روایتی از مردی که دوربینش چشم دل بود

همدان (پانا) - این روایت را یک نوجوان خبرنگار نوشته؛ کسی که دوربین و قلم را نه فقط ابزار کار، که پل ارتباط با حقیقت می‌داند. این‌جا، از مرتضی آوینی می‌گوید؛ از مردی که روایت‌گری را به راهی برای دیدن خدا تبدیل کرد. از مستندسازی که صداقت، ایمان و تصویر را درهم آمیخت و سبک نوشتن از دل را به رسانه آورد.

کد مطلب: ۱۵۵۸۸۳۲
لینک کوتاه کپی شد
روایتی از مردی که دوربینش چشم دل بود

گاهی تاریخ، خودش را نه با اتفاقات، که با انسان‌ها می‌نویسد؛ انسان‌هایی که از جنس تکرار نیستند. نمی‌آیند تا عبور کنند؛ می‌آیند تا بمانند. مثل نوری که از پسِ پرده‌های ضخیم غفلت عبور می‌کند، تا راه را نشان دهد. سید مرتضی آوینی، یکی از همان انسان‌ها بود. مردی که نیامده بود تا فقط تصویر بسازد؛ آمده بود تا معنا بیافریند.

من، یک نوجوانم؛ از نسل پرسش و تردید، از نسل گوشی و اینترنت، اما هنوز در پی کشف حقیقت. و میان این‌همه صدا، آوینی را یافتم. نه در هیاهوی رسانه‌ها، که در سکوت یک مستند، در صدای آرام یک راوی، در عمق نگاهی که دوربینش را نه به سمت ظاهر، که به سمت باطن می‌گرداند. او یک خبرنگار نبود؛ یک مؤلف بود. مؤلفی که تاریخ را با فیلم نوشت، با نور روایت کرد، و با خون امضا زد.

آوینی، خالق بود؛ و خلقت او، تنها به مستند «روایت فتح» محدود نمی‌شد. او سبک آفرید. شیوه‌ای از دیدن، نوعی از درک، مکتبی در تصویر و تفکر. مستندهایش – از «شهری در آسمان» گرفته تا «معبر» و «مرثیه‌گویی در باد» – فقط فیلم نبودند؛ کلاس‌های عرفان تصویری بودند. او از میدان جنگ، دانشگاه ساخت. از شهدا، معلمان خاموشِ حکمت. و از لنز دوربین، ابزاری برای سلوک.

در قلمش، طنین یک فیلسوف بود و سوز یک عاشق. کسی که نیچه خوانده بود، فردید شنیده بود، اما راه را در میان چفیه‌های خاکی و کفش‌های پاره یافته بود. او با نوشته‌هایش در مجموعه «آینه جادو»، فریاد زد که سینما باید زبان حقیقت باشد، نه ابزار دیده‌شدن. «توسعه و تمدن غرب» را نوشت، اما نه برای مخالفتِ شعاری، بلکه برای دعوت به تفکر. او منتقد بود، اما بی‌توهین؛ متفکر بود، اما بی‌ادعا؛ و همین، راز ماندگاری‌اش شد.

آوینی، وارث حکمت شهیدان بود و واسطه‌ی انتقال آن به ما. آن‌چه از او به‌جا ماند، فقط قاب‌هایی از اشک و خون نبود؛ بلکه نگاهی بود که امروز می‌توان با آن دنیا را دید. نگاه او به شهدا، نگاه به اسطوره‌های بی‌تاریخ نبود؛ او آن‌ها را انسان‌هایی معرفی کرد که با ایمان، زمان را شکستند. صدای او، به جنگ معنا می‌داد؛ و با روایتش، خون شهید زنده‌تر از همیشه می‌تپید.

حالا، سال‌ها بعد از رفتنش، در همین روزهایی که ما نوجوان‌ها درگیر آینده‌ای مبهمیم، صدای آوینی هنوز کار می‌کند. نگاهش، هنوز ناظر است. هنوز وقتی تصویری از جبهه می‌بینم، انگار راوی در گوشم زمزمه می‌کند: «اینجا، جایی‌ست که مردان، واژه نمی‌خواهند…»

آوینی در انفجار مین شهید شد، اما پیش از آن، در انفجار معنا زنده شده بود. مرگ او، خاموشی نبود؛ طلوعی دوباره بود برای نسلی که می‌خواست بفهمد: حقیقت، هنوز هم می‌شود آن را یافت. اگر با دل دید. اگر با آوینی دید.

 

 

خبرنگار : شیما ویس مرادی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار