حجتی کرمانی
بسمالله مقلب القلوب والابصار
در حاشیه عزای عامه شهادت سردار دلها...
مقدمه: این قلم پیوسته از وحدت، آشتی عام و شامل و فراگیر نوشته و بازگشت به وحدت نخستین انقلاب را که در ۲۲ بهمن ۵۷ تجلی عام و فراگیر وتجلی معجزهآسا داشت فریاد کرده است...
و این روزها که عام و خاص و دهاتی و شهری از هر قوم و قبیله و شهر و دیار و کوی و برزن در عزای عام و فراگیر شهادت سردار شهید قاسم سلیمانی که به حق- سردار دلها- لقب یافت شرکت شورانگیز چند میلیونی داشتند، این «وحدت» «بازگشت» و «آشتی»، به ظهور و بروز رسید چرا که به چشم دیدیم که گرایشهای مختلف و متضاد از اصولگرا و اصلاحطلب، ملیگرا و باستانگرا، انقلابی و غیرانقلابی...
هشتادوهشتیهای موافق و مخالف، وفاداران و معترضان به حاکمیت و حاکمان و حتی بسیاری از اپوزیسیون خارجنشین عزادار سردار شهید بوده و همدردی خود را با بازماندگان پرافتخار حاج قاسم و امت عزادار ایران ابراز داشتند.
اجتماعات گسترده و فراگیر در اقصی نقاط کشور- علاوه بر سراسر جهان اسلام و حتی در کشورهای غیراسلامی نشان داد که در جان مردم و عموم طبقات ایمان و اعتقاد به راستی و شجاعت و فداکاری و صمیمیت و اخلاص، رسوخ دارد که در موقعیتهای ویژهای- چون موقعیت کنونی- به ظهور و بروز میرسد.
ما در این چهل سالی که از انقلاب معجزهآسای اسلامی گذشته، به جز ایام نخستین انقلاب و پس از آن روزهای عزای عام رحلت امام خمینی (رضوانالله علیه) هیچگاه چنین جلوههای باشکوهی از اجتماعات خودجوش و پرشور و صمیمانه مردم ندیده بودیم و این را ماها که روزهای اول انقلاب را در سراسر کشور- و خارج- شاهد بودهایم. خیلی بهتر و گویاتر از آنچه نسلهای دوم و سوم میفهمند میفهمیم.
اینها مقدمه بود و قدری هم توضیح واضحات! اما حرف من در این مقاله ایناست که دغدغه خودم را از «استثنا»ی چشمگیری که نشان از وجود نوعی جدایی مزمن و ریشهدار در پارهای از اقشار بالادستی انقلاب اسلامی جا خوش خورده و گسترهای هرچند محدود ولی کارساز و سرنوشتساز را همچنان جدا و محذوف میدارد، ابراز دارم. مطلبم را واضح و پوست کنده و صریح میگویم و پیشنهادم را عرض میکنم:
در میان کسانی که در رسانهها خواندیم که در عزای سردار شهید اظهار همدردی کردهاند، به جز سیاستمداران، هنرمندان و نویسندگان نامآور امریکایی و روسی و جز اینها از نامآوران سیاسی و ادبی و هنری ایرانی چند نام مشهور جلبتوجه میکرد که من به دو مورد اشاره میکنم، اولی که خیلی عجیب است اردشیر زاهدی داماد محمدرضاشاه پهلوی و وزیر خارجه رژیم گذشته ایران و دیگری که از مقوله دیگری است و جنبه ادبی و هنری دارد نویسنده بلندآوازه و محبوب ایران جناب استادالاساتید نویسندگان جناب محمود دولتآبادی دامعزهالعالی است.
مورد دیگری هم هست که اهل مطالعه جرائد و مجلات و آشنایان با رسانههای داخلی و خارجی از من بهتر میدانند...
٭٭٭
اینها را گفتم که به دغدغه خودم اشاره کنم و درد دلم را با بزرگان انقلاب صریح و بیپرده بگویم: چرا جای بزرگان و نامآورانی از چهرههای مطرح دوران اولیه انقلاب که سمتهای چشمگیری داشتند در رسانههای رسمی- صداوسیما و روزنامهها- خالی بود؟
اجازه بدهید به صراحت نام ببرم و عقدهام را باز کنم:
حضرات آقایان:
ـ سید عزیز مهجور سیدمحمد خاتمی نماینده مجلس وزیر ارشاد و رییسجمهور سالهای...
ـ سیدمیرحسین موسوی نخستوزیر ایام جنگ سالهای...
ـ شیخ مهدی کروبی رییس دورههای پیشین مجلس در سالهای...
ـ سیدمحمد موسوی خوئینیها دادستان کل کشور در سالهای... و نماینده تهران، نماینده امام خمینی در بعثه حج
٭٭٭
اسامی فوق نمونههای برجسته شخصیتهای غایب در رسانههای ما در ایام عزای عام ملت ایران در سوگ شهید سلیمانی است که البته نظایری هم دارد و بسیاری دیگر را میتوان برشمرد. اضافه کنم که جای دوست عزیز قدیمیام مرحوم حاج شیخ اکبر هاشمیرفسنجانی هم در این عزا خالی بود.
٭٭٭
سوال من از رسانهها و ارباب جرائد این است که آیا این حضرات و عدهای دیگر از «محذوفین» سیاسی کشور، به اندازه اردشیر زاهدی- داماد شاه و وزیر خارجه رژیم گذشته- حق اظهار وجود و مطرح شدن در رسانهها را نداشتند؟ و ندارند؟
منبع : روزنامه اعتماد
ارسال دیدگاه