر فیلمبرداری هستم، روزی که آف شب به روز میشود حال من خوب نیست؛ باید سر صحنه باشم یعنی حتی حاضر هستم آف شب به روز را هم یکجوری سر صحنه با این دوربین و چراغها کلنجار روم تا این آف تمام شود. قطعا همینطور است. جادوی سینمای مستقل برای همه یکسان است. یعنی برای ما سرگرمی است و آدمهایمان هم بهخاطر سرگرمی میآیند و فیلم می بینند. من امسال به دوستی میگفتم که حال سینمای ما خوب نیست و سرطان دارد و هیچ دکتری هم نیست تا سینما را درمان کند.
شما هم به نظر میرسد در «بیوزنی» خیلی تجربه کردید، پلانهایی داریم که حرکتهای دوربین آن متفاوت است و ما میفهمیم که این یک اتفاق تازه است و یک کار جدیدی دارد انجام میشود. درست است؟
مهدی ایل بیگی: کاملا. من خیلی تجربه کردن را دوست دارم. مهدی هم همیشه دوست داشت تجربه کند و من هم دوست داشتم تجربه کنم بنابراین رودرروی هم قرار میگیریم. من و آقای فرد قادری شبیه به هم فکر میکنیم. هر فیلمی یک سکانس خیلی خاص دارد و میگویند این سکانس را باید برای شب آخر بگذاریم چون سختترین سکانس است و بهتر است همه یکدیگر را بشناسند و کار را ساده جلو بیاییم و آن سکانس سخت برای شب آخر باشد. برای «بیوزنی» هم چنین اتفاقی افتاد؛ یعنی آن پلان بالای پشتبام شب آخر فیلمبرداری شد که نورپردازی آن چندین ساعت طول کشید. آقای سعادتمند به من گفت دو برنامه برای این سکانس دارم که هر دو بنا به دلایلی قابل انجام نبودند. من بعد از کمی فکر گفتم که من نور روز میدهم اما باید شب فیلمبرداری شود؛ نور روز میدهم، نور شب هم میدهم و اینها را همزمان در یک مدار برقی میآورم؛ چون مهدی به شدت تاکید داشت که احساس نشود که این کات خورده است، یعنی جایی که امیرعلی دارد بیرون میآید شما هزار مدل هم تروکاژ کنید لو میرود؛ من هم چون علاقه داشتم کاری انجام دهم که تابهحال در سینما انجام نشده است و میخواستم این گُل فیلم ما بشود، این کار را انجام دادیم. ما یکی دو جای دیگر تغییر رنگی داریم. سه جا تغییر زمان شب به روز داریم که دو جای آن را میبینیم و یک جا را متوجه نمیشویم آن هم بهخاطر اینکه در آشپزخانه است و از نور سفید به نور زرد میرویم.
مورد دیگری که فیلم شما را از حالت تجربی صرف خارج میکند همین سکانس رقص این بچهها است. برای من این سوال مطرح شد که چرا باید این اتفاق بیفتد، الان این برای فروش و استفاده در تیزرهای تبلیغاتی گذاشته شده؟ آیا استراتژی خاصی برایش وجود داشته است؟
مهدی فرد قادری: به هر حال در یک عروسی باید آدمها برقصند! این بهترین راهی بود که وجود داشت. من در یکی از فیلمهای کوتاهم میخواستم که یک خانمی برقصد و آنجا ما سایه رقص بازیگر را روی دیوار انداختیم. علتی که این فیلم از جشنواره کنار گذاشته شد این بود که آیا واقعا آن بازیگر داشت آن پشت میرقصید!؟ میخواهم بگویم من فکر کردم اینکه ما هیچ رقصی در این عروسی نداشته باشیم، درست نیست. بهخاطر اینکه تضاد اصلی فیلم برای من بین این شب به روزها بود، یعنی شب (همان چیزی که در جامعه ایرانی زیاد می بینیم: منافع و تظاهر) آدمها حالشان خوب است و همه چیز شاد است (در تصحیح رنگ هم مهدی و سینا سعی کردند به این برسند) و روز بعد همه این آدمها به جان هم افتادهاند و دارند واقعیتشان را نشان میدهند. نکتهای که باید به آن توجه کنید این است که ممیزی در فیلمهای کمدی و فیلمهایی مثل «بیوزنی» کاملا متفاوت عمل میکنند. هلیا، ترنم، مهرانگیز و سحر اسم کاراکترهای زن من است، یکی از ایرادها این بود که چرا اسمها این است! تا سیگار کشیدن و خیلی چیزهای دیگر. یعنی ایراد اول اسم کارکترها بود که چرا این شکلی است و ما حدود یک ماه سر اسمها رایزنی میکردیم.
«جاودانگی»، «بیوزنی»، سومین فیلمتان چیست؟
مهدی فرد قادری: «آزردگان».
آقای ایل بیگی اتفاقی که در جشنواره فجر امسال افتاد این بود که تعداد جوانهایی که جایزه گرفتند خیلی زیاد شد. یک چنین چشماندازی برای کار خودتان دارید؟ با توجه به اینکه شما کارهای خاصی را هم فیلمبرداری می کنید.
مهدی ایل بیگی: آن سالی که من «انزوا» را داشتم، دوست نداشتند من را ببینند و من خیلی خوشحال هستم؛ چون این اتفاق من را راغب کرد که کارهای عجیب و غریبتری انجام دهم که ماحصل آنها «بیوزنی» میشود. آن سال اصلا کار من را ندیدند، من نه دلم شکست و نه ناراحت شدم و گفتم که شاید اینها درست میگویند، اما زمانی که در جشنواره فیلمبردارها کاندید بهترین فیلمبرداری میشوم یا در جشنواره لهستان که اسکار فیلمبردارها است، کاندیدا میشوم؛ آنجا میفهمم که اینها اشتباه کردند. من خیلی خوشحال هستم برای همه آدمهایی که امسال جایزه گرفتند. به تک تکشان زنگ زدم اما حتی به کسانی که نمی شناختم هم در دایرکت تبریک گفتم و گفتم خیلی خوشحالم از اینکه سینمای ما آدمهای خوب و کاربلدی مثل شماها دارد. امیدوارم که سینمای ما جوانگرایی را باب کند، البته میخواهد این کار را بکند اما با جوانان مشکل دارد. میدانید با چه مشکل دارد؟ با طرز فکرشان، با همین قالبی که تا همین الان با آقای فرد قادری داشتید در موردش حرف میزدید. وقتی که مینویسند ژانر خانوادگی یعنی چی؟ اصلا مگر چنین چیزی داریم، ژانر خانوادگی، ژانر اجتماعی، ژانر اعتیاد؟ اینها در کجای دنیا ژانر است؟ اما به قول آقای فرد قادری وقتی که سینمای ما عادت کرده که فیلم پایین شهری ببیند، نمیتواند فیلم فرمالیستی ببیند.
این پیشرفت تکنولوژی در این یکی دو ساله در سینمای ایران طوری شده که دیگر دارید از چشممان در میآورید. امسال هر فیلمی میدیدیم، هلیشات داشت؛ از فاصله ۲۰ سانتیمتری زمین، حرکت افقی داشتی تا حرکت عمودی و قاب استادیومی با ۵۰۰متر ارتفاع.
مهدی ایل بیگی: اگر فیلم «بیوزنی» قرار بود کات زیاد و معمول بخورد، حرف شما را قبول داشتم اما زمانی که این فیلم بدون کات از نقطهای میآید و ما آن هلیشات را میگیریم و شروع به حرکت میکنیم و کات میخورد، این خودش یک فرم فیلمبرداری است.
دو سال دیگر اینطور نشود که بیایند و در فیلمبرداری هم مثلا بگویند نعمت خدا بیامرز چگونه فیلمبرداری میکرد.
مهدی فرد قادری: شاید منظورتان این است که هرچیزی اولش که میآید یک ذوقزدگی دارد.
مهدی ایل بیگی: مثلا این حرکت هلی شات اپیدمی میشود. من این را متوجه هستم. حرکت تراولینگ حرکت زیبایی است ولی باید ببینی این حرکت را کجا داری استفاده میکنی. اگر قرار است شما بازیگر را دنبال کنید و از نقطه A به نقطه B برسید که یک حرفی بزند، درست است اما اگر فکر کنید که این حرکت چون خوشگل است که برای این پلان بچینیم، حرف دیگری است. پنجاه درصد زیباییشناسی تصویر است و پنجاه درصد دیگر این است که کارگردان با آن میزانسن آیا آن حرکت دوربینش موافق است یا تو فقط میخواهی خودت را به نمایش بگذاری. من خیلی ناراحت میشوم، بعضی از فیلمها را که کار میکنم، دوستانم از سالن سینما که بیرون میآیند میگویند عجب فیلمبرداری داشت؛ به من برمیخورد. به این دلیل که انتخاب من برای فیلمبرداری آن فیلم اشتباه است. اصلا فیلمبرداری من نباید به چشم بیاید اگر قرار است آن فیلم، فیلم خوبی باشد. باید بیرون که میآیی بگویی چه فیلم خوبی است.
خانوم مرادپور راجع به نقشتان در «بیوزنی» بگویید. در یک فیلمی که ۴ شخصیت محوری زن با بازیگرهای چهره دارد، چگونه قبول کردید که بازی کنید، چون احتمال اینکه اصلا دیده نشوید وجود داشت.
سپیده مرادپور: از دفتر هدایت فیلم با من تماش گرفتند و تست دادم. من خیلی نقشم را دوست داشتم. سبک این دختر، یک دختر بی خیال است که از یک خانواده مرفهی بود ولی یک سری عقدههای درونی داشت و واقعا از همه حرص داشت. دختری که دوست دارد یک جوری حال خودش را خوب کند و در فضای خودش است و این در نقش معلوم بود.
شخصیت شما به نوعی منفیترین زن فیلم بود.
مهدی فرد قادری: بقیه زنهای فیلم را دوست داشتید؟
خیر. همه به نوعی منفی بودند.
سپیده مراد پور: هر کدام به نوعی ضعف داشتند. یکی خودش را به دعانویس وصل کرده بود، یکی به مواد، آن یکی عاشق بود و هرکدام از ضعفها را داشتیم می دیدیم. در کل من از ته قلبم خیلی افتخار میکنم که «بیوزنی» را کار کردم. من فکر میکنم از این به بعد در کار خودم یک برگ جدیدی از بازیگری برایم رو میشود، چون مهدی فرد قادری نگاه خوبی به سینما دارد و ای کاش ما میتوانستیم جوری فرهنگسازی کنیم که این شکل از فیلمها بیشتر دیده شود. مخاطب ما واقعا عادت ندارد این شکل فیلمها را ببیند که مقداری جهان تازهای دارد و تفکر برانگیز است. قصه خیلی پیچیده بود، هرکسی که این فیلم را میبیند باید روی فیلم متمرکز باشد تا متوجه شود. کار هم واقعا کار سختی بود چون پلان ها طولانی بود.
علاوه بر اینکه کاراکتر شما متفاوت بود، بخشی از این تفاوت به خاطر نوع لباس پوشیدن شما بود. همه آنجا خیلی رسمی و شیک بودند در حالی که شما خیلی اسپرت بودید. درباره این چیزها خودت نظر میدادی؟
سپیده مرادپور: این دختر سبکی بود که خیلی به لباس پوشیدن و اینکه بخواهد خودش را درگیر یک سری مسائل کند اهمیتی نمیداد. استایل دختر اینگونه بود یعنی خیلی بیخیال بود. یعنی اگر همه میرفتند و سفارش میدادند تا لباس برایشان طراحی کنند او اینگونه نبود و در حال خودش بود.
حتی لباسی که برای مراسم عروسی فیلم پوشیده بود نیز یک لباس خیلی ساده بود.
سپیده مرادپور: به خاطر اینکه ما در فیلم تغییر زمان را داشتیم و ناگهانی روز، شب میشد باید چیزی میپوشیدم که بتوان آن را سریع تغییرش داد. ما یک پلانی را داریم که کاراکتر داماد میآید تا باهم مواد مصرف کنیم و بعد تغییر روز به شب اتفاق میافتد. آن سکانس خیلی سخت بود و همه ما استرس زیادی داشتیم و میتوانم بگویم سختترین کار من در این فیلم بود. ما میخواستیم که روز را شب کنیم و بهخاطر سبک دختر که کلی انگشتر و گردنبند و گوشواره داشت، باید تمامی این ها را تنها در سی ثانیه عوض میکردم و لباس دیگری می پوشیدم (لباسی که برای عروسی بود).
آقای فرد قادری چه مشکلی با زنها دارید که زنهای فیلمهایتان را اینطور ضعیف و البته منفی میسازید؟
مهدی فرد قادری: دوست دیگری هم در زمان «جاودانگی» این سوال را از من پرسید.
پس در «جاودانگی» هم با زنان مشکل داشتید؟
مهدی فردقادری: نه. به نظر من جهان زنها خیلی پیچیدهتر از جهان مردها است و بهخاطر همین «بیوزنی» در مورد زنها است. پیچیدگی زنها به پیچیدگی فرمی من خیلی نزدیک است. «بیوزنی» درمورد مردی است که گم میشود و ما هر دفعه که به شب قبلش برمیگردیم، میبینیم که هر کدام از این زنها چه آسیبی به روح این آدم زدهاند. فکر میکنم وقتی که یک فیلم فرمالیستی میسازم، پیچیدگی ذهنی زنها با این پیچیدگی فرمی خیلی جذابتر میشود و رابطه زنها اساسا رابطه مستقیمی با هم نیست برخلاف رابطه ما مردها. ما اگر کسی را دوست داشته باشیم از نگاهمان معلوم است و دوست هم نداشته باشیم باز هم از نگاهمان معلوم است. اما رابطه زنها اصلا مشخص نیست. جالبتر از رابطه زنها با مردها، رابطه خود زن ها با یکدیگر است که خیلی پیچیده است.
ارسال دیدگاه