عباس عبدی*

جعبه سیاه خبر

بنده معمولا در مراحل اولیه هر رخداد پیگیر اخبار آن نیستم، زیرا با وجود فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی چنان اخبار و تحلیل‌های ضد و نقیضی منتشر می‌شود که خواندن آنها جز اتلاف‌وقت و نیز اغتشاش روح و روان نتیجه دیگری ندارد. بنابراین صبر می‌کنم تا ابعاد ماجرا روشن شود بعد داوری یا اظهارنظر کنم. ولی در این مورد خاص قضیه متفاوت بود. چون برخی از نزدیکانم پیگیر ماجرا بودند، سعی کردم که مساله را حداقل برای خودم روشن کنم. هر چند نکته‌ای که از ابتدا برایم قطعی می‌نمود، این است که دروغگویی در این مورد عملی احمقانه است. شاید دروغگویی درباره زندانیان عجیب نباشد، چون تجربه چنین دروغ‌هایی را علیه خودم داشته‌ام؛ زیرا کسی آنجا نیست که حقیقت را برملا کند، خدا هم که آنجاست، ظاهرا در این دنیا اقدامی نمی‌کند، همه را گذاشته برای آن دنیا، ولی این مورد قابل کتمان نبود و دیر یا زود مساله روشن می‌شد.

کد مطلب: ۱۰۰۴۲۲۹
لینک کوتاه کپی شد
جعبه سیاه خبر

بنابراین احتمال می‌دادم که مسوولان حقیقت را می‌گویند، نه به این دلیل که دروغگو نیستند، بلکه به این دلیل که گمان می‌کردم شعور دارند که در این مورد دروغ نگویند. با این حال پیگیر ماجرا شدم. بعد از ظهر پنجشنبه یکی از مقامات بالای دولت را در جمعی دیدم. اولین پرسشم درباره اتفاق ناگوار کرمان و سپس سقوط هواپیما بود. کس دیگری هم سوال نکرد. قدری درباره کرمان توضیح داد و در مورد هواپیما در یک کلمه قاطعانه گفت که آن نقص فنی بوده. آن‌قدر قاطع بود که تردیدی نداشتم که خودش هم همین‌طور فکر می‌کرد! شب در خانه بودم که زنگ زدم به یکی از مسوولان هواپیمایی کشوری که او را می‌شناختم. جواب نداد. بعد خودش زنگ زد، معلوم شد که همراه رییس هواپیمایی کشوری در صداوسیما بوده تا توضیح دهند که چرا موشک نبوده!

البته برخی توجیهات برای ذهن ساده قابل فهم بود، اینکه در هوا منفجر نشده، اینکه با شکم روی زمین آمده و در زمین منفجر شده که سوخت هواپیما کامل و پر بوده و... ولی خب چند نکته را هم نگفتند. اینکه ترکش‌های روی بدنه چه معنایی دارد؟ اینکه موشک حرارتی به موتور می‌خورد و بدنه را دو نیم نمی‌کند. اینکه چرا صحبتی میان خلبان با برج مراقبت نیست و اینکه فیلم ویدیویی موجود را چگونه توجیه می‌کنند؟ او گفت رییس قاطعانه رد می‌کند. در حالی‌که من نظر او را خواسته بودم و او هم یک‌جوری صحبت می‌کرد که حدس زدم خیلی هم جدی نیست. ولی بالطبع باید به من حقیقت را می‌گفت یا حداقل اظهار عدم‌اطمینان می‌کرد و با اما و اگر حرف می‌زد. حداقل به‌صورت ضمنی به من می‌گفت که حاضر نیست قاطعانه اظهارنظر کند. چون هواپیمایی کشوری و وزارت راه حتما باید از ماجرا اطلاع می‌داشتند. البته مهم‌تر از آنها پدافند هوایی است که باید به‌طور قطع می‌دانست که چه دسته‌گلی به آب داده است. گذشت و کمابیش شک داشتم ولی هنوز فکر می‌کردم که اینها آن‌قدر می‌دانند که نباید خلاف واقع نگویند. به‌ویژه تکذیب سخنگوی دولت را که دیدم بیشتر اطمینان یافتم ولی هنوز پرسش‌های اصلی حل نشده بود.

بعد از ظهر جمعه بود که آقای ربیعی زنگ زد. پس از یک احوالپرسی کوتاه گفت: نظرت چیه؟ چه‌کار کنم؟ گفتم: درباره چی؟ گفت: کل ماجرا دروغ است و آبروی من رفته است. جالب است که ربیعی هم در ابتدا فکر آبروی خودش بود! البته حق داشت، زیرا ساختاری که تا این حد به‌راحتی به خودش رحم نمی‌کند دلیلی ندارد که افراد به فکر آبروی آن باشند. توضیح داد که روحانی به او زنگ زده که بخش‌های آخر اطلاعیه‌ات درست نیست. در حالی‌که او می‌گفت وزیر راه و رییس سازمان هواپیمایی کشوری قاطعانه برخورد موشک را رد کرده بودند. گفتم بگذار فکر کنم، اطلاع می‌دهم ولی فعلا چیزی نگو. نیم ساعت بعد چندبار زنگ زدم، تلفنش پاسخ نداد، دو ساعت بعد خودش زنگ زد که به‌کلی به‌هم ریخته است، دو تا قرص خورده که بتواند بخوابد. الان هم دارد می‌رود جلسه. دیگر چیزی به او نگفتم. فایده‌ای هم نداشت تا الان هم به توصیه من عمل نکرده است. یاد مشورتش افتادم که پرسید به من پیشنهاد سخنگویی دولت شده بپذیریم یا خیر؟ ظاهرا تنها کسی که به او گفته بود نپذیر من بودم. نه به‌دلیل اینکه معتقدم نباید به دولت کمک کرد، بلکه می‌دانستم که این کار مشکلات خودش را دارد و حالا دچار آن شده است. دلم برایش سوخت. امروز هم دیدمش بنده خدا گریه می‌کرد!

بلافاصله اقدام کردم و به همه رسانه‌هایی که می‌شناختم، پیام دادم که مبادا روی نفی اصابت موشک کار کنید. به‌طور ضمنی اصل ماجرا را هم گفتم. ولی چون گفته بودند که پس از جلسه شورای امنیت بیانیه خواهند داد، گفتم منتظر خبرهایی باشید و تا آنجا که می‌توانستم به همه گفتم صبر کنید. قرار است مسوولیت بپذیرند. در این میان از یک کانال دیگر هم اقدام کردم که نتایج آن وحشتناک بود. آنان پیگیری کردند با نزدیک‌ترین ارتباطات ممکن برای کسب خبر، بعد قاطعانه رد کردند که اصولا قضیه مربوط به شلیک موشک باشد. و من هر چه بیشتر تعجب می‌کردم که این چه ساختاری است که خودی‌ترین نیروهایش نیز خبر ندارند. بعدا معلوم شد که مساله فراتر از دروغگویی است. دروغی در میان نبوده. یک پنهانکاری ساختاری که به‌مراتب بدتر از دروغگویی است! و هنگامی که صبح شد، تمامی آوار آن ساختار فاجعه‌بار روی هم خراب شد و اتفاقا روی اصولگرایان بیشترین خرابی را داشت. به‌نظر من مساله فراتر از دروغگویی است. با یک ساختار معیوب و ناکارآمد مواجهیم. از همه جالب‌تر دستورات صادر شده قضایی برای برخورد با مقصران ماجراست. مساله اساسی در این ماجرا حتی اصل دروغگویی نیست. مساله این است که آیا ممکن است چنین اتفاقی رخ داده باشد و با گذشت سه روز به اطلاع بالاترین مقام‌های سیاسی و نظامی کشور نرسیده باشد؟ آیا ممکن است سطوحی از عوامل اجرایی این اشتباه را مرتکب شده باشند و آن را مسکوت گذاشته و اجازه ندهند که خبر ماجرا از دایره خودشان بالاتر رود؟ متاسفانه آنان که به مردم پاسخ دادند بر اساس داده‌های دیگران اظهارنظر کردند.

داده‌هایی که گمان می‌کردند صد درصد درست است، ولی درست نبود. پنهانکاری نظام‌مند ریشه این بحران است که فراتر از دروغ است. خیلی صریح بگویم، پیش‌تر در مورد قتل‌های زنجیره‌ای هم گفته بودم که بی‌اطلاعی مسوولان از آن قتل‌ها، به‌مراتب بدتر از این بود که آن قتل‌ها به‌دستور مسوولان رخ داده باشد. اکنون هم باید گفت بی‌اطلاعی از ماجرا در هر رده‌ای که باید مطلع باشد، به‌مراتب بدتر از اصل این اتفاق است. این رویداد فاجعه‌بار به ما چند نکته را گوشزد می‌کند. اول از همه اینکه فقدان رسانه آزاد، مادر تمام مصایب جامعه ایران است. رسانه‌ای که نتواند در همه امور سر بکشد، بودنش زیان‌بارتر از نبودش است. رسانه است که باید ثابت می‌کرد این اتفاق بر اثر شلیک موشک رخ داده. ولی مسوول کدام رسانه است که حتی فکر چنین چیزی را به ذهن خود راه دهد، چه رسد به آنکه به مرحله عمل درآورد؟ شاید بپرسید چطور می‌توانست ثابت کند. کافی بود مکالمات موجود و ضبط شده خلبانان دیگر که شاهد شلیک موشک بوده‌اند را به‌دست می‌آورد. کافی بود با چند خلبان مستقل و کارشناس هوایی مستقل صحبت می‌شد. کافی بود که امکان دسترسی به نظامیان مرتبط با واقعه را داشتند. کافی بود که می‌توانستند چند پرسش اصلی درباره اجزای گوناگون ماجرا از جمله قطع ناگهانی ارتباط خلبان با برج مراقبت یا نحوه سقوط بدون کنترل را می‌نوشتند. کافی بود که شاهدان عینی جرات داشتند، حرف بزنند و روزنامه‌نگار آن را منتشر کند.

همه اینها برای روشن شدن ماجرا کفایت می‌کرد و البته اگر چنین شرایطی بود نه کسی جرات می‌کرد که دروغ بگوید و از آن بدتر ۳ روز پنهانکاری کند. حتی بعد از روشن شدن ماجرا هم دروغ گفتند و تغییر مسیر را بهانه کردند. باوجود آنکه مسوولیت کامل ماجرا را فرمانده پدافند هوایی به‌عهده گرفته است، ولی این بخشی از ماجراست. از یک سو باید مسوولیت پنهانکاری سیستماتیک نیز روشن شود که به مراتب بدتر از اصل اشتباه است. چون اشتباه گریزناپذیر است، کم و زیاد رخ می‌دهد، ولی پنهانکاری و دروغ گفتن به مردم، آن هم در چنین مساله‌ای غیرقابل پذیرش است و اشتباه نیست، بلکه یک برنامه و رفتار انتخاب شده است. مسوولیت هواپیمایی کشوری و نیز وزارت راه در این ماجرا غیرقابل کتمان است. آنان نمی‌توانند بگویند که به ما دروغ گفته شده است و از خود رفع مسوولیت کنند. آنان به شیوه‌های گوناگون قادر بوده‌اند که دروغ بودن این ادعاها را ثابت کنند. برج کنترل، خلبانان دیگر، شواهد تجربی و معاینه‌های مستقیم و نیز فیلم‌های منتشر شده را می‌توانستند بررسی کنند و حداقل باید می‌گفتند که منتظر اعلام نتایج بررسی می‌مانیم نه آنکه قاطعانه رد کنند. در این‌باره سخن بسیار است باید در روزهای آینده گفت ولی مهم‌تر از همه اقداماتی است که باید صورت گیرد.

٭این تیتر از شعر استاد شفیعی‌کدکنی به عاریه گرفته شده است.

ما شاهد سقوط حقیقت / ما شاهد تلاشی انسان/ ما صاحبان واقعه بودیم / چندی به ضجر شعله کشیدیم/ وینک درون خاطره دویدیم/ گفتند رو به اوج روانیم/ دیدیم سیر سوی هبوط است/ شعر سپید نیست که خوانیش/ این جعبه سیاه سقوط است.

*سیاستمدار

منبع: اعتماد

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار