دبیر دبیرستان نرجس باقرشهر و دکتری ادبیات حماسی:

شاهنامه حافظه تاریخی و هویت فرهنگی ایرانیان است

کهریزک (پانا) - دبیر دبیرستان نرجس باقرشهر و دکتری ادبیات حماسی، شاهنامه فردوسی را به عنوان منبعی غنی از ارزش‌ها و هویت فرهنگی ایرانی دانست و تاکید کرد نه تنها زبان فارسی را زنده نگه می‌دارد، بلکه به پیوند میان نسل‌ها را تقویت می‌کند.

کد مطلب: ۱۵۶۰۱۱۹
لینک کوتاه کپی شد
شاهنامه حافظه تاریخی و هویت فرهنگی ایرانیان است

الهام مظفری ساغند، دکتری ادبیات حماسی در گفت‌وگو با خبرنگار پانا بر جایگاه شاهنامه فردوسی و نقش بزرگی آن در حفظ زبان فارسی اشاره کرد و گفت: «این موضوع یکی از محورهای اساسی در شناخت جایگاه شاهنامه است. فردوسی در سدهٔ چهارم هجری قمری در دوره‌ای دست به سرایش شاهنامه زد که زبان فارسی در حال شکل‌گیری و تثبیت پس از ورود اسلام و رواج زبان عربی بود. در آن زمان، متون علمی، دینی و اداری اغلب به عربی نوشته می‌شدند و زبان فارسی هنوز موقعیتی رسمی و تثبیت‌شده نداشت. فردوسی با خلق اثری که بیش از چهل و هشت هزار بیت دارد و عمدتاً از واژگان ناب فارسی بهره می‌برد، زبان فارسی را نه‌تنها زنده نگاه داشت، بلکه به آن غنای شاعرانه، ساختار استوار و ظرفیت روایی بخشید.»

مظفری ادامه‌ داد: «اگر شاهنامه را با متون هم‌دوره‌اش مقایسه کنیم، می‌بینیم که میزان و کیفیت زبان فارسی به‌کاررفته در آن از نظر ساختار دستوری، واژگان و بیان تصویرها سرآمد است. فردوسی عامدانه تلاش می‌کند حتی‌الامکان از واژه‌های عربی دوری کند. عباراتی مانند «زبان دری، نامهٔ شهریار» یا ستایش زبان فارسی در مقدمهٔ شاهنامه گواهی بر این هدف‌مندی است. امروز نیز بسیاری از واژگان پرکاربرد ما نخستین‌بار در شاهنامه تثبیت شده‌اند. اگر بگوییم زبان فارسی مدرن تا حدود زیادی بر پایهٔ شاهنامه شکل گرفته، اغراق نکرده‌ایم.»

وی شاهنامه را یکی از منابع تقویت هویت ایرانی دانست و افزود: «بدون تردید شاهنامه یکی از منابع اصلی شکل‌گیری و تقویت هویت ایرانی است. هویت، چیزی فراتر از زبان یا سرزمین است؛ مجموعه‌ای از ارزش‌ها، خاطره‌های جمعی، اسطوره‌ها، باورها، قهرمانان و ضدقهرمانان است. در شاهنامه، ما با مجموعه‌ای از شخصیت‌ها روبه‌رو هستیم که هرکدام نمادی از یک جنبه هویت فرهنگی‌اند. رستم نماد قدرت و وفاداری‌ است، سیاوش نماد پاکی و بی‌گناهی، افراسیاب نمایندهٔ دشمنان بیرونی و کی‌خسرو نماد خرد و عدالت است.»

دبیر دبیرستان نرجس باقرشهر، در تشریح تاثیر شاهنامه بر هویت ملی اذعان کرد: «وقتی یک ملت چنین روایت‌هایی دارد، می‌تواند خود را بازشناسی کند. ملت‌هایی که قهرمانان و افسانه‌هایشان را از دست می‌دهند، از درون تهی می‌شوند. شاهنامه این هویت را در بستر زبان فارسی و تاریخ اسطوره‌ای و نیمه‌تاریخی ایران سامان می‌دهد. فردوسی با کنار هم چیدن پادشاهان پیشدادی، کیانی و ساسانی، تبار فرهنگی ایرانی را بازسازی می‌کند و پیوند میان گذشتهٔ باستانی و اکنون اسلامی را برقرار می‌سازد بدون آن‌که هویت پیش از اسلام را انکار کند.»

مظفری ساغند، بر اهمیت هویت ملی تأکید کرد و افزود: «نفس هویت ملی اهمیت دارد، زیرا مفهومی انتزاعی است که به ما می‌گوید کیستیم، از کجا آمده‌ایم، به کجا می‌رویم و چرا باید با هم باشیم. بدون هویت ملی، ملت فقط جمعی پراکنده است، نه خانواده‌ای هم‌سرنوشت. احساس بی‌هویتی در نسل جدید فاجعه است؛ جوانی که نداد چه میراثی، سرگذشتی، زبان و فرهنگی دارد، دچار خلأ هویتی می‌شود. این خلأ می‌تواند به سردرگمی، انزوا یا حتی تمایل به جذب شدن در فرهنگ‌های بیگانه بیانجامد که یکی از دلایل آن گسست نسلی است که رخ می‌دهد.»

دبیر دبیرستان نرجس باقرشهر ضمن اشاره به گسست‌های نسلی، اظهار کرد: «گسست نسلی یعنی بریدن رشته‌ پیوند میان نسل‌ها؛ زمانی که نسل جوان دیگر زبان، ارزش‌ها، تجربه‌ها، خاطره‌ها یا حتی دغدغه‌های نسل پیش از خود را نمی‌شناسد یا به آن‌ها اهمیت نمی‌دهد. این گسست می‌تواند پیامدهای جدی و عمیقی داشته باشد. گسست نسلی، شکستن پل میان گذشته و آینده است و بی‌پل، رفت‌وآمدِ معنا، تجربه و عشق ممکن نیست.»

وی شاهنامه را همچون پلی برای ارتباط میان نسل‌ها دانست و گفت: «آموختن شاهنامه پیوند میان نسل‌هاست و می‌تواند از گسست بین نسلی و در دایره‌ی بزرگ‌تر گسست بین جوامع ادوار تاریخی ایران جلوگیری کند. این پیوند، هویت جمعی ما را شکل می‌دهد و از گسست فرهنگی جلوگیری می‌کند. فرهنگ ایرانی، بی‌تکیه‌گاهِ اسطوره‌ای و تاریخی در برابر هجوم بیگانگان شکننده‌تر می‌شود.»

شاهنامه قلبی‌ تپنده در سینه‌ ایران است

مظفری ساغند، دکتری ادبیات حماسی خاطر‌نشان کرد: «‌شاهنامه، اثری زینتی نیست، قلبی‌ تپنده در سینه‌ی ایران است؛ همان ستون دیرپای ایوان تمدن که اگر فرومی‌ریخت، سقف تاریخ بر سرمان ویران می‌شد. از هویت‌سازی عوام که بگذریم، فردوسی الگویی برای نخبگان ادبی ایران نیز بوده است. پس از فردوسی، زبان فارسی جایگاه بلندتری یافت. بسیاری از شاعران از نظامی و سعدی تا حافظ و مولوی در مسیری گام برداشتند که فردوسی آن را هموار کرده بود.»

وی با اشاره به تأثیر شاهنامه بر زبان فارسی بیان کرد:« فردوسی نشان داد که می‌توان با زبان فارسی جهانی از معنا و زیبایی آفرید. بدون شاهنامه، شعرِ فارسی شاید قامتِ بلند هویت نمی‌یافت و شاعران پس از او ستونی نداشتند که بر آن تکیه زنند. او، ستون اصلی بنای شعر کلاسیک فارسی و حافظه‌ی دور تاریخ شعر فارسی است که بدون او شاید مسیر تکامل شعر فارسی دچار انقطاع یا ضعف می‌شد.»

مظفری شاهنامه را انتقال حافظه تاریخی ملت دانست و گفت: «حافظهٔ تاریخی ملت‌ها با تاریخ رسمی فرق دارد. این حافظه معمولاً از راه داستان‌ها، اسطوره‌ها، و روایت‌های شفاهی یا ادبی منتقل می‌شود. شاهنامه این حافظه را با زبانی هنرمندانه و تاثیرگذار به نسل‌های بعدی منتقل کرده است؛ برای مثال، ما بسیاری از وقایع تاریخی یا شبه‌تاریخی مانند جنگ‌های ایران و توران، قیام کاوهٔ آهنگر، سقوط جمشید یا مقاومت رستم در برابر ستم پادشاهان را نه از متون رسمی تاریخی، بلکه از شاهنامه می‌شناسیم. وقتی نسل جوان ارتباطش را با نسل پیشین قطع کند، گنجینه‌ای از تجربه‌ها، داستان‌ها، آیین‌ها، زبان و فرهنگ به‌ سادگی از بین می‌رود. ملت بدون حافظه، مانند انسانی است که گذشته‌اش را فراموش کرده باشد؛ بی‌ریشه، ناپایدار و آسیب‌پذیر.»

وی همچنین به پیامدهای قطع ارتباط میان نسل‌ها اشاره و تصریح کرد: «نسل‌های پیشین، در دل خود تجربه‌های زیسته‌ی فراوانی از مقاومت در برابر دشواری‌ها تا دانستن روش‌های زیستن و معنا دادن به زندگی دارند. اگر این تجربه‌ها منتقل نشود، نسل بعدی باید دوباره و از صفر بیاموزد و بارها اشتباهات گذشته را تکرار کند. یکی دیگر از پیامدهای منفی قطع ارتباط با گذشته، تضعیف انسجام اجتماعی است. وقتی نسل‌ها از هم گسسته باشند، جامعه وحدت درونی‌اش را از دست می‌دهد. حس تعلق مشترک، حس (ما بودن) و هم‌سرنوشتی کمرنگ می‌شود. چنین جامعه‌ای در برابر بحران‌ها، تفرقه‌افکنی‌ها و تهدیدهای فرهنگی، آسیب‌پذیرتر است. در دوره‌های تاریخی‌ای چون حمله مغول یا سلطه ترکان، شاهنامه به‌ مثابه‌ی منبع غرور ملی عمل کرد. در نبود آن، ملت ایران منبعی برای بازخوانی و بازیابی عزت گذشته نداشت. شاهنامه مایه‌ی انسجام فرهنگی و نوعی مقاومت معنوی در برابر سلطه‌پذیری بود.»

 مظفری ساغند، اهمیت زبان مشترک میان نسل‌ها گفت: «از بین رفتن زبان مشترک میان نسل ها پیامدهای منفی زیادی دارد که موجب افزایش شکاف در درک و گفتگو می‌شود. وقتی نسل‌ها زبان مشترکی نداشته باشند چه در معنا، چه در احساس، چه در واژه، گفت‌وگو دشوار می‌شود. والدین نمی‌توانند فرزندان را درک کنند و فرزندان حرف‌های نسل پیشین را بی‌معنا یا کهنه می‌دانند. این شکاف به سردی روابط خانوادگی می‌انجامد.»

دبیر دبیرستان نرجس باقرشهر به کارآمدی شاهنامه برای نوجوانان امروز اشاره کرد و گفت: «نوجوانان امروز تشنهٔ تخیل و قهرمانی‌اند. رسانه‌های تصویری، فیلم‌های ابرقهرمانی، بازی‌های دیجیتال، همه بر مبنای میل به قهرمان‌سازی ساخته شده‌اند. شاهنامه منبعی بی‌نظیر در این زمینه است. داستان‌هایی چون نبرد رستم و اسفندیار، تراژدی سهراب یا مرگ سیاوش، نه‌تنها پر از هیجان و کشش‌اند، بلکه در دل خود پیام‌های انسانی عمیقی دارند. در روزگاری که نوجوان میان دنیای نیاکان و جهان نو سردرگم است، شاهنامه چراغی‌ است برای بازشناسی خود. داستان‌هایش لبریز از بیم و امید، مهر و خشم، آزمون و گذار است؛ رستم، تنها پهلوان نیست، انسانی است که در آشوب هستی، درست را از نادرست تشخیص می‌دهد، گاه کامیاب می‌شود و گاه شکست می‌خورد مثل همه‌ی ما است.»

وی خلاقیت را فرزندِ خیال برشمرد و شاهنامه را مادرِ این فرزند خواند و ابراز کرد:«شاهنامه از تبار شگفتی است. در آن، هر داستان چون بالی برای پرواز ذهن است. انسان، چون زال بر بام البرزکوه رود، می‌آموزد که مرز واقعیت را درنوردد.چون رستم در نبردِ راستی و ناراستی، دلیری می‌آموزد و چون سیاوش، از آتشِ دشواری‌ها، پاکی و امیدواری را خواستار است‌‌. شاهنامه، سرزمینِ رازهایِ بی‌نقشه است؛ آن‌جا که واژه، شمشیر است و خیال، اسبِ تیزتاز. انسان چون پای در این گستره نهد، نه خواننده که پهلوانِ اندیشه می‌شود. از هر بیت، تیری سازد برای شکار ناممکن‌ها، از هر داستان، زرهی برای دلِ بی‌باک خویش. در این آوردگاهِ سخن، خلاقیت چون رستم بر رخش سوار است؛ بی‌مرز، بی‌مهار، همیشه بیدار. نامه‌ی باستان، نه دفتر گذشته، بلکه فرمانروای آینده است در دستانِ خیال‌پرورِ نسل نو است.»

مظفری ساغند در پایان به جایگاه شاهنامه در حفظ زبان فارسی تاکید کرد و افزود:« شاهنامه را باید آموخت، زیرا فقط دفتر سرگذشت قهرمانان نیست، بلکه طومارِ هستی ماست؛ ریشه‌ای است که زبان، فرهنگ و جان ایرانی بر آن استوار مانده است. جلال خالقی مطلق به‌درستی گفته است:(اگر شاهنامه نبود، زبان فارسی امروز چنین نیرومند و زنده نمی‌ماند). فرانتس ولف، ایران‌شناس اتریشی، تأکید می‌کند که(شاهنامه اگر نبود، زبان فارسی بسیار زود نابود می‌شد). زرین‌کوب از ژرفای تاریخ فریاد می‌زند:(آموختن شاهنامه، آموختن خویشتن است) و ژاله آموزگار آن را پل پیوند با اسطوره و هویت می‌داند.شاهنامه مانند دماوند است؛ کوهی از واژه، آتشفشانی از معنا و نگهبانی بیدار بر دروازه‌های فرهنگ. آن‌که آن را بیاموزد، تنها سخن نمی‌خواند؛ خویشتن خویش را بازمی‌یابد.»

خبرنگار : دانش‌آموز، ستایش پارساپسند

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار